آیت الله شیخ جواد کربلایی می گویید:
“یکی از آقایان که کم و بیش از حالات ایشان مطلع و از هواداران ایشان نیز بودند می گفت: آقا هر شب یا غالب اوقات وقت خود را به خلوت و فکر در مجاری معارف الهی می گذرانند و هیچ گاه حاضر نبودند که وقت خود را به باطل بگذرانند و در محافل بیهوده شرکت کنند و کاملا در مقام احتراز از صحبتهای بیهوده بوده و وقت رفتن به درس یا تشرف به زیارت حضرت امیر- روحی فداء- عبایش را بر سر کشیده و بدون التفات و توجه به کسی می رفتند، که چند بار خودم نیز مشاهده کردم…”
مرد بزرگ و صالحي بود و از طريق آيتالله بهاءالديني به گوشش رسانده بودند که مورد عنايت آقاست. اشک، چشمهايش را پر کرده و گفته بود:«آقاي بهاءالديني نگفت چگونه خبر به ايشان رسيده؟»
گفته بودند: نه، چيزي نگفته است.
و وقتي پرسيده بودند: راست بگو آقاي فخر! چه کردهاي که مورد عنايت حضرت واقع شدهاي؟»
متواضعانه سر به زير انداخته و گفته بود:«هيچ! تنها اينکه مادر سيد زمينگيري دارم که تمام خدمات او را خود به عهده گرفتهام، حتي حمام و شستوشوياش را، شايد همين است که موجب خشنودي مولا شده است.»
با حسرت نگاهش کرده بودند و زير لب گفته بودند:«خوشا به حالت آقاي فخر!»
شيخ رجبعلي خياط
يکي از سادات علماي تهران که از صلحاي با بصيرت بود برايم نقل کرد ـ که يقين به صحت آن دارم ـ گفت: قضيه مربوط به دوران قبل از انقلاب است. شخصي گرفتار شد، مشکل مهمي برايش پيش آمد که احتمال اعدام يا زندان ابد در آن بود. کسي به او يک ختمي ياد داد که بايد تا چهل روز انجام ميداد. ختم را انجام ميدهد و چهل روز تمام ميشود. ميگويد: يک روز شور و اضطرابي در دلم افتاد که بروم بيرون. از منزل بيرون آمدم. پيرمردي به من رسيد و گفت: آن شخص را که ميبيني، ـ اشاره کرد به پيرمردي که عبا به دوش و عرقچين سفيدي بر سر داشت ـ حل مشکل و گرفتاري تو به دست اوست! (بعدا معلوم شد که آن شخص عبا به دوش مرحوم آقا شيخ رجبعلي خياط بوده است. ايشان آدم خاصي بوده، خدا به او عنايت خاصي نموده، و حتي مجتهدين مسلم ميرفتند خدمت او و زانو ميزدند و از او استفاده ميکردند و خواهش ميکردند که يک نظري به آنان بکند).
ميگويد: با سرعت خود را به او رساندم و سلام کردم و گفتم: شما را به من نشان دادهاند براي رفع مشکلام. تا سخنم تمام شد، گفت: چهار سال است شوهر خواهر تو مرده است و تو يک سري به خواهرت نزدهاي! توقع داري گرفتاريات رفع شود؟! ميگويد: رفتم به خانه خواهرم. در زدم، خواهرم آمد با بچههايش گريه کردند و گله نمودند، من آنها را راضي کردم و چيزي برايشان خريدم و خوشحال شدند و رفتم. فردا صبح، اول وقت مشکل من حل شد؛ مشکلي که با هيچ طريقي قابل حل نبود!
بهنقل از استاد فاطمينيا
یکی از دوستان شهید مطهری درباره ایشان می گوید :
از ویژگی های آن مرحوم تقید و علاقه زیادشان به ذکر و دعا و شب بیداری بود. به یاد دارم که در همان اوایل آشنایی ما با یکدیگر او به نماز شب مقید بود و مرا نیز بدان تحریص می کرد و من به بهانه این که حوض مدرسه شور و کثیف است و برای چشمانم مضر است از آن شانه خالی می کردم تا این که شبی در خواب دیدم که خوابم و مردی مرا بیدار کرد و گفت :” من عثمان بن حنیف نماینده حضرت امیرالمؤمنین ،علی (علیه السلام) ، هستم.آن حضرت به تو دستور داده اند به پا خیز و نماز شب را به پا دارو این نامه را نیز برای تو فرستاده اند.” در آن نامه با حجم کوچکی که داشت با خط سبز روشن نوشته شده بود ” هذا برائة لک من النار" من در عالم خواب با توجه به فاصله زمانی حضرت علی (علیه السلام) متحیرانه نشسته بودم که ناگاه در همان حال تحیر مرحوم آیةالله مرتضی مطهری مرا از خواب بیدار کرد و درحالی که ظرف آبی در دشت داشت گفت :” این آب را از رودخانه تهیه کرده ام برخیز و نماز شب بخوان و بهانه مجوی.”
سیمای فرزانگان ، رضا مختاری،ص191-192 به نقل از ” یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری، کتاب اول،ص173. “
برخی از شاگردان علامه طباطبایی (ره) درباره فروتنی ایشان گفته اند.
این مرد ، جهانی از عظمت بود. درست مانند یک بچه طلبه در صحن مدرسه روی زمین می نشست . نزدیک غروب به مدرسه فیضیه می آمد و چون نماز برپا می شد، مانند سایر طلاب نماز را به جماعت آیت الله حاج سید محمد تقی خوانساری می خواند.
آن قدر متواضع و مؤدب و در حفظ آداب سعی بلیغ داشت که من بارها به خدمتشان عرض کردم :” این درجه از ادب و ملاحضات شما ما را بی ادب میکند ! شما را به خدا فکری به حال ما کنید.”
سیمای فرزانگان،رضا مختاری، ص245 به نقل از ” مهرتابان،ص50.”
در تاریخ پرافتخار اسلام همواره زنان شایستهای وجود داشتهاند که در عرصههای مختلف علم و معرفت و تقوا و فضیلت، الگو و سرمشق زنان و مردان دیگر بودهاند یکی از این بانوان بافضیلت عصر معاصر بانو «امین اصفهانی» است.
سیده نصرت بیگم امین (معروب به بانوی ایرانی) در سال 1265 هـ.ش در شهر اصفهان متولد شد و با توجه و عنایت پدرش مرحوم حاج سید محمدعلی امینالتجار اصفهانی که فردی مومن و سخاوتمند بود و مادر بزرگوارش که از بانوان شریف و متعبد زمان خود بود علیرغم موانع اجتماعی، تحصیل علم را از همان دوران کودکی آغاز کرد.
وی با همه فشارها و سختیها دانشاندوزی و معرفت را پس از ازدواج تا آنجا ادامه داد که در علوم مختلف اسلامی به کمال رسید و در سن 40 سالگی از علمای بنام زمان خود همچون شیخ محمدکاظم شیرازی و شیخ عبدالکریم حائری اجازه اجتهاد دریافت کرد.
این بانو در طول عمر با برکت خویش تلاشهای فراوانی را برای هدایت و ارشاد افراد جامعه بهویژه زنان و دختران انجام داد و با تأسیس مدرسه علمیه مکتب فاطمه با حدود هزار شاگرد و مدارس و دبیرستانهای متعدد برای دختران و همچنین تألیف کتابهای اخلاقی و تربیتی به مبارزه با فساد و تهاجم فرهنگی زمان رضاخان بر ضد جامعه بانوان برخواست. عظمت علمی و معنوی این بانو تا آنجا رسید که بزرگانی همچون آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی از وی درخواست اجازه روایت کرده و شیخ عبدالکریم از ایشان درخواست دعا میکردند. این بانوی پرهیزگار پس از عمری تلاش و مجاهدت در سال 1362هـ.ش دار فانی را وداع گفت.
اما گوشه ای از سیره اخلاقی و رفتاری این بانوی بزرگ:
* امام نقش مادر را خیلی تعیینکننده میدانستند. گاهی که ما شوخی میکردیم و میگفتیم: پس زن باید همیشه در خانه بماند؟ میگفتند: شما خانه را کم نگیرید. تربیت بچهها کم نیست. اگر کسی بتواند یک نفر را تربیت کند، خدمت بزرگی به جامعه کرده است.
* هر وقت برای حضرت امام حادثهای مانند بیماری اتفاق میافتد، ایشان نزدیکترها را فرامیخواندند و سفارش مادرمان را میکردند، از سختیها و مشقاتی که مادرمان کشیده است صحبت میکردند و میفرمودند: باید رضایت مادرتان را جلب کنید.
* امام به دختر من که از شیطنت بچه خود گله میکرد، میگفتند: من حاضرم ثوابی را که تو از تحمل شیطنت حسین میبری با ثواب تمام عبادتهای خود عوض کنم.
* یک روز، روز مادر بود آقا به ما پولی دادند که به مناسبت آن روز با آن پول برای مادرانمان چیزی بخریم و به ایشان تقدیم کنیم.
* میگفتند: شریفترین شغل در عالم، بزرگکردن یک بچه و تحویل دادن یک انسان به جامعه است… در طول تاریخ از آدم تا خاتم انبیاء آمدند که انسان درست کنند.
خاطراتی از امام خمینی
علامه طباطبايي:
تصور ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در رديف تصور وقوع قيامت مي باشد و چنانچه اعتقاد به پاداش عمل ؛ يك نگهبان داخلي است كه به هر كار نيكو امر و از هر كار بد نهي مي كند ؛ همچنين اعتقاد به ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نگهبان ديگري است كه براي حفاظت حيات دروني پيروان واقع بين اسلام گماشته شده است.
حضرت آيت الله بهجت:
براي سلامتي چشم بعد از نمازها آيت الكرسي خوانده شود و پس از خواندن آن دستها را بر روي چشم ها گذاشته و بگويد : اللهم احفظ حَدَقَتَيَّ بِحقِّ حَدَقَتَي علي بن ابي طالب امير المومنين عليه السلام؛ خدايا ، به حق دو حدقه ي چشم حضرت علي بن ابي طالب امير مومنان ،دو حدقه چشم مرا حفظ كن.
در محضر بهجت؛ ج2، ص252
حضرت آيت الله بهجت:
خدا به ما توفيق تنبّه دهد كه اگر در ابتلا و آزمايش قرار گرفتيم، بد را خوب و خوب را بد نبينيم… ما خرابيم ،خدا كند كه بفهميم خرابيم تا به فكر اصلاح و درمان برآييم.
در محضر بهجت ، ج1، ص121