ابراهيم اخوي
زنذليلي كه گاهي با حروف اختصاري «زذ» هم بيان ميشود، یکی از شوخیهای رایج در میان ماست، در اين شوخي، رگههايي هم از جديت میبینیم كه شايد براي فرار از برخي واقعيتها، با مكانيسم رواني شوخی از آن ياد ميكنيم.
اين كه مردي از زن خود حساب برده، بدون اجازه او اقدام به كاري نكند، پذيراي كارها و نقشهاي او باشد، خواستههايش را بر خواستههاي خود مقدم بدارد، و در يك كلام، بيچون و چرا مطيع او باشد، ترجمه ساده زنذلیلی است، بماند که برخي از مردان كه تعدادشان هم كم نيست براي فرار از اين انتساب نام چنين ارتباطي را تفاهم، رفاقت يا علاقه بيش از اندازه ميدانند و در اثبات اين علاقه ميكوشند تا گوي سبقت را از ديگر مردان فاميل بربايند!
در بررسي لايههاي پنهان اين ويژگي، بايد به جنبههاي مثبت و منفي آن نظري افكند. علاقه به همسر و ابراز محبت به او، اصليترين جايگاه را در زندگي مشترك دارد و بدون وجود چنين علاقهاي، زندگي مفهوم و رنگ واقعي خود را از دست خواهد داد. كمك به همسر نيز از الطاف شوهر و راهي براي ابراز عملي اين علاقه و عشق است. عهدهدار شدن بخشي از وظايف و نقشها در زندگي نيز امري معقول و لازم است، اما در اين ميان، توجه به چند اصل ضروري است:
3. نياز به ارتباط با جنس مخالف
یکی از تمایلات نوظهور در دوران نوجوانی، تمایل به ارتباط گرفتن با جنس مخالف است. نوجوان به مقتضای تغییرات فیزیکی و روانی جدیدش، به شدت نیاز به جنس مخالف را در خود احساس میکند تا در سایه این ارتباط به آرامش برسد. از این رو مسئله دوستی با جنس مخالف، مشکلی است که بسیاری از نوجوانان و خانوادههای آنان را دچار مشکلاتی کرده است. تنها شکل صحیح این ارتباط در آموزههای اسلامی، ازدواج است که نوجوان تا رسیدن به این مرحله فرسنگها فاصله دارد. از این رو، ضمن پذیرش این نیاز طبیعی نوجوان، باید او را در مهار و مدیریت این احساس یاری نمود. این وضعیت در پسران و دختران شکلهای متفاوتی دارد. هدف دختران از این گونه ارتباطات، تأمین نیازهای روانی و هدف عمده پسران از ارتباط با جنس مخالف، تامین نیازهای جنسی و بدنی و نیاز اثبات توانمندی در مسیر برقراری این ارتباط است. یکی از شیوههای قابل اجرا برای مبلغان، دادن آگاهیهای لازم از آسیبهای فراروی این گونه ارتباطات به دو گروه جنسیتی است. آسیبهایی که دختران در این گونه ارتباطات میبینند به طور خلاصه چنین است:
روشهای اصلاح رفتار
روش جایگزینی- تشویق رفتارهای درست- اصلاح محیط - همانند سازی- تقلید- اشباح کودک - حساسیتزدایی منظم- آموزش دهی (توجیه شناختی)- جدا سازی رفتار از شخصیت- ناديدهگرفتن (تغافل) - بياعتنايي به كودك- استفاده از پیام من- محرومیت (حذف پاداشها و امتیازات)- مواجهه با پیامد رفتار- فرستادن کودک به اتاق تنهایی- تهدید کودک- شرطی سازی- پرت کردن- حواس
1. بی اعتنایی
از اين روش، زماني استفاده ميشود که کودک قصد داشته باشد با کارهايش توجه شما را به خود جلب کند.
چند نکته
هربار كه رفتار آزاردهنده، اتفاق ميافتد، بيتوجهي را به كار ببريد.
هنگامي كه به مشكلي، بيتوجهي ميكنيد ممكن است قبل از بهترشدن، بدتر شود.
برخي كارها كه حواستان را پرت ميكند، به بيتوجهي شما كمك ميكند.
همچنین از بی اعتنایی میتوان برای تنبیه کودک استفاده کرد است.
اما بياعتنايي، نبايد خيلي طولاني شود و زمينة آشتي را بايد فراهم كرد.
براي هر امر جزئي، نبايد از اين روش استفاده كرد، زيرا اين عمل، براي او عادي شده و اثرش را از دست ميدهد.
اگر كودك، متوجه عمل اشتباه خود شد و عذر خواست، بايد عذر او را پذيرفت.
در اين روش، بايد علت بياعتنايي والدين براي كودك مشخص باشد.
ادامه دارد….
مجید همتی-مشاور
دکتر جانبزرگی
به عقیده من تربیت کودک باید قبل از تولد شروع شود. سن تربیت، بستگی به این دارد که شما چه معنایی از تربیت داشته باشید. برداشت من این است که در هفت سال اول، خود بچه میگوید که او را چگونه تربیت کنیم؛ یعنی شما نمیتوانید یک الگو بگذارید و بگویید: من هر چه گفتم تو گوش کن. بچهها تا پایان شش سالگی با مفهوم عدد چندان آشنا نیستند. وقتی مفهوم عدد شکل نگرفته، یعنی اینکه نمیشود با او منطقی حرف زد. به همین خاطر نمیشود معلمی کرد. در واقع او شما را هدایت میکند که من الان نیازم این است؛ من الان بازی میخواهم! شما باید در قالب بازی به او چیزی یاد بدهید.
علی درویش
وقتی کمک کردی، آنرا از «دست ندادهای»… آن را «پس دادهای».
وقتی به خودت «بیست» دادی… به خودت «ایست» دادی!
برخی با «اعلام موجودی» حسابشان… «اعلام موجودیت» میکنند!
فرد «شیکپوش» مرد.. و آخرین مد را نیز تجربه کرد، و «کفنپوش» شد!
اضطراب و «تنش» آزاردهنده است… میخواهم سر به «تنش» نباشد.
کاش تمام «گلولهها»… در «گلوی» تفنگ گیر کنند!
سکوت، «رفتار» است… نه «گفتار».
وقتی «پیشبینیام» دماغسوخته از آب درآمد… «پیشبینیام» شرمنده شدم!
آینه، این «قاب عکس» زندگیم… چه «شکسته شده»!
شخصیت هر کس… «دور» او چه کسانی هستند و از چه کسانی «دور» شده میباشد.
مقام معظم رهبری
ما دیده بودیم که گاهی مرد، زن را موجود درجة دو حساب میکرد! اما موجود درجة دو نداریم. هر دو مثل هم هستند، هر دو از حقوق برابری در زمینه امور زندگی ـ مگر در جاهایی که خدای متعال بین زن و مرد فرقی گذاشته که آن هم روی مصلحتی است و به نفع مرد و ضرر زن هم نیست ـ باید مثل دو نفر شریک، مثل دو نفر رفیق، درخانه با هم زندگی کنند…
اسلام مرد را قوّام و زن را ریحان میداند. این نه جسارت به زن است نه جسارت به مرد. نه نادیده گرفتن حق زن است و نه نادیده گرفتن حق مرد؛ بلکه، درست دیدن طبیعت آنهاست. ترازوی آنها اتفاقاً برابر است؛ یعنی وقتی جنس لطیف و زیبا و عامل آرامش و آرایش معنوی محیط زندگی را در یک کفه میگذاریم، و این جنس مدیریت و کارکرد و محل اعتماد و اتکا بودن و تکیهگاه بودن برای زن را هم در کفة دیگر ترازو میگذاریم، این دو کفه با هم برابر میشود، نه آن بر این ترجیح دارد و نه این بر آن.
استاد سیدعلیاکبر حسینی
زن و شوهری منزل ما آمده بودند و اختلاف داشتند. خانم ادعا میکرد که این آقا هر شب که به خانه میآید، سه، چهار تا هوو برای من میآورد. گفتم: چه طور، این هوو کیست؟! گفت: روزنامه! این آقا وارد میشود، من میگویم: سلام، بچهها میگویند: سلام، این آقا روی روزنامه میافتد. پسرش میآید از او سؤال کند، میگوید: گوشم با تو است بگو، اما چشم و دلش به روزنامه است…
انس مرد به خانواده، هم باید با دل باشد، هم با چشم و هم با گوش. اینکه بگوید: گوشم با تو است، اما دلم با این روزنامه و اخبار است آنوقت، روزنامه هووی خانم و خانواده میشود.
فرزندان و پدر و مادر همه نیاز دارند تا به یکدیگر توجه عمیق قلبی داشته باشند که آن لبخند و نگاه ظاهری از آن توجه قلبی برخاسته باشد. این توجه با گفتوگو آغاز میشود. شما وقتی نماز امام زمان(عج) میخوانید، «ایاکنعبدو ایاکنستعین» را تکرار میکنید، این ذکر کمکم موجب انس و الفت با پروردگار متعال میشود.
یکی از موانع انس، همین ابزارهایی است که ما را از هم جدا میکند. گاهی ما در خانه هستیم، اما به جای اینکه روبهروی هم بنشینیم، همه رو به تلویزیون هستیم. غذا را خانم تهیه کردهاند، به جای اینکه شما از غذاهای خوشمزه او تعریف کنید و شکر خدا کنید، غذا را میجویید و نگاهتان به تلویزیون است. لذت ارتباط برقرار نمیشود. «ما جعلالله لرجل من قلبین فی جوفه؛ خدا دو تا دل به یک آدم نداده است.» اگر دلت آنجا است، اینجا نیست و این موجب گسستگی دلها میشود، و گسستگی دلها گسستگی روشها را پیش میآورد و روشها وقتی متفاوت شد، اختلاف ایجاد میشود و بر عکس، وقتی در دلها پیوستگی ایجاد شد، اعتماد، همسویی و همگرایی ایجاد میشود.
8. تنبيهي را انتخاب کنيد که رفتار نامناسب کودک را کاهش دهد
تنبيه، هنگامي مؤثر است که بروز رفتار نامناسب را کاهش دهد؛ براي مثال، مادر علي، او را به خاطر کتکزدن خواهرش به اتاقش فرستاد. او در آنجا با اسباببازيهايش مشغول بازي شد. وقتي مادر گفت که ميتواني از اتاق خاج شوي درحال تماشاي کارتون مورد علاقهاش بود. او حتي فراموش کرده بود که تنبيه شده است. به علاوه، وقتي از اتاق خارج شد، دوباره خواهرش را كتك زد تا باز به اتاقش فرستاده شود.
9. در هنگام عصبانيت كودك را تنبيه نكنيد
تنبيه فقط در صورتي كارساز است كه به منظور آگاهكردن كودك و خاموشسازي رفتار نامناسب او انجام شود؛ نه با هدف خاليكردن عقدة قلبي، زيرا در اين صورت كودك، خود را قرباني خشم والدين ميداند و تنبيه، اثر تربيتي خود را از دست خواهد داد. پس تنبيه بايد زماني انجام شود كه خشم والدين فروكش كرده است. امامعلي (ع) نيز در اينباره ميفرمايند: «هرگز در هنگام غضب، ادب حاصل نميشود.»
10. به شخصيت کودک توهين نکنيد
همراه گرامي، هدف تنبيه، آن است که کودک از بدي دور شود. بنابراين، شخصيت انساني او نبايد مورد اهانت قرار گرفته و خورد شود. پدر و مادر هنگام تنبيه کودکِ متخلف، نبايد او را سرزنش کنند، بلکه بايد کار زشت و ناپسند او را مورد سرزنش قرار دهند.
انس بن مالك ميگويد: دهسال به رسول خدا (ص) خدمت كردم، در حالي كه هشت ساله بودم و در سفر و غير آن با ايشان بودم. اگر پيامبر، مرا به كاري امر ميكرد و من سستي و كوتاهي ميكردم، مرا سرزنش نميكرد و اگر كس ديگري از خانواده، مرا سرزنش ميكرد، او را منع ميکرد و ميفرمود: رهايش كنيد که اگر ميتوانست انجام ميداد. پيامبر از كارهاي كودكان ايراد نميگرفت، بلكه كار صحيح را به آنها ياد ميداد و ميفرمود: اينگونه انجام دهيد. انس ميگويد: پيامبر هرگاه به كار من ايرادي داشت، ميفرمود: اينگونه انجام بده. زيرا كوتاهي ها و اشتباهات كودكان و نوجوانان اغلب از سر ناتواني، جهل و بيتجربگي آنهاست. ايرادگرفتن و سرزنشكردن، نهتنها اين كمبودها را جبران نميكند بلكه بر ابهام آنها ميافزايد و اگر سرزنش، تکرار شود، آثار منفي بر جاي خواهد گذاشت كه در روايات، برخي آثار منفي سرزنش حتي دربارة بزرگسالان بيان شده است.
امامعلي (ع) ميفرمايند: «سرزنش زياد، موجب لجاجت سرزنش شونده ميشود.» در روايتي ديگر از ايشان آمده است كه: «از تكرار سرزنش بپرهيز كه موجب حرص بر گناه و بيتاثيرشدن سرزنش ميشود.»
ادامه دارد…
مجید همتی -مشاور
دکتر جانبزرگي(روانشناس)
فرهنگ غربي ابتدا خانواده را به نوعي زير سؤال برد، حتي به نظر ميرسد آن را مضمحل کرد، اما بعد از مدتي فهميد که کانون بسياري از مسائل و معضلات اجتماعي فقدان خانواده است؛ بنابراين در يکي، دو دهه گذشته غربيها به شدت به موضوع خانواده علاقهمند شدهاند. حتي بحثهايي که جديداً مطرح ميکنند با بعضي از يافتههاي علمي که قبلاً داشتهاند خيلي تناقض دارد؛ مثلاً جريانات فمينيستي را هم که خيلي طرفدار آن بودند و ميگفتند: زنها بايد پابهپاي مردان کار کنند، بعداً در تحقيقاتشان به اين نتيجه رسيدند که نقش زن و مرد متفاوت است و ديدند که خيلي اشتباه کردهاند که زن را به کارهايي کشاندند که وظيفة مردان است و به نوعي با شخصيت مردها سازگارتر است.
يکي از بحثهايي که مطرح کردهاند، بحث «والدگري» است که پدر و مادر در زندگي چه نقشي دارند و چگونه بايد با فرزندشان ارتباط برقرار کنند.
انسان تنها موجودي است که دوران کودکياش خيلي طولاني است. اين طولاني بودن دوران کودکي بيمنطق نيست. وقتي که 14يا15سال و يا حتي 18سال يک نفر در اختيار شماست و مسئوليتهاي اجتماعي هم از او ساقط است. بديهي است که در اين فضا تعاملي که ميان شما و او وجود دارد، قطعاً تأثيرگذار است. وقتي ظاهر و باطن رفتار پدر و مادر با همديگر ناهمگون باشد، دقيقاً شخصيت بچه را هم دو لايه ميکند. روانشناسان اسم آن دولايگي و نفاقي که ايجاد ميکند را «شخصيت از هم پاشيده» ميگذارند.
غربيها يافتههاي خيلي محکمي به دست آوردهاند که رفتار بچهها به نوع رفتار پدر و مادر آنها برميگردد. به عنوان مثال، بررسيها نشان ميدهد که بيماري «اسکيزوفرني» که در آن تقريباً فرد شخصيتش از هم پاشيده ميشود و نياز دارد که در بيمارستان بستري شود، مبتني بر رفتار والديني است که در رفتار آنها نفاق وجود دارد يا به تعبير ديگر، ميان آنها با فرزندانشان رابطه مضاعف وجود دارد؛ يعني رابطهاي که دو سو دارد؛ مادر از يک طرف با فرزندش موافقت ميکند؛ ولي در دلش مخالفت وجود دارد؛ يا مثلاً رفتار کلامي او با رفتارهاي غير کلامياش ناهمسان است.
نشریه خانه خوبان - ش8
حميده رضايي
مهمانى به خانه ما آمده بود و من بچه مهمان را بوسيدم. ديدم دختربچه خودم نگاه مىكند، او را هم بوسيدم. وقتى فرزندم را بوسيدم، نگاهى به من كرد و گفت: بابا تو منو الكى بوسيدى! ديدم عجب! بچه فهميد من او را الكى بوسيدم، كمى دَمَق شدم و چشمانم خيره شد. رفتم توى آشپزخانه. بچه جلو آمد و گفت: بابا! گفتم: بله، گفت: ديدى چى بهت گفتم چشمات اينطورى شد! پيش خود گفتم: چهقدر بچهها مىفهمند! آنها را دستكم نگيريم.