السلام علیک یا علی بن محمد ایها الهادی النقی یابن رسول الله
در حریم تو انبیا دعا می کنند
گریه بر غربت تو مقتدا می کنند
مرغ جان تو را جز قفس غم نبود
از تو دل خسته تر ؛ در همه عالم نبود
شیعیان به یاد او ناله ی بی امان دارند
بر شهید سامرا چشم خون فشان دارند
یا صاحب الزمان در ایام عزای مادر گرامی تان ؛ اهانت به ساحت مقدس جد بزرگوارتان امام هادی علیه السلام را محکوم نموده و آرزوی نابودی و رسوایی آن کوردلان را از در گاه خدای متعال خواستاریم.
سحر خیز مدینه کی می آیی
امید بی قرینه کی می آیی
عزیزم مادرت چشم انتظاره
شفای زخم سینه کی می آیی
فاطمه زهرا (س) در لحظه های غم بار احتضار خویش به شدت گریست.
امیرمومنان(ع) پرسید: چرا گریه میكنی؟ پاسخ دادند :
برای آنچه پس از من به تو خواهد رسید، میگریم.
(بحارالأنوار، ج 43 ،ص218)
هنوز خیلی زود است که بازیهای کودکانهمان بیوجود او در کنج خالی خانه به خاموشی نشیند. خدایا! دعایش را مستجاب نکن. این آخرین دعای شبانه را که وقتی او زمزمهاش میکند، اشک از لابهلای چشمان نیمه خواب ما به روی صورتمان سر میخورد، تو گوش نکن. تنگی دنیایی را که سینه او را به درد آورده است بر دوشهای کوچک من بینداز، اما از او بخواه که دیگر مرگش را از تو نخواهد.
ما میدانیم خوب هم میدانیم که درد او با عیادت دوا نمیشود. مرهم دردی که سینه مادرمان را رنجور ساخته، قدری غیرت مردانه است که بند از دست علی ـ بابایمان ـ باز کند، اما اگر او نباشد، بند که هیچ، هیچ چیز از بابا نخواهد ماند. آنگاه ما دیگر نه مادر خواهیم داشت و نه پدر. پس به دعایش، این آخرین دعایش که از تو طلب مرگ میکند، گوش مسپار. ما را در این کودکی یتیم مگردان. میراث مادر که هیچ، فدک را هم میدهیم. غیر از چادری که فاطمه را فاطمه کرده و علی را شیفته عفاف او گردانیده است، همه چیزمان را میدهیم، اما مادرمان را از ما مگیر.
یک روز به بازخواست برمیخیزند
آنان که در انتظار رستاخیزند
آن روز ـ به آبروی زهرا سوگند ـ
دیوار و در از شرم فرو میریزند
سنا طرفه
بانو!
نمییابمت
اما در کنار تو
گریه مرسوم است
مگر میتوان پهلوی تو بود
و شکسته نبود؟
حمیدرضا شکارسری
جواد محدثی
کلمات را توان انعکاس عمق مصیبت نیست. آری «زهرا شهید شد» اما آیا این حادثه سهگین در همین سه کلمه میگنجد؟ شدت مصیبت را باید در پشت خمیده سپهسالار اسلام و زانوان در بغل گرفته سردار بدر و خیبر جست.
این طوفان سهمگین، علی را بر خاک نشانده و او که مثل صبر است و از آن پس نیز تاریخ شاهد 25سال استخوان در گلو و خار در چشم بودن صبورانه و سیسال خون دل خوردنش خواهد بود، بیتاب شده و از خوف طولانیشدن عمرش پس از زهرا مینالد. آری این علی است که در فقدان فاطمهاش آرزوی مرگ میکند.1
امیرمومنان در فراق پیامبر اینقدر بیتابی نکرد، گفت که اگر رسول خدا امر به شکیبایی نکرده بود، آنقدر گریه میکردم که اشکهایم خشک میگشت. او آنجا صبوری ورزید اما امروز بیشکیب شده است. او در کنار قبر همسر جوانش، رسول خدا را خطاب میکند که: یا رسولالله از فراق دختر برگزیدهات صبرم لبریز شده و طاقتم از دست رفته… از این پس غصهام همیشگی و شبهایم در بیداری خواهد بود تا خداوند مرا نیز به سرایی که تو در آن مستقری رهنمون شود و مرگم فرا رسد.2
مصیبت آنقدر بزرگ است که حتی علی هم توان بازگفتن ندارد. امیر مظلوم و تنها در ادامه نجوای خود با پیامبر میگوید:«ای رسول خدا، امانت تو اکنون بازگردانده شد و سپردهای که به من داده بودی بازپس دادم…
پر خون شده از چه زخمی نای علی؟!
از چیست که گشته چاه مأوای علی؟!
ای مرثیه مجسم ای خاک بقیع!
برخیز و بگو کجاست زهرای علی؟!
سنا طرفه
کاش این مردم میفهمیدند که مهر تو یعنی چه، قهر تو یعنیچه؟
لطف تو یعنی چه؟ خشم تو یعنی چه؟
رسولالله بسیار تلاش کرد که این معنا را به مردم بفهماند اما نشد، نتوانست.
در ملاءعام جار زد که:
ـ ای فاطمه مهر تو یعنی جواز بهشت و قهر تو یعنی قعر جهنم.
ـ ای فاطمه رضای تو رضای خداست و خشم تو خشم خداست.
همة این ماجراها مگر چند روز پس از وفات پیامبر اتفاق افتاد؟ چهکسی خشم آشکار تو را نفهمید؟ چهکسی نارضایی تو را از اوضاع و زمانه درک نکرد؟
اگر کسی به من بگوید که من گونة نیلگون مادرت را، جای سیلی او را بر گونة مادرت ندیدم، میگویم:
ـ بازویش را چهطور؟ جای تازیانهها را هم ندیدی؟
اگر بگوید ندیدم، میگویم:
ـ صدای نالة او را از میان در و دیوار چهطور، آن را هم نشنیدی؟
اگر بگوید نشنیدم، میگویم:
ـ دود و آتش را چهطور؟ سوزاندن در خانة رسولالله را هم ندیدی؟
اگر بگوید دودش به چشمم نیامد یا نرفت، میگویم:
ـ گریههای آشکار و شب و روز مادرم را چهطور؟ آن را هم ندیدی؟ نشنیدی؟ گریهای که پس از آن مردم آمدند و گفتند: به فاطمه بگویید یا روز گریه کند یا شب، آسایش ما مختل شده است.
اگر بگوید، ندیدم، نشنیدم، میگویم:
ـ خطبة مسجد را چهطور؟ آن را هم نبودی؟ ندیدی؟ نشنیدی؟ مگر هیچ مدنی در مدینه بود که به مسجد نیامده باشد؟
اگر بگوید، نبودم، ندیدم، نشنیدم، میگویم…
به بهانه دهم ربيع الثانى سالروز رحلتحضرت فاطمه معصومه (س)
كاروان، دشتها و تپهها را يكى پس از ديگرى پشتسر گذاشته بود و به آرامى به سمت مقصد حركت مىكرد . اين راه طولانى تاب و توان همه را ربوده بود .
او روى شترش نشسته بود و غروب خورشيد را تماشا مىكرد; هر روز همين اوقات، ساكت و خاموش، به تماشاى غروب خورشيد مىنشست و هر چه خورشيد، خود را بيشتر پشت كوه پنهان مىكرد . غم جانكاه او، بيشتر در چشمانش هويدا مىشد .
خواستم او را از آن حالت اندوه خارج كنم . اين بودكه پرسيدم:
- بانو! خستهايد؟
- نه!