با همین چشم های خود دیدم، زیر باران بی امان بانو!
درحرم قطره قطره می افتاد , آسمان روی آسمان بانو
صورتم قطره قطره حس کرده ست , چادرت خیس می شوداما
به خدا گریه های من گاهی , دست من نیست مهربان بانو
گم شده خاطرات کودکی ام , گریه گریه در ازدحام حرم
باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان، بانو
باز هم مثل کودکی هر سو , می دوم در رواق تو در تو
دفترم دشت و واژه ها آهو…گفتم آهو و ناگهان بانو…
شاعری در قطار قم - مشهد , چای می خوردو زیر لب می گفت:
شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران بانو
شعر از دست واژه ها خسته است , بغض راه گلوم را بسته است
بغض یعنی که حرف هایم را , از نگاهم خودت بخوان بانو
این غزل گریه ها که می بینی , آنِ شعر است، شعر آیینی
زنده ام با همین جهان بینی، ای جهان من ای جهان بانو!
کوچه در کوچه قم دیار من است , شهر ایل من و تبار من است
زادگاه من و مزار من است، مرگ یک روز بی گمان…
حمید رضا برقعی
علی رغم ادعای رئیس و قائم مقام بنیاد شهید و امور ایثارگران این نهاد تاکنون شهادت طلبه ناهی از منکر را مورد تایید قرار نداده است.
به گزارش فرهنگ نیوز ، چند روز بعد از شهادت طلبه ناهی از منکر علی خلیلی؛ حجت الاسلام شهیدی رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در مراسم ختم این شهید بسیجی اظهار داشت: کسانی که در راه امر به معروف و نهی از منکر به شهادت می رسند بی شک شهید بوده و ما نیز ضمن اعلام این نکته پرونده این شهید را به کمیسیون احراز ارسال کرده ایم.
هفته گذشته به دنبال اعتراض عده ای از دوستان شهید خلیلی مبنی بر عدم احراز شهادت این شهید توسط بنیاد شهید و امور ایثارگران قائم مقام بنیاد شهید اظهار داشت؛ بنیاد ، شهادت شهید علی خلیلی را احراز کرده و به خانواده این شهید هم اعلام کرده است و همچنین با یادآوری مراسم ختم شهید علی خلیلی و اظهار نظر ریاست بنیاد شهید اعلام کرد بنیاد شهید و امور ایثارگران طلبه ناهی از منکر را شهید محسوب نمود.
اما امروز روشن شد که بنیاد شهید و امور ایثارگران علی رغم ادعای رئیس و قائم مقامش اصلا شهید امر به معروف را شهید محسوب نکرده و کمیسیون احراز شهادت شهادت وی را احراز نکرده است.
سه سال پیش بود که در ۲۵ تیرماه سال ۹۰ طلبه ۱۹ سالهای به خاطر امر به معروف و نهی از منکر مورد حمله اشرار قرار گرفت و شاهرگ گردنش به شدت آسیب دید. بیش از ۲سال و نیم درد و رنج این مجروحیت را تحمل کرد و از بیمارستانی به بیمارستان دیگر تحت معالجه پزشکان قرار گرفت. اما نهایتا روز سوم فروردین ۱۳۹۳ درد ناشی از این مجروحیت او را از پای درآورد و به شهادت رسید.
فقط فاکتورهای بیمارستان شهید خلیلی ۱۰۰ میلیون تومان را نشان میدهد
به گزارش گروه فرهنگی-فرهنگ نیوز، حضرت آیت الله مکارم شیرازی در مراسم آیین افتتاحیه سال تحصیلی جدید حوزه های علمیه در تهران، که از ساعت ۸:۳۰ صبح دیروز آغاز شده است به بیاناتی پیرامون علم و حوزه های علمیه پرداختند.
به گزارش خبرنگار فرهنگ نیوز، این مرجع تقلید با اشاره تلویحی به سخنان رئیس جمهور درخصوص باز کردن درهای علم (که درباره افزایش پهنای باند اینترنت مطرح شده بود) تصریح نمودند: «درهای علم را در برابر جوانان باز کنید، اما صحبت این است که دزد از این درها داخل نشود».
ایشان در ادامه افزودند: ما اعتقادمان این است که اگر علم پیشرفت کند، اسلام پیشرفت می کند، اهمیت قرآن بیشتر می شود. ما از پیشرفت علم و دانش و تکنولوژی استقبال می کنیم.
ایشان همچنین تصریح نمودند: «در دانشگاه های اسلامی باید به موازات پیشرفت علمی، پیشرفت اخلاقی باشد».
آیت الله مکارم شیرازی درباره تروریست های تکفیری افزودند: برنامه تکفیری ها ان شاء الله مشخص می شود و اسلام پیروز می گردد. دنیا می داند این ها ارتباطی با اسلام ندارند.
همچنین ایشان در توصیه به طلاب حوزه های علمیه «نظم، پشتکار و خلوص نیت» را رموز موفقیت طلاب حوزه های علمیه دانستند.
گلزار خوبان
وقتي آيتالله قدوسي شهيد شدند دخترم يك ساله بود. خيلي بهانه پدرش را ميگرفت. بههمين خاطر من هم اذيت ميشدم. بعدها يكبار در مدرسه بچهها از او پرسيده بودند: لباس عيد خريدهاي؟ يكي از بچهها ميگويد: به او چيزي نگوييد، او پدر ندارد. اين حرف، دخترم را خيلي ناراحت كرده بود. دايم گريه ميكرد و ميگفت: من بابايم را ميخواهم! مسئولان مدرسه هم خيلي نگران بودند. ميگفتند اگر وضعيت روحي بچه همين باشد اين دختر مريض ميشود.
من هم از اين موضوع خيلي ناراحت و نگران بودم. يك شب در محلي كه سجادهاش را پهن ميكرد، دو ركعت نماز خواندم و به ايشان گفتم: بيا و خودت مشكل اين دختر را حل كن؛ من كه ديگر كاري از دستم بر نميآيد. نيمههاي همان شب ديدم دخترم در خواب ميخندد. صبح ازش پرسيدم: ديشب براي چي ميخنديدي؟ جواب داد: شب خواب بابا را ديدم. سوار بال فرشتگان شده بود و پرواز ميكرد. آمد پيش من؛ ديدم روي بالهاي ملائك نگينهاي سبز و سرخ است. وقتي بابا آمد مرا بغل كرد و روي پايش نشاند، سرم را نوازش كرد و گفت: مادرت را اذيت نكن!
از آن روز به بعد مشكل دخترم حل شد. يكبار ديگر هم خواب ديده بود كه يك خوشه انگور درشت و قرمزرنگ آورده است. وقتي نزديك دخترم ميرسد، دخترم چند دانه از انگورها را ميكند و ميخورد. صبح تعريف ميكرد كه آن انگورها خيلي خوشمزه بود.
همسر شهيد
روزگار بدي براي طلاب بود؛ عمامهها را برميداشتند و آنها را اذيت و آزار ميرساندند. وضعيت معاش هم آشفته بود با همه اين احوال علاقه عجيبي به تحصيل علوم ديني پيدا کرده بودم. وقتي اين امر را با خانواده خود مطرح کردم همه مخالفت کردند چون طلبهشدن در آن زمان ساقط شدن از همهچيز بود.
ولي همه اين مخالفتها مرا در تصميم خود سست نکرد و به حوزه آمدم و با جديت تحصيل را ادامه دادم. روزي در فيضيه با طلاب صحبت ميکرديم گفتم: شخصي قبول کرده است مخارج زندگيام را درصورتيکه خوب وظايف طلبگي خود را انجام دهم بر عهده بگيرد. همه با تعجب بسيار پرسيدند: اين شخص ثروتمند در تهران است يا قم؟ گفتم تهران و قم برايش فرقي ندارد. با کنجکاوي اصرار کردند که کجاست؟ من بالاخره گفتم: اين شخص خداوند متعال است. همه بهتزده، سست شدند. گفتم: اگر يک نفر انسان بود شما قانع ميشديد؟ مگر «اليسالله بکاف عبده» را نديدهايد؟!
به نقل از آيتالله ممدوحي
آيتاللهالعظمي بهجت(دامعزه)
بعضي اشخاص که الان وضع مالي خوبي دارند و در رفاه کامل زندگي ميکنند، آخر عمر آرزو ميکنند اي کاش من همسر فلان مومن بودم. چنين فردي در دنيا که خوش بوده و در آخرت هم خداوند به واسطه اين آرزو به او لطف ميکند. آنجا هم خوش خواهد بود.
ولي همسران ما طلبهها که عموما زندگي راحتي ندارند، اگر ما در خانه اخلاق خوبي هم نداشته باشيم، چهبسا در آخر عمر آرزو کنند اي کاش من همسر فلان ثروتمند غيرمومن بودم لااقل در دنيا راحت زندگي ميکردم!
به دليل اين اخلاق شما نه از دنيا بهرهاي ميبرند و به خاطر اين حسرت خودشان آخرت خوبي هم ندارند. کاري نکنيد که همسران ما هم دنيايشان را از دست بدهند و هم آخرتشان را.
بهنقل از حجتالاسلاموالمسلمين آقاتهراني
گاهي آدميزاد جوري خشمگين ميشود که از اطاعت عقل و شرع بيرون ميرود و فکر و بصيرتي برايش باقي نميماند. در اين حالت، خشم، فقط خرابکاري به بار ميآورد.
چرا جوش ميکنيم؟
براي عصباني شدن، دلايل بسياري گفتهاند مثلاً:
1. تصور ميکنيم تحقير شدهايم، فراموش شدهايم، مظلوم واقع شدهايم، فريب خوردهايم، به ما توهين شده، يا خواستة به حق ما برآورده نشده است.
2. گاهي افراد، عصباني شدن و نحوة ابراز آن را از ديگران، به ويژه والدينشان ياد ميگيرند. جالب اين است که گاهي، دليل چنداني هم براي عصباني شدن وجود ندارد اما آنها عصباني ميشوند و با کوچکترين بهانه از جا ميپرند و بناي پرخاشگري را ميگذارند.
3. گاهي اوقات، عصبانيت ناگهاني نشانة خشم فروخوردهاي است که به طور تدريجي روي هم انباشته شده. کساني که عادت ندارند ناراحتيهايشان را ابراز کنند، در طولاني مدت، اينگونه واکنش نشان ميدهند. شما نيز ناراحتيهايتان را پسانداز نکنيد. اگر از دست کسي دلخور ميشويد بهترين راه آن است که با زباني ملايم همان موقع او را در جريان بگذاريد.
4. مشکلات شديد مالي، اخراج از کار، توبيخ از سوي کارفرما، خستگي و… ميتوانند ريشة عصبانيت افراد در خانواده باشند.
5. يادآوري اتفاقات بسيار بد و وحشتناک هم بعضيها را به خشم ميآورد.
………………….
ادامه دارد…
پيامکهاي زندگي
* گفتم که خدا مرا مرادي بفرست. طوفان زدهام راه نجاتي بفرست. فرمود که با زمزمه يامهدي، نذر گل نرگس صلواتي بفرست.
* يادمان باشه دنيا زنگ آخر نيست. زنگ بعدي حساب داريم.
* زندگي مثل دوچرخهسواري است براي حفظ تعادل بايد حرکت کرد.
* دنيا سهاصل داره: 1. خاطرات 2. غم 3. عشق. با اولي زندگي کن و دومي را بهخاطر سومي تحمل کن.
* اگر تنهاترين تنهايان شوم باز خدا هست او جانشين همه نداشتنهاست.
* براي انسانهاي بزرگ بنبستي وجود ندارد چون بر اين باورند که يا راهي خواهند يافت يا راهي خواهند ساخت.
* تا حالا به کفشات نگاه کردي؟ با هم خاکي ميشن، با هم زير بارون خيس ميشن، جداييشون از همديگه غيرممکنه، هميشه باهمند و… کاشکي عاشقا هم همينطور بودند.
* آنچه هستي هديه خدا به توست و آنچه ميشوي هديه تو به خداوند، پس بينظير باش.
* شادي بزرگ زندگي انجامدادن کاري است که به گفته مردم از شما ساخته نيست.
* منتظر باش اما معطل نشو، تأمل کن اما توقف نکن، قاطع باش اما لجباز نباش، صريح باش اما گستاخ نباش، بگو آري اما نگو حتما، بگو نه اما نگو ابداً.
* مهم چهقدر زندگي کردن است نه چندسال زيستن.
* در روزگار قحطي عاطفه، لبخند مصنوعي هم نعمتي است.
تجربههاي زندگي
ابراهيم اخوي
* اول ماه تخم مرغ را شانهاي ميخريديم، اما آخرهاي ماه گاهي مجبور ميشديم شانهها را بفروشيم تا چند عدد تخممرغ بخريم!
* وقتي براي پرداخت قبض تلفن ميروم، در شلوغي بانك به اين جمله فكر ميكنم:« اين هزينه مادي حرفهايي است كه در دو ماه پيش گفتهايم»!
* «سرزنش» ويرانگر بود. به خوبيهايش فكر كردم. «ستايش» كارگر شد!
* روز معلم، اول براي همسرم هديه خريدم. او معلم خوبي براي بچههايم بود.
* لازم بود «مخالفت» كنم. وقتي اين داروي تلخ را با «محبت» همراه كردم، پذيرفت.
* صرفهجويي يكي از منابع درآمد است؛ بهشرطي که آنرا با بخل و خساست اشتباه نگيريم.
* كار براي زندگي است، نه زندگي براي كار!
* «شكوه» يك علامت است مانند تب. به ريشه آن فكر كن!
* «مهمان حبيب خداست»، اما نظر محبوب خانگيتان هم مهم است!
* مراسم غبار روبي از ضريح دلهاي پرمهري كه به هم پيوستهاند، هميشه لازم است و مقدس!
* خانه خوبان محل پرواز فرشتههاست، آنها را با تلخيهامان نرنجانيم.
* كوتاه آمدن از يك گفتوگوي رنجآور، معنايش كم آوردن نيست!
* نگهبان گنج زندگي، هميشه هشيار است.
حکايت يک روايت
زهرا موسوي
پيامبرصلی الله علیه و آله همراه اصحاب خويش از کوچههاي مدينه ميگذشتند و با ياران خويش مشغول گفتوگو بودند. در بين راه گروهي از کودکان را ديدند که مشغول بازي هستند. پيامبرصلی الله علیه وآله طبق سنت خويش به آنها سلام کردند و به روي آنان لبخند زدند. کودکان شادمان و خوشحال از توجه پيامبر از بازي دست کشيدند و به سوي ايشان شتافتند تا مورد ملاطفت و محبت ايشان قرار گيرند؛ چراکه عادت کرده بودند هرگاه پيامبر از کنار آنها بگذرد با ايشان بازي کند، و يا دست نوازش بر سر آنها بکشد. حتي اگر پيامبرصلی الله علیه و آله به يک سلام هم به آنان اکتفا ميکرد براي آنها ماية شادماني بود زيرا خود را مورد توجه ميديدند، آن هم توجه مردي بزرگ مثل پيامبر عظيمالشأن.