امیر المومنین - علیه السلام - در توصیف نحوه پیروی خود از پیامبر اکرم – صلّی الله علیه و آله و سلّم -کلام نغز و زیبا و پرمعنایی فرمودند.طبق نقل سیّد رضی (ره) گردآورنده کتاب نهج البلاغه -که به برادر قرآن مشهور است – حضرت امیر در خطبه 190(خطبه قاصعه)* ، طولانی ترین خطبه نهج البلاغه ،می فرماید: « وَ لَقَد كنتُ أتَّبِعُهُ إتّباعَ الفَصیلِ أَثَرَ أُمّه» : من دنبال پیغمبراكرم (صلّی الله علیه و آله) می رفتم ؛ همانگونه که بچه شتر دنبال مادرش می رود و جای پای مادرش را دنبال میکند.»
کسانی که شتر ماده و بچّه اش را در حال رفتن در بیابان دیده اند میگویند که یک جای پا بیشتر وجود ندارد و بچّه شتر پایش را دقیقاً جای پای مادرش میگذارد و مطلب جالب دیگر اینکه بچّه شتر حتّی سر خود را بالا نمی آورد بلکه تمام همّ و غمّش دنباله روی جای پای مادرش است و آنقدر به مادرش اعتماد دارد که هر مسیری را که او برود بی دغدغه پا در جای پایش بگذارد. در دعای ندبه هم در توصیف پیشوای شیعیان آمده است: یحذوا حذو الرسول صلّی الله علیه و آله: پایش را جای پای پیامبر می نهاد.
دو پیرو/یک مدال/دو سرنوشت
1- سلمان محمّدی (فارسی) :در تاریخ آمده است که زمانی که غاصبان جانشینی پیامبر اکرم به خانه حضرت علی- علیه السلام- برای گرفتن بیعت یورش بردند و درب خانه را آتش زدند ؛ و امیر المومنین علیه السلام را دست بسته به مسجد آوردند ؛ یکی از افراد پیرامون حضرت سلمان بود . نحوه عملکرد سلمان در این فتنه عبرت آموز است ؛ سلمان دست بر قبضه شمشیر غلاف شده خود گرفته بود( آمادگی کامل داشت ) ولی نگاهش به چشمان حضرت علی علیه السلام دوخته شده بود تا هر وقت ایشان اجازه دهد شمشیر بکشد و بدون اجازه او گامی بر ندارد و همین خصلت و رویه او بود که او را مفتخر به مدال جاودانه «منّا أهل البیت» (1) نمود.
2- زبیر ، پسر خاله حضرت علی علیه السلام: او نیز در این فتنه و آزمون بزرگ امّت اسلامی حضور داشت و بی توجّه به خواست امیر المومنین علیه السلام شمشیر کشید و باعث بوجود آمدن درگیری و در پی آن خلع سلاح شدنش توسط غاصبان حکومت اسلامی شد. همین روحیه هم باعث شد که در آخر مدال « منّا أهل البیت» (2)خود را از کف بدهد و در جبهه مقابل حضرت علی علیه السلام در جنگ جمل قرار گیرد.
از حضرات معصومین – علیهم السلام- میخواهیم که ما را از همگامان خود قرار دهند نه یک گام جلوتر و نه یک گام عقب تر.( قسمتی از زیارت جامعه کبیره)
پی نوشت
(1) اشاره به فرمایش پیامبر- صلی الله علیه و آله- در مورد سلمان فارسی
دیروز توی ماشینم نشسته بودم . رادیوی ماشین رو روشن کردم. من معمولا رادیو معارف ( صدای فضیلت و فطرت) رو گوش می کنم. بخشهای آخر یک برنامه بود. کارشناس برنامه در مورد تعهّد نامه ای صحبت می کرد که 107 سال پیش 13 نفر از علمای اصفهان آن را امضا کرده بودند. مطلب برای خودم خیلی جالب بود . لذا توی اینترنت جستجو کردم و این تعهّدنامه را با جریان مهمّ آن پیدا کردم. یک نکته را پیش از وارد شدن در ای موضوع متذکّر شوم ؛ و آن اینکه متن این تعهّدنامه به فارسی همان زمان است و من در آن تغییری ندادم .
آیتالله نجفی اصفهانی (ره) (1)طی یک اقدام بدیع برای حفظ فرهنگ اسلامی- ایرانی به همراهی 13نفر از علمای طراز اول اصفهان و رکنالملک شیرازی (2)مواردزیررامتعهدشدند:
این خدام شریعت مطهره با همراهی جناب رکنالملک، متعهد و ملتزم شرعی شدهایم که مهما امکن بعد ذلک تخلف ننماییم، فعلا 5فقره است:
اولاً: قباله جات و احکام شرعیه از شنبه به بعد روی کاغذ ایرانی بدون آهار نوشته شود. اگر بر کاغذهای دیگر نویسند مهر ننموده و اعتراف نمینویسیم. قباله و حکمی هم که روی کاغذ دیگر نوشته بیاورند و تاریخ آن بعد از این قرارداد باشد امضا نمینماییم. حرام نیست کاغذ غیرایرانی و کسی را مانع نمیشویم؛ ماها به این روش متعهدیم.
ثانیا: کفن اموات ، اگر غیر از کرباس و پارچه اردستانی یا پارچه دیگر غیر ایرانی باشد متعهد شدهایم برآن میت، ماها نماز نخوانیم. دیگر برای اقامه صلوه بر آن میت بخواهند ماها را معاف دارند.
ثالثا: ملبوس مردانه جدید، که از این تاریخ به بعد دوخته و پوشیده میشود، قرار دادیم مهما امکن، هر چه بدلی در ایران یافت میشود لباس خودمان را از آن منسوخ نماییم و منسوخ غیرایرانی را نپوشیم و احتیاط نمیکنیم و حرام نمیدانیم لباسهای غیرایرانی را اما ماها ملتزم شدهایم حتیالمقدور بعد از این تاریخ ملبوس خود را از منسوج ایرانی بنماییم. تابعین ماها نیز کذلک و متخلف توقع احترام از ماها نداشته باشد. آنچه از سابق پوشیده و داریم و دوختهایم ممنوع نیست استعمال آن.
رابعا: مهمانیها بعد ذلک ولو اعیانی باشد، چه عامه، چه خاصه، باید مختصر باشد یکپلو و یکچلو و خورش و یک افشره. اگر زائد بر این تکلیف، احدی ما را به محضر خود وعده نگیرد. خودمان نیز به همین روش مهمانی مینماییم هر چه کمتر و مختصرتر از این تکلیف کردند، موجب مزید امتنان ماها خواهد بود.
خامسا: وافوری اهل وافور را احترام نمیکنیم و به منزل او نمیرویم زیرا که آیات باهره:
« إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ» « وَلَا تُسْرِفُوا اِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ» « وَلَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَه» و حدیث « لاضرر و لاضرار» ضرر مالی و جانی و عمری و نسلی و دینی و عرضی و شغلی آن محسوس و سری است و خانوادهها و ممالک را به باد داده. بعد از این هر که را فهمیدیم وافوری، بهنظر توهین و خفت مینگریم.»
پی نوشت
(1) آیة الله آقا شیخ محمد تقی اصفهانی که به “نجفی” شهرت داشت، از مراجع قرن 14 و علمای طراز اول ایران و شهر اصفهان، در سال 1262 هجری قمری بدنیا آمد. آیة الله شیخ محمد تقی اصفهانی (نجفی) سرانجام در سال 1332 هجری قمری در اصفهان دار فانی را وادع گفت. مقبره ایشان در نزدیکی امامزاده احمد بن علی بن امام محمد باقر در بقعه عالیه مدفون است. آقا نجفی اصفهانی از علمای بسیار تاثیرگذار در تاریخ معاصر ایران از نهضت تنباکو تا مشروطیت بود و از طرفی در مقابله با هجوم و تجاوز ارتش تزاری روسیه به ایران نقش بسیار مهمی ایفا کرد.
(2) سلیمان خان رکنالملک شیرازی اصفهانی نایب الحکومه شهر اصفهان و نیز فردی شاعر و فاضل بوده است. او همچنین بانی تکیه محمد جعفرآبادهای و نیر مسجد رکنالملک در تخته فولاد اصفهان است. آرامگاه او نیز در همین مسجد قرار دارد.
تذکّر ضروری
یکی از دوستان عزیز نکته مهمّ و بجایی را تذکّر داده اند و آن اینکه ای کاش فضای آن روز ایران هم در این نوشته آورده می شد تا به اهمّیّت و چرایی مبارزات این عالم مجاهد پی برده می شد. با توجّه به اینکه من قصد نوشتن این مطلب با تمام تفاصیلش را نداشتم ؛ لذا جهت اطلاع از تفاصیل این ماجرا و نکات مهم در مورد زندگی علمی و جهادی این عالم مجاهد و فضای حاکم بر جامعه ایرانی آن روزگار آدرس های زیر را می آورم تا خوانندگانی که مایلند بیشتر در این باره بدانند به آنها مراجعه نمایند و امیدوارم که برایشان مفید باشد :
/www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=7&day=18&id=1136438
http://www.rasekhoon.net/article/show-99697.aspx
خوشا که خط عبور تو را، ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا، ادامه دهیم
دوباره خواب شب شوم را بیاشوبیم
بهرغم خوف و خطر جاده را، ادامه دهیم
بیا به سنت پیشینیان کمر بندیم
که یا ز پای درآئیم یا، ادامه دهیم
شکست کشتی دریادلان اگر در موج
از آن کرانه که ماندند، ما ادامه دهیم
اگر ز مرز زمین و زمان فرا رفتی
تو را در آنسوی جغرافیا، ادامه دهیم
اگرچه عکس تو در قاب تنگ دیده شکست
تو را بهوسعت آیینهها، ادامه دهیم
تو آن قصیدة شیوای ناتمامی، کاش
بهشیوهای که بشاید تو را، ادامه دهیم
زندهیاد قیصر امینپور
بهتازگی تحقیقات پژوهشگران علوم تغذیه شگفتیهای دیگری را از عسل آشکار کرده است. این ماده انرژیبخش، زخمها و جراحتها را ضدعفونی و گلودرد را برطرف میکند.
خوردن عسل موجب از بین بردن باکتریهای درون دستگاه گوارش میشود که باعث ایجاد اسهال میگردند. همچنین سازمان بهداشت جهانی برای درمان اسهال شدید توصیههای جالبی دارد؛ 225 گرم پرتقال را با نصف قاشق چایخوری عسل و مقداری نمک در یک لیوان حل کنید و در یک لیوان دیگر 225 گرم آب مقطر را با یکچهارم قاشق چایخوری جوش شیرین به هم بزنید. پس از آن به تناوب از محتویات این لیوانها به بیمار بخورانید.
همچنین بسیاری از پژوهشگران معتقدند عسل، گرده آسم را تسکین میدهد. آنها تصور میکنند که این عمل شاید همانند کاری باشد که در مکانیسم حساسیتزدایی بر روی بیماران اعمال میشود و طی آن گردههای مختلف به فرد بیمار تزریق میگردد.
خدا چهرنگی است؟
گل محمدی، قرمز است
برگ درخت، سبز است
گنبد حرم امامرضا، زرد است
توپی که دیروز خریدی، سفید است
دمپایی مادرت، صورتی است
موی سرت، سیاه است
درِ خانه، قهوهای است
و دوچرخة تو، آبی است.
این چیزها را که میبینیم، میفهمیم هرکدام رنگ مخصوصی دارند، اما اگر چیزی را نبینیم آیا میتوانیم بگوییم چه رنگی است؟ اگر چیزی جسم نبود و دیده نشد، آیا میتوان گفت چه رنگی است؟ مثلا مهربانی چهرنگی است؟ علم و دانش چه رنگی است؟ دوستداشتن دیگران چهرنگی است؟ شادی چهرنگی است؟ هیچکدام از اینها دیدنی نیستند تا بگوییم چهرنگیاند؟
خدا هم همینطور است. او را نمیتوان دید تا بگوییم چهرنگی دارد. اصلا خدا دیدنی نیست تا رنگی داشته باشد. خدا آفرینندة رنگهاست و رنگ داشتن برای او بیمعنی است.
البته در قرآن از ما خواسته شده است تا به رنگ خدا دربیاییم. باید بدانی که منظور قرآن از رنگ خدا، رنگهایی مثل سبز و زرد و آبی و قرمز نیست. منظور قرآن از رنگ خدا، ایمان داشتن به خدا و انجام کارهایی است که او دوست دارد. رنگ خدا یعنی؛ ایمان، مهربانی، خوبی و پاکی.
اگر تو نماز بخوانی، به رنگ خدا درآمدهای. اگر به نابینایی برای عبور از خیابان کمک کنی، همرنگ خدا شدهای. اگر پاککن یا مدادت را به دوستت قرض بدهی، به رنگ خدا درآمدهای. اگر به مادرت کمک کنی، رنگ خدا را گرفتهای. اگر قرآن بخوانی، همرنگ خدا شدهای. اگر حسود نباشی، رنگ خدا بر دلت نشسته است. و خلاصه آنکه هرچه با ایمانتر، راستگوتر، پاکتر و مهربانتر شوی، رنگ تو خداییتر شده است.
رنگ خدا یعنی دوستی با خدا و مهربانی با بندگان او که این زیباترین رنگ تمام دنیاست.
«به رنگ خدا درآیید.» بقره:138
غلامرضا حیدری ابهری-مجله خانه خوبان شماره4
جواب سلام را با علیک بده
جواب تشکر را با تواضع
جواب کینه را با گذشت
جواب بیمهری را با محبت
جواب ترس را با جرأت
جواب دورغ را با راستی
جواب دشمنی را با دوستی
جواب زشتی را به زیبایی
جواب توهم را به روشنی
جواب خشم را با صبوری
جواب سرد را به گرمی
جواب نامردی را با مردانگی
جواب همدلی را با رازداری
جواب پشتکار را با تشویق
جواب بیتفاوتی را با التفات
جواب یکرنگی را با اطمینان
جواب مسئولیت را با وجدان
جواب حسادت را با اغماض
جواب خواهش را بیغرور
جواب دورنگی را با خلوص
جواب بیادب را با سکوت
جواب نگاه مهربان را با لبخند
جواب لبخند را با خنده
جواب دلمرده را با امید
جواب منتظر را با نوید
جواب گناه را با بخشش
و جواب عشق چیست جز عشق؟
همیشه جواب های، هوی نیست. جواب خوبی را با خوبی بده، جواب بدی را هم با خوبی بده. هیچ وقت جواب سربالا نده. هیچ وقت هیچ چیز و هیچ کس را بیجواب نگذار. مطمئن باش هر جوابی که بدهی یه روزی، یه جوری، یه جایی به تو باز میگردد.
ناهید مؤمنخانی
آیتالله حائری شیرازی
بچه اگر از همان طفولیت هم غیبت بکند، نباید بگویید هنوز که مکلف نشده است و یا هنوز تکلیف بر عهدهاش نمیباشد. نه، عادت میکند. چهطور بچه اگر قبل از تکلیف سیگار بکشد و یا معتاد شود قبول نمیکنید که بگویید چون بچه است و هنوز مکلف نیست، چه اشکالی دارد که هروئینی شود! یا چون هنوز مکلف نیست، تریاکی یا سیگاری بشود اشکالی ندارد! نه، شما میگویید چه فرقی میکند انسان است وقتی که عادت کند ضایع میشود. این هم عادت به کار بدی است. بچه که انجام بدهد دیگر بدتر است. غیبت چه فرقی با آنکارها دارد؟ اگر بچه به یک کار بدی معتاد شد و وقتی هم که بزرگ شد دیگر نتوانست آنکار را ترک کند چهقدر از پدر و مادری که جلوی او را نگرفتهاند، ناراحت میشود؟
مجله خانه خوبان-شماره4
دم غروب نشسته بودم روی لبه پشتبام. دلم برایت تنگ شده بود. یادم آمد وقتی خانه بودی، میآمدی آنجا مینشستی. پرواز کبوترها را تماشا میکردی.
نشسته بودم روی لبة پشتبام، گریه میکردم. یک کبوتر آمد نشست کنارم.
همانجا کنار خاکريز نشستيم. ميگفت؛ از زندگيش؛ از خانهاش؛ از پسرهايش. يکي اسير بود. از آن يکي خبر نداشت. ميگفت شايد همين دور و برها باشد. اول چيزي نگفتم. بايد ميگفتم؛ خبر ميدادم که ديگر نيست.
روزی حضرت سلیمان – علی نبیّنا و آله و علیه السلام-(1) گنجشک نری را دیدند که به جفت خود می گفت : « چرا خودت را از من دور نگه می داری ؛ در حالیکه اگر بخواهی گنبد قصر سلیمان را با منقارم برایت می آورم و آن را در دریا می اندازم. » حضرت سلیمان از این حرف گنجشک خنده شان گرفت. هر دوی آنها را فرا خواند و به گنجشک نر فرمود:« واقعاً می توانی این کار را انجام دهی؟!» گفت :« نه ای نبیّ خدا! امّا گاهی از اوقات مرد خودش را در مقابل همسرش بزرگ و نیکو جلوه می دهد و عاشق ، بر گفتارش ملامت نمی شود.» حضرت سلیمان رو به جُفت او کردند و پرسیدند: « چرا او را از خودت می رانی در حالیکه تو را دوست دارد و عاشق توست ؟» گفت:« ای پیامبر خدا! او عاشق نیست ؛ و لاف عاشقی می زند ؛ چون او در کنار من ، عاشق گنجشک دیگری است و در یک دل دو عشق جمع نمی شود» کلام گنجشک ماده در دل حضرت سلیمان اثر عمیقی گذاشت و گریه شدیدی نمود و چهل روز از دید مردم پنهان شد و دعا نمود و از خداوند خواست که دلش را برای محبّت خودش خالی کند و محبّت خودش را با محبّت غیر خودش آمیخته نکند.» *
خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید : « ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِه»(2) : «خداوند برای یک فرد بیش از یک قلب(دل) در درونش نیافریده است .»
…………………………………………
*سفینة البحار شیخ عبّاس قمی (ره) – صاحب کتاب مفاتیح الجنان - ج6ص279
(1) طبق آیه 16 سوره مبارکه نمل حضرت سلیمان زبان حیوانات و پرندگان را می فهمید و داستانهای زیادی در این مورد نقل شده است که حاوی نکات آموزنده ای است. از جمله صحبت نمودن ایشان با مورچگان (که در قرآن آمده است .) و دعوت آنها از حضرت سلیمان برای یک مهمانی و …
(2) نمل/16