او خداى ما است، خداى خوب و مهربان .
از ما خواسته كه او را بخوانيم .(ادعونى) (1)
و او همواره پاسخگوى نيازهاى ما است .(استجب لكم) (2)
حقيقت دعا براى آن است كه خدا انسان را به حضور بپذيرد و انسان خدايش را زيارت كند . در برجستهترين تعبيرات مناجات شعبانيه چنين مىخوانيم: «و اقبل الى اذا ناجيتك; مناجات من تنها براى آن است كه تو به من رو كنى، نه براى آن كه چيزى به من بدهى .»
حكمت دعا همان روح دعا است كه داعى خود را در مشهد و منظر مدعو (آن كه او را مىخواند) بداند و او را كه خداى سبحان است، شاهد خويشتن كند . شاهدى كه با اين مشهود پيوند ديگرى برقرار مىسازد . (3)
هستى ما به دست او است . از اين رو، قابليت و ضعف و نياز ما را مىداند; خلق كل شىء و هو بكل شىء عليم . (4) پس سزاوار نيست كه در پيشگاه صاحب هستى سخن از مقام و علم و ثروت و دارايى به ميان آورد . بنده بايد چيزى به عنوان هديه نزد مولا ببرد كه مولا آن را نداشته باشد وگرنه اين هديه ارزشمند نيست . انسان نيز كه بنده خدا است، بايد چيزى به عنوان هديه پيش خدا ببرد كه خداوند آن را نداشته باشد; و اين نداشتن هم كمال باشد . اگر بنده در محضر خداوند بگويد من علم آوردم كه آن جا خزائن عظيم علم است . اگر بگويد قدرت و خدمت آوردم، آن جا كه همه قدرت لايزال الاهى است . اگر بگويد ايثار آوردم، او محض ايثار و احسان است . پس انسان پيش خدا چه چيزى ببرد؟ ! در شرفيابى عبد به حضور مولا، غير از مسكنت و ضعف و عجز و ناله و ابتهال و تضرع چيز ديگرى مطلوب نيست; و اين حالت عجز و اظهار ندارى هم كمال است . حضرت اميرالمؤمنين على (ع) مىفرمايد: «خدايا بس است از نظر عزت براى من كه تو پروردگار و خداى من باشى و اين افتخار براى من بس كه من بنده چون تو خدايى باشم .» من به ربوبيت تو و عبوديتخود اعتراف مىكنم و لذا در پيشگاه مولا بايد عجز و ذلت و حقارت خويش را تقديم داشت و گرنه بقيه امور آن جا فراوان است . (5)
با اين همه او منتظر و مشتاق ارتباط ما است . چه مىگويم؟ !
دلم هم مي داند؛ دستم هم مي داند؛ قلم هم مي داند؛ با اين كه «هزار مرتبه شستم دهان به عطر و گلاب» امّا «هنوز نام تو بردن، كمال بي ادبي ست»!
آري، مي دانم. ولي تو بگو، اي مهربان¬تر از تمام اجابت هاي باراني! پرندة قفسزدة دلي را كه تمام لحظه لحظه اش به اشتياق نام تو بر ميله ميلة قفس، تن كوبيده است، مهمان جرعه اي از تبسّم هاي بي بديلِ رحماني ات نمي كني؟ آيا انگشتان لرزاني را كه از صلابت نام تو به لكنت واژه مي افتند، رخصت تنفسي عروجگونه در فضاي جنونت نميدهي؟
اي ملكوتي ترين چكاد آفرينش! چكامه اي در خور آيينه هاي تجلّي وجودت بر لبان تاريكم بنشان تا در شفّافيّت بي منتهاي تو سرگردان گردم! رخصتي، تا در چشمهسار عطوفت تو وضو سازم و به امامت ذوالفقارت، آنچه جدايم مي كند از تو، به مسلخ برم.
اي تنها محرم اسرار لحظه هاي حراء! كجايند شاهدان تو بر آن لحظه هاي ناب؟ آن ستاره ها كه اسرار شبانگاهان تو را از اوج نظاره گر بودند و مي ديدند كه چگونه بلندترين اوج هستي، بر حضيض خاك قدم نهاده است؛ آن سنگريزه ها كه بر غلتيدن زير پاي تو بر يكديگر سبقت مي گرفتند و بر خود مي باليدند؛ آن سكّوهاي گلين كه گاه بر انبان نان و خرمايت بوسه مي زدند؛ ديوارها، كوچه ها، نخلستان ها، كوفة بي وفا و كوفيان نافرمان … و … چاه!
گفتم «چاه» و يادم آمد آن روزها كه جنگي نبود و آرامش مهمان شهر بود، تو سال ها چاه مي كندي و به آب مي رساندي. و با خود گفتم: پس تو از همان روزها براي خود سنگ صبور مي ساختي! و تو خود ميدانستي كه روزي جز اين حفره¬هاي تاريك كه گويي راهي به قلب زمين دارند، درد آشنايي نخواهي يافت كه حرف دل بگويي با او.
و چاه گوش زمين است براي شنيدن دردهاي تو. و شايد آن روز كه «إذا رُجَّتِ الأرضُ رَجّاً» تحقّق مي يابد و «يومئذٍ تُحَدِّثُ أخبارَها» مي شود، دردهاي تو از دهانة تمام چاه هاي زمين فوران زند و زمين و زمان را به آتش كشد.
و من التماست مي كنم، به حقّ آنكه حرارت آتشِ در را در لحظه هاي پروانگي اش چشيد، رخصتم دهي كه آن روز پروانه اي شوم در رقص ميان آتش، و چنان بسوزم در آتش دردهاي تو كه جز خاكستري از وجود پرگناهم نماند. و آن خاكستر را باد در فضاي محكمة عدل الهي بپراكند، تا همه بدانند
از عشق علي
چگونه بايد سوخت!
نظیفه سادات موذن - طلبه سطح 3
1. تولّد:
سی سال از عامالفیل گذشته بود که دیوار کعبه برای اوّلین و آخرین بار ترک خورد و برای اوّلین و آخرین بار، نوزادی در آن متولّد شد.
2. شاهد:
ده سال بعد، وقتی غار حرا میزبان لحظههای مناجات آخرین رسول خدا بود و پیام آسمانی جبرئیل بر قلب محمّد (ص) نازل میشد، آن کودک برگزیده، شاهد آن لحظهها بود.
3. اسلام:
او که خود در دامان امین قریش پرورش یافته بود و هرگز به آلایش بتپرستی و شرک نیالوده بود، اسلام دیرینة خویش را اظهار کرد و اوّلین گرونده به اسلام نامیده شد.
4. لیله المبیت:
پس از تحمّل سیزده سال محرومیّت و فشار، شب اوّل ربیعالاوّل در بستر پیامبر الهیاش خوابید تا محبوب یگانة خدا، برای ابلاغ پیام خدا هجرت کند و جان نازنیش از خطر محفوظ بماند.
5. بدر:
سال دوم هجرت، رسول خدا تصمیم گرفت برای ضبط کاروان تجاری قریش به منطقة بدر برود.
313 نفر از مسلمانان همراه آن حضرت بودند و «علی» سرآمد دلاوران آن جنگ بود تا غرور کثیف مشرکان را لگدمال کنند.
6. اُحُد:
مهمترين مناسبت ماه مبارك رمضان، شب قدر است كه هماره مورد توجه مؤمنين بوده و خواهد بود. آنچه در پيش روي داريد بحثي پيرامون شب قدر بر اساس نظرات مرحوم علامه طباطبايي رحمه الله در تفسير شريف الميزان است كه در دو سوره «قدر» و «دخان» مطرح گرديده است.
شب قدر يعني چه؟
مراد از قدر، تقدير و اندازهگيري است و شب قدر شب اندازهگيري است و خداوند متعال در اين شب حوادث يك سال را تقدير ميكند و زندگي، مرگ، رزق، سعادت و شقاوت انسانها و اموري از اين قبيل را در اين شب مقدر ميگرداند.
شب قدر كدام شب است؟
در قرآن كريم آيهاي كه به صراحتبيان كند شب قدر چه شبي است ديده نميشود. ولي از جمعبندي چند آيه از قرآن كريم ميتوان فهميد كه شب قدر يكي از شبهاي ماه مبارك رمضان است. قرآن كريم از يك سو ميفرمايد: «انا انزلناه في ليلة مباركة» (1). اين آيه گوياي اين مطلب است كه قرآن يكپارچه در يك شب مبارك نازل شده است و از سوي ديگر ميفرمايد: «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن» (2). و گوياي اين است كه تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است. و در سوره قدر ميفرمايد: «انا انزلناه في ليلة القدر» (3). از مجموع اين آيات استفاده ميشود كه قرآن كريم در يك شب مبارك در ماه رمضان كه همان شب قدر است نازل شده است. پس شب قدر در ماه رمضان است. اما اينكه كدام يك از شبهاي ماه رمضان شب قدر است، در قرآن كريم چيزي بر آن دلالت ندارد. و تنها از راه اخبار ميتوان آن شب را معين كرد.
در بعضي از روايات منقول از ائمه اطهار عليهم السلام شب قدر مردد بين نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم ماه رمضان است و در برخي ديگر از آنها مردد بين شب بيست و يكم و بيست و سوم و در روايات ديگري متعين در شب بيست و سوم است (4). و عدم تعين يك شب به جهت تعظيم امر شب قدر بوده تا بندگان خدا با گناهان خود به آن اهانت نكنند.
پس از ديدگاه روايات ائمه اهل بيت عليهم السلام شب قدر از شبهاي ماه رمضان و يكي از سه شب نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم است. اما روايات منقول از طرق اهل سنتبه طور عجيبي با هم اختلاف داشته و قابل جمع نيستند ولي معروف بين اهل سنت اين است كه شب بيست و هفتم ماه رمضان. شب قدر است (5) و در آن شب قرآن نازل شده است.
تكرار شب قدر در هر سال
شيطان لعين گفته هر گاه من از بنىآدم سه خصلتبينم مرا كافى است و زياده از آن نمىخواهم:
اول آن كه خود را در ميان خلق برگزيند و غرور و تكبر به خود راه دهد و مردم را بدكردار داند، اين چنين كسانى ياران و هواداران و تابعان منند و من از ايشان راضيم.
دوم عمل بد كند و آن را سهل بداند و گناهان خود را فراموش كند و از آن پروا نكند! اينها هم ياران منند.
سوم عمل خودش به نظرش خوش نمايد و خودپسند باشد و مردم را خوار و حقير شمارد، اين طايفه هم هواداران منند.
(جامع التمثيل، ص165)
در يك شب جمعه زبيده همسر هارون الرشيد در قبرستان بهلول رادر حالى كه با سنگريزهايى خانه مى ساخت ديد پرسيد بهلول چه مى كنى؟ بهلول گفت: خانه آخرت مى سازم. زبيده پرسيد: آيا آن رابه من مى فروشى؟
بهلول قبول كرد و زبيده گلوبند خود را به بهلول داد و رفت بهلول نيز آن را فروخت و بين فقرا تقسيم كرد شب در خواب هارون زبيده را با افرادى مجلل در كاخى با شكوه خوشحال و مسرور ديد صبح كه علت را جويا شد و زبيده نيز تعريف كرد جريان را، هارون نيز به طمع خريدن خانه آخرت به قبرستان رفت و معامله اى همانند زبيده كرد ولى در خواب هيچ نديد بعد كه بهلول را احضار كرد وعلت را جويا شد بهلول گفت زبيده نديده معامله كرد و شما ديده معامله كرديد.(تمثيل و مثل جلد2)
ما معتقديم (و اين جزء بديهيات اسلام، بلكه بديهيات همه اديان است) كه انسان، فقط در سايه ارتباط و اتصال با حق تعالي است كه ميتواند به تكامل و تعالي دست پيدا كند. البته فرصت ماه رمضان، يك فرصت استثنايي است. اين، چيز كمي نيست كه خداي متعال در قرآن بفرمايد: “ليلهالقدر خير من الف شهر”. يك شب، از هزار ماه بهتر و با فضيلتتر و در پيشرفت انسان موثرتر، در ماه رمضان است. اين، چيز كمي نيست كه رسول اكرم (صليا…عليهوآله) اين ماه را ماه ضيافت الهي به حساب بياورند. مگر ممكن است كه انسان وارد سفره كريم بشود و از آنجا، محروم خارج بشود؟ مگر وارد نشوي. آن كساني كه وارد سفره غفران و رضوان و ضيافت الهي در اين ماه نشوند، البته بيبهره خواهند ماند و واقعا اين محروميت به معناي حقيقي است. “ان الشقي من حرم غفرانا… في هذا الشهر العظيم”. محروم واقعي، آن كسي است كه نتواند در ماه رمضان، غفران الهي را به دست بياورد.(1)
ليلهالقدر شب ولايت است
حديث:
قال الباقر عليه السلام:
سالته عن علامة ليلة القدر، فقال: علامتها ان يطيب ريحها، و ان كانت فى برد دفئت، و ان كانت فى حر بردت فطابت. (1)
ترجمه: (محمد بن مسلم) از علامت ليلة القدر پرسيد؟ پس امام (ع) فرمود: علامت ليلة القدر اين است كه بوى خوشى از آن پخش مىشود، اگر در سرماى (زمستان) باشد گرم و ملايم مىگردد، و اگر ليلة القدر در گرماى (تابستان) باشد خنك و معتدل و نيكو مىگردد.
توضيح:
علامه طباطبائى در علايم شب قدر مىگويد: روايات در معنى و خصايص و فضايل شب قدر بسيار است، در بعضى از آن روايات علامت هايى براى شب قدر ذكر كرده از قبيل اينكه شب قدر، صبح آن شب آفتاب بدون شعاع طلوع مىكند و هواى آن روز معتدل است. (الميزان، ج 40، ص 332)
حديث:
ادله اى كه نقش انسان را در مقدرات شب قدر ثابت مى كند به شرح زير تقديم مى گردد:
1- حالات و دريافت هاى شخصى
كسانى كه اهل دعا و راز و نياز و اهل شب قدر هستند، نقش خويش را در شب قدر به خوبى دريافته اند. گاهى اين حالات آن چنان ژرف و تاثيرگذار است كه تا شب قدر آينده و بلكه تا آخر عمر، در همه افكار، اخلاق، كردار و رفتار شخص رخنه كرده و آن را در يك خط و سير معنوى قرار مى دهد. ديگرانى هم كه به اين حد از معنويت راه پيدا نمى كنند، به فراخور حال خود از مجالس و محافل و شب زنده داريهاى شب قدر بهره بردارى كرده و فيض معنوى مى برند. ريشه اصلى اين دگرگونى ها و حالات، به خود افراد برمى گردد و اينكه تا چه حد خود را آماده بهره بردارى از بركات شب قدر و فضيلت هاى آن كرده باشند. اگر معنوياتى كه در شب قدر نصيب انسان شده و در زندگى آن ها تحولى آفريده، هيچ ارتباطى با آنان نداشته باشد و تنها به خدا و فرشتگان و نويسندگان مربوط باشد كه هر چه بخواهند، براى هر كس بدون ملاحظه حالاتش تقدير كنند در اين صورت مقتضاى حكمت و مصلحت اين است كه يا به هيچ كس هيچ ندهند و يا آنچه مى دهند، به همه يكسان و على السويه بدهند؛ در حالى كه ما مى دانيم همه بركات خداوندى در شب قدر براى بندگان سرازير مى گردد و با اختلاف و تفاوت به آنان داده مى شود؛ پس نتيجه مى گيريم تنها دليل اين تفاوت، كارها و اعمال و ميزان تلاش خود بندگان است و بس. نتيجه اينكه يكى از راه هاى رسيدن به اينكه آيا افراد در مقدرات منتخب قدر، صاحب نقش هستند يا نه، اين است كه ببينيم چه اندازه دگرگونى در همين شب با بركت در آنان ايجاد گشته است.
2- شناساندن شب قدر
گويند روزى يوسف، آينهاى به دست گرفته جمال خود را در آن مشاهده مىكرد، زيبايى بىمانند ديدگان خود يوسف را خيره كرد با خود گفت: اگر من غلام و بنده بودم چه قيمت گزافى داشتم! از اين رو برادران او را به بيست و دو درهم ناقص و بىارزش فروختند و خريداران به خريد او نيز بىميل بودند.
(نزهة المجالس، ج1، ص111)