کشتی پهلو گرفته
کاش این مردم میفهمیدند که مهر تو یعنی چه، قهر تو یعنیچه؟
لطف تو یعنی چه؟ خشم تو یعنی چه؟
رسولالله بسیار تلاش کرد که این معنا را به مردم بفهماند اما نشد، نتوانست.
در ملاءعام جار زد که:
ـ ای فاطمه مهر تو یعنی جواز بهشت و قهر تو یعنی قعر جهنم.
ـ ای فاطمه رضای تو رضای خداست و خشم تو خشم خداست.
همة این ماجراها مگر چند روز پس از وفات پیامبر اتفاق افتاد؟ چهکسی خشم آشکار تو را نفهمید؟ چهکسی نارضایی تو را از اوضاع و زمانه درک نکرد؟
اگر کسی به من بگوید که من گونة نیلگون مادرت را، جای سیلی او را بر گونة مادرت ندیدم، میگویم:
ـ بازویش را چهطور؟ جای تازیانهها را هم ندیدی؟
اگر بگوید ندیدم، میگویم:
ـ صدای نالة او را از میان در و دیوار چهطور، آن را هم نشنیدی؟
اگر بگوید نشنیدم، میگویم:
ـ دود و آتش را چهطور؟ سوزاندن در خانة رسولالله را هم ندیدی؟
اگر بگوید دودش به چشمم نیامد یا نرفت، میگویم:
ـ گریههای آشکار و شب و روز مادرم را چهطور؟ آن را هم ندیدی؟ نشنیدی؟ گریهای که پس از آن مردم آمدند و گفتند: به فاطمه بگویید یا روز گریه کند یا شب، آسایش ما مختل شده است.
اگر بگوید، ندیدم، نشنیدم، میگویم:
ـ خطبة مسجد را چهطور؟ آن را هم نبودی؟ ندیدی؟ نشنیدی؟ مگر هیچ مدنی در مدینه بود که به مسجد نیامده باشد؟
اگر بگوید، نبودم، ندیدم، نشنیدم، میگویم…