واى به روزى كه زندگى ما مثل زندگى طبقه مرفّه باشد!
علّامه وحيد بهبهانى دو پسر به نام آقا محمدعلى و آقا عبدالحسين داشت. روزى همسر آقا عبدالحسين را ديد كه لباس فاخر پوشيده است. به پسرش اعتراض كرد. پسر در جواب پدر، آيه هفتم سوره اعراف را خواند: «اى پيامبر! بگو چه كسى زينتها و رزقها و غذاهاى پاكيزه را كه خداوند براى بندگانش آفريده، حرام كرده است؟!».
وحيد بهبهانى گفت: «پسرم! نمىگويم كه كار حرام كردهاى؛ ولى بدان كه من مرجع تقليد و پيشواى اين مردم هستم. در ميان مردم، گروههاى مختلف، از ثروتمند و فقير، هستند. ما كه نمىتوانيم فقيران را خيلى كمك كنيم، ولى آنچه از ما ساخته است، اين است كه با آنها همدردى كنيم. اگر همسر يك مرد فقير از او تقاضاى لباس فاخر كند، آن مرد بايد يك مايه آرامش خاطر داشته باشد و بگويد ما به خانواده بهبهانى نگاه مىكنيم، نه به خانوادههاى ثروتمند.
پسرم! واى به روزى كه زندگى ما مثل زندگى طبقه مرفّه باشد! ما بايد زاهدانه زندگى كنيم تا زهد ما همدردى با فقرا باشد».
قصص العلماء، ص 203