دیدن امام رضا علیه السلام ، آرزوی امام صادق علیه السلام
ولادت امام رضا علیه السلام چند روز بعد از شهادت امام صادق علیه السلام اتفاق افتاد، و این در حالی بود که آن حضرت آرزو داشت فرزند امام کاظم علیه السلام را ببیند. از امام کاظم علیه السلام روایت شده است که فرمود: از پدرم جعفر بن محمد بارها شنیدم که می فرمود: «عالم آل محمد» از تو به وجود می آید و کاش من او را درک می کردم. او هم نام جدم امیرمؤمنان علی علیه السلام است». در روایت دیگری نیز آمده است که امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند متعالی دادرس و فریارس این امت را از فرزندم موسی علیه السلام به وجود می آورد.
ای آستان قدس تو تنها پناه من بر خاک باد پیش تو روی سیاه من
می آید از درون ضریحت شمیم عشق پیچیده در فضای حرم سوز و آه من
چشمم به چلچراغ حریم تو روشن است ای چلچراغ چشم تو، خورشید راه من
گلدسته ات منادی صورت اذان عشق مأنوس با غروب و زوال و پگاه من
مهر از فروغ گنبد پاکت گرفته وام شمس الشموس هستی و نامت گواه من
ای غربت مجسم تاریخ، ای امام ای خاک پای مرقد تو بوسه گاه من
امام حسن علیه السلام در بستر احتضار گریه می کرد.
به او گفتند:« شما دیگر چرا گریه می کنید؟ با اینکه فرزند رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم هستید و پیامبر در وصف شما سخنان بسیاری فرموده است. علاوه بر اینکه 20 بار پیاده به حج رفتهاید و سه بار تمام دارایی خویش را در راه خدا تقسیم کردهاید.»
فرمود:« به دو دلیل گریانم: ترس از موقف مطلع، جایی که پروردگار در محضر همه، بر پرونده انسانها اطلاع می یابد؛ و نیز جدایی از دوستان و آشنایانم.»
اربلی از امام حسن علیه السلام نقل میکند که فرمود: در این قرآن، چراغهای نور و شفای سینههاست. پس باید سالک، در نور آن سلوک کند و با این ویژگی، دل خود را لگام زند؛ زیرا این اندیشیدن (و از نور قرآن بهرهبردن) حیات دل بیناست؛ همان سان که آدمی در تاریکی ها، با (تابش) نور، روشنایی میگیرد.[1]
دیلمی میگوید: امام حسن علیه السلام فرمود: در دنیا جز این قرآن، چیزی باقی نمانده است. پس آن را امام خود قرار دهید تا شما را به هدایت (فطرتتان) راهنمایی کند. سزاوارترین مردم به قرآن، کسی است که به آن عمل میکند؛ هر چند آن را حفظ نکرده باشد و دورترین مردم از قرآن، کسی است که به آن عمل نمیکند؛ هر چند آن را بخواند.
[1] . کشف الغمة، ج1، ص573؛ بحارالانوار، ج78، ص112 و ج92، ص32.
[2] . إرشاد القلوب دیلمی، ص79.
موسي بن سیار میگويد : ھمراه امام رضا (ع) بودم، نزديك طوس رسیديم، صداي شیون و فغاني شنیدم، دنبال صدا رفتیم ديدم جنازه اي روي زمین است . امام رضا (ع)از اسب پیاده شد و نزديك جنازه ر فت و مانند مادري كه نوزاد خود را در آغوش میگیرد، او را در آغوش گرفت ! آنگاه رو كرد به من و فرمود : اي موسي بن سیار ! ھر كس مشايعت كند جنازه دوستي از دوستان ما را، خود مانند وقتي كه از مادر متولد شده است، از گناھان پاك مي شود. »
و چون جنازه را نزديك قبر زمین گذاشتند، امام رضا (ع) به طرف جنازه رفت و مردم را كنار زد و تا به او رسید دست بر سینه جنازه گذاشت و فرمود : اي فلان [ او را به اسم صدا زد ] در اين لحظه بشارت باد بر تو به بھشت ! از اين به بعد ديگر ترس و وحشتي براي تو نیست ! من عرض كردم : آيا اين شخصِ میت را میشناسید؟ حال آنكه به اين مكان تا به حال نیامده بوديد!
فرمود:” اي موسي بن سیار! آيا نمیداني كه اعمال شیعیان ما بر ما ائمه ھر صبح و شام عرضه میشود پس اگر كوتاھي و تقصیري ديديم در اعمال ايشان از خدا براي آنان طلب بخشش میكنیم و اگر از ايشان كار خوبي ديديم از خداوند پاداش براي آنان مسئلت میكنیم.”
بحارالأنوار، ج 49 ، ص 9
حضرت آيت الله بھاالديني (رحمت الله علیه ) در زيارت امام زادگان از اصل و نسب سؤال نمي كرد و مي فرمود :«چون اين مكان را نسبت مي دھند به رسول الله و ذرية او براي ما محترم است »
لذا بارھا در خدمت آقا براي زيارت امام زادگان، طیب و طاھر، شاه جمال، بي بي معصومه كھك، مشھد اردھال و ديگر امام زادگان رفته ام و در تمام اين زيارت ھا خیلي خودماني رفتار مي كرد. مثل اين كه اھل اين خانه است. نه كسي كه غريبه است و وارد به اين خانه شده باشد . گاھي لب ايوان صحن امام زاده مي نشست و نگاه ھاي معنا داري مي كرد . ذكر كوتاھي ھم داشت و بر مي خواست. خودي بودن و اھل خاندان و آشناي با اوضاع خانه از حركات او نمايان بود .
ھیچ گاه خود و ديگران را به تكلّف و زحمت نمي انداخت.
دو مرتبه در خدمت آن جناب تشرف به مشھد مقدس پیدا كردم . تشرف ايشان به حرم خیلي ساده و بي تكلف بود . گاھي وارد مسجد گوھرشاد مي شدند و روي زمین مي نشستند و مي فرمودند:”
يك زيارت امین الله بخوانید".
زيارت خوانده مي شد. بلند مي شدند. دوستان خدمتشان مي گفتند: ما تا نرويم نزديك ضريح مثل اين كه زيارت به دلمان نمي چسبد. مي فرمود: «زيارت حضور الزائر عند المزور است،گاھي پس از اين سؤال ھا و جواب ها تبسمي مي فرمود و مي گفت:” به ما ايراد مي گرفتند در دوران طلبگي كه چرا تو زيارت نمي روي؟! ما به آن ھا چیزي نمي گفتیم اما در دل مي گفتیم: شما چه ا ندازه جاھلید كه مي خواھید خود را با قبر و ضريح نزديك كنید . چرا با افكار آن ھا آشنا نباشیم؟ اگر با فكر آشنا شديم با آنھائیم گرچه نزديك قبر و حرم آن ھا نباشیم.”
(سیري در آفاق)
زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامی که از حضرت رضا علیه السلام اذن دخول میطلبید و میگویید: “أأدخل یا حجة الله: ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟”
به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیه السلام به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهداء علیه السلام گریه است، اگر اشک آمد امام حسین علیه السلام اذن دخول دادهاند و وارد شوید
اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما به وجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید.
زیارت امام رضا علیه السلام از زیارت امام حسین علیه السلام بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه السلام میروند. ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیهالسلام میآیند.
بسیاری از حضرت رضا علیه السلام سؤال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف، در کربلا، در مشهد مقدس،- هم همین طور - کسی مادرش را به کول میگرفت و به حرم میبرد. چیزهای عجیبی را میدید.
ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الی ماشاءالله! به تحقق پیوسته. یکی از معاندین عراقی غدهای داشت و میبایستی مورد عمل جراحی قرار میگرفت. خطرناک بود، از آقا امام رضا خواست او را شفا بدهد، شب حضرت معصومه علیهاالسلام را در خواب دید که به وی فرمود:
«غده خوب میشود. احتیاج به عمل ندارد!» ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته خواهر جوابش را داده است.
همه زیارتنامهها مورد تأیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین الله مهم است. قلب شما این زیارات را بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام علیه السلام بشمرید. حضرت علیه السلام میدانند! مبالغه در دعاها نکنید! زیارت قلبی باشد. امام رضا علیه السلام به کسی فرمودند: «از بعضی گریهها ناراحت هستم!»
پس از حادثه بمب گذاری در حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام حضرت به خواب کسی آمدند، سؤال شد «در آن زمان شما کجا بودید؟ فرمودند: کربلا بودم»
این جمله دو معنی دارد:
معنی اول این که حضرت رضا علیه السلام آن روز به کربلا رفته بودند
معنی دوم یعنی این حادثه در کربلا هم تکرار شده است. دشمنان به صحن امام حسین علیه السلام ریختند و ضریح را خراب کردند و در آن جا آتش روشن کردند!
کسی وارد حرم حضرت رضا علیه السلام شد، متوجه شد سیدی نورانی در جلوی او مشغول خواندن زیارتنامه میباشد، نزدیک او شد و متوجه شد که ایشان اسامی معصومین - سلام الله علیهم - را یک یک با سلام ذکر میفرمایند. هنگامی که به نام مبارک امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ رسیدند سکوت کردند! آن کس متوجه شد که آن سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان- سلام الله علیه و ارواحنا له الفداء- میباشد.
در همین حرم حضرت رضا علیه السلام چه کراماتی مشاهده شده است. کسی در رؤیا دید که به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از آنجا وارد حرم شدند. تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا علیهالسلام را زیارت کردند. روز بعد آن کس در بیداری به حرم مشرف گردید. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت میباشد! حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از گنبد وارد حرم شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا علیهالسلام را زیارت کردند. زیارت نامه میخواندند. همین زیارت نامه معمولی را میخواندند! پس از خواندن زیارتنامه از همان بالای گنبد برگشتند. دوباره وضع عادی شد و قیل و قال شروع گردید حال آیا حضرت رضا علیه السلام وفات کرده است؟
حرف آخر این که: عمل کنیم به هر چه میدانیم. احتیاط کنیم در آنچه خوب نمیدانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم.
منبع: کتاب به سوی محبوب، و کتاب برگی از دفتر آفتاب.
مرحوم شیخ حسنعلي ا صفھاني (نخودكي ) به نقل از پسر ايشان: پدرم نقل می کردند؛ تصمیم خود را براي رفتن به نجف اشرف و اقامت دائم در آن كنار حرم امیر مومنان(ع) گرفته بودم.
در ايامي كه در مشھد مقدس بودم در يكي از اتاق ھاي صحن عتیق مشغول عبادتي بودم در حال ذ كر و مراقبه، ديدم درھاي صحن عتیق را بستند و اعلام كردند: امام رضا(ع) مي خواھند از زُوّار خود سان ببینند. پس از آن در محلي كه الان قبر [مرحوم شیخ حسنعلي اصفھاني معروف به نخودكي ] است، امام ھشتم (ع) روي صندلي نشستند و به دستور امام (ع) درھاي شرقي و غربي صحن عتیق را گشودند تا زوار از در شرقي داخل و از در غربي خارج شوند.
ديدم صحن مملو از جمعیتي است كه برخي به صورت حیوانات مختلف بودند و از مقابل حضرت میگذشتند، حضرت دست نوازش بر سر ھمه میكشیدند حتي آنھا كه به صورت غیر انسان [حیوان] بودند و به ھمه عنايت میكردند. پس از اين از رفتن به نجف منصرف شدم و چشم امید به الطاف امام رضا (ع) بستم. تصمیم گرفتم كه باقي مانده عمرم را در مشھد مقدس در جوار حرم امام رضا (ع) سپري كنم.(سرانجام ھم در ھمان جايي كه امام رضا(ع) نشسته بودند به خاك سپرده شدند.)
نشان از بینشانھا، ص 33
(مرحوم اصفھاني (نخودكي) از شھر اصفھان به مشھد مقدس آمدند و در آن جا مشغول خدمت مردم و عبادت بودند اما سالي كه آن اتفاق در مسجد گوھرشاد مشھد افتاد چون حاكم وقت از وجود ايشان در مشھد ناخرسند بود ايشان به نخودك رفتند و به ھمین خاطر معروف شدند به نخودكي. ھنگام مرگ به تنھا پسرش میگويد:” امر میان حیات يكي از ما دو نفر بود كه من مرگ را براي خود انتخاب كردم و حیات را براي تو . چون ديدم تو جوان ھستي بھتر میتواني خدمت كني بدان اگر از خدمت مردم خود را كنار بكشي ھمان وقت پايان عمر تو خواھد بود.)
امام رضا (ع) فرمود: گمان خود را به خداوند نیكو كن، زيرا ھر كس به خدا گمان نیكو داشته باشد خداو ند
ھمانطور با او معامله كند و كسي كه به روزي اندك راضي باشد، از او عمل اندك قبول میشود و ھر كس به اندك حلال راضي باشد دردسرش كم شود و خانواده اش بھرمند میگردند و خداوند او را به درد دنیا [طمع، …] و دواي دنیا [زھد در دنیا] آگاه سازد و او را سالم به بھشت روانه كند.
بحارالأنوار ج 75 ، ص 3
خبر آمد نوری از سفر کرب و بلا می آید
کاروان عصمت و حجب و حیا می آید
مادران بر سر دروازه شهر بی تابند
گویند، عطر پیرهن یوسف زهرا می آید
بشنو ای دل ز فلک زمزمه وا ولدی را
گویی زهرا به استقبال زینب کبری می آید
پیرهنی خونین، شد علم بر تن خورشید
صدها ملک از عرش با آه و نوا می آید
انگشتری از عشق و عطش می تابد و مینالد
گویی ز سر انگشت، یدی بیضاء می آید
گرچه قامت همه بشکسته و قلب¬ها ملول است
صد مژده که دین نبی با قامت رعنا می آید
باز کن ای مدینه، شهر آه و درد و غم
باز کن آغوش که زینب آل عبا می¬آید
هر دیده شود کور به صد بار، گر این راز نداند
کو بند و آتش به دست ولی سرفراز می¬آید.
افسانه لاغری فیروزجانی
طلبه سطح 2
پیوند: http://www.mojtabatehrani.ir
روی عن علی بن الحسین (علیهماالسلام) قال:
«عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ: الْوَرَعُ فِي الْخَلْوَةِ وَ الصَّدَقَةُ فِي الْقِلَّةِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ وَ الْحِلْمُ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ الصِّدْقُ عِنْدَ الْخَوْفِ.»
روایتی از امام زین العابدین(صلواتاللهعلیه) منقول است که حضرت فرمودند: مؤمن پنج نشانه دارد.[1] اوّل؛ «الْوَرَعُ فِي الْخَلْوَةِ»، مؤمن حالت کنارهگیری از گناه دارد، آن هم در موقعی که غیر از خدا حاضر و ناظری نیست. اگر کسی در عَلَن معصیتی را ترک کند، مثلاً شرب خمر نکند یا نعوذ بالله با نامحرم نامشروع برقرار نکند، خوب است، امّا این ترک گناه در عَلَن، گویای این نیست که این فرد بهاصطلاح ایمان قوی داشته باشد.
اگر در جایی که جز خدا کسی نبود، گناه را ترک کرد، آنجا معلوم میشود که ایمان در قلب او رسوخ کرده است و به تعبیر اهلش اعتقاد، از واردات قلبیّه او شده است، چون جز خدا هیچکس را حاضر و ناظر نمیبیند و خودش را در محضر الهی میبیند؛ لذا این ترک گناه خیلی ارزشمند است.
دوم؛ «وَ الصَّدَقَةُ فِي الْقِلَّةِ»؛ وقتی مؤمن تنگ دست است، به مقدار توانش در راه خدا انفاق میکند و صدقه میدهد. این مورد نیز گویای این است که وابستگی مؤمن به خدا از نظر درونی قوی است. چون آن کسی که دستش خالی نیست بلکه از امور مادّی پر است و فراوان دارد، اگر چهار سنّار هم به این و آن کمک کند، خوب است، امّا خیلی هنر نکرده است. چرا؟ چون دستش پر است. اگر کمکی هم کند، چیزی از او کم نمیشود. اگر آنجایی که میبینی از تو کم میشود و نسبت به امور دنیایی تعلّق داری، آنجا انفاق کردی ارزش دارد، «وَ الصَّدَقَةُ فِي الْقِلَّةِ».
سوم؛ «وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ»، آنگاه که مصیبتی متوجّه مؤمن میشود، صبر میکند، تحمّل میکند، نعوذبالله زبان به شکایت از خداوند نمیگشاید. این صبر کاشف از این است که رابطه اش باخدا رابطهای معنوی و قوی است، «وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ»، این عمل ارزشمند است.
چهارم؛ «وَ الْحِلْمُ عِنْدَ الْغَضَبِ»، حلم یعنی بردباری، آنگاه که نیروی خشمش برانگیخته میشود و عصبانی میشود، خودش را کنترل میکند و این حلم و بردباری کشف از ایمان او میکند. مؤمن هنگام خشم جلوی خودش را میگیرد تا خشم و غضبش افسار گسیخته نباشد. این هم یکی از نشانههای مؤمن بود.
پنجم؛ «وَ الصِّدْقُ عِنْدَ الْخَوْفِ»، معمولاً کسانیکه مبتلا به دروغگویی میشوند، به خاطر یکی از این دو چیز است: یا جلب منفعت است یا دفع ضرر، ریشة دروغگویی ایندو هستند. شخص چون میترسد که منفعتی را از دست بدهد، دروغ میگوید. مثلاً مشتری آمده، برای آنکه نکند از دستش بدهد به او دروغ می گوی ، از خوف اینکه منفعتی را از دست بدهد دروغ میگوید، یا از آنطرف، از اینکه ضرری متوجّهاش شود، بیم دارد. آنجا خوف از دست رفتن منفعت بود، این یکی خوف از جلب ضرر است، لذا دفع ضرر هم علّت متوسّل شدن به دروغ میباشد. اوّلی جلب منفعت بود، دوّمی دفع ضرر. «وَ الصِّدْقُ عِنْدَ الْخَوْفِ». آنجایی که مؤمن بیم دارد نفعی از دستش برود یا ضرری متوجّهاش شود، بازهم راست میگوید.
لذا حضرت پنج مورد از نشانههای خیلی مهمّی مؤمن را فرمودند و اگر انسان واقعاً دارای این خصلتها باشد، از نظر ایمانی بهترینِ افراد است.
بحار الانوار ج64 ص293
چهار شنبه 21 تیر 91 - 21 شعبان 1433
.