معامله ديده و نديده
18 مرداد 1391
در يك شب جمعه زبيده همسر هارون الرشيد در قبرستان بهلول رادر حالى كه با سنگريزهايى خانه مى ساخت ديد پرسيد بهلول چه مى كنى؟ بهلول گفت: خانه آخرت مى سازم. زبيده پرسيد: آيا آن رابه من مى فروشى؟
بهلول قبول كرد و زبيده گلوبند خود را به بهلول داد و رفت بهلول نيز آن را فروخت و بين فقرا تقسيم كرد شب در خواب هارون زبيده را با افرادى مجلل در كاخى با شكوه خوشحال و مسرور ديد صبح كه علت را جويا شد و زبيده نيز تعريف كرد جريان را، هارون نيز به طمع خريدن خانه آخرت به قبرستان رفت و معامله اى همانند زبيده كرد ولى در خواب هيچ نديد بعد كه بهلول را احضار كرد وعلت را جويا شد بهلول گفت زبيده نديده معامله كرد و شما ديده معامله كرديد.(تمثيل و مثل جلد2)