به خدا گفتم بیا دنیا رو قسمت کنیم! آسمون واسه من، ابراش مال تو، دریا مال من، موج هاش مال تو، ماه برای من، خورشید برای تو،
خدا خندید و گفت: تو بندگی کن، همه دنیا مال تو، … من هم مال تو!
“Let’s divide the world up!” I told God “The sky for me, its clouds for you The sea for me, its waves for you The Moon for me, the Sun for you,
God smiled down and said: You be mine… then the whole world for you and… I’ll be for you!
پیوند: http://www.tebyan.net
روزي مرد نابينايي با كسب اجازه به محضر حضرت زهرا آمد. حضرت از او فاصله گرفت و خود را پوشانيد، پيامبر اكرم كه در آن جا حضور داشت از حضرت زهرا پرسيد: «با اين كه اين مرد نابيناست و تو را نمي بيند، چرا خود را پوشاندي»؟ حضرت زهرا در پاسخ فرمود: «اگر او مرا نمي بيند، من كه او را مي بينم، وانگهي او بو را استشمام مي كند». پيامبر (به نشانه تأييد شيوه و گفتار حضرت زهرا«س») فرمود: «أَشْهَدُ اَنَّكِ بَضْعَةٌ مِنّي؛ گواهي مي دهم كه تو پاره تن من هستي».
اميرمؤمنان علي فرمود: روزي همراه گروهي در محضر رسول خدا نشسته بوديم. آن حضرت به ما رو كرد و فرمود: «بهترين كار براي زنان چيست؟» هيچ كدام از حاضران نتوانستند جواب صحيح بدهند. هنگامي كه متفرّق شدند، من به خانه بازگشتم، و همين موضوع را از حضرت زهرا پرسيدم، و ماجراي سؤال پيامبر و پاسخ صحيح ندادن اصحاب را براي حضرت زهرا تعريف كردم، و گفتم هيچ يك از ما نتوانستيم پاسخ صحيح بدهيم. حضرت زهرا فرمود: ولي من پاسخ به اين سؤال را مي دانم، و آن اين است كه: «خَيْرٌ لِلنِّساءِ اَنْ لايَرِينَ الرِّجالَ وَلايَراهُنَّ الرِّجالُ؛ صلاح زنان در آن است كه آنها مردان نامحرم را نبينند، و مردان نامحرم آنها را نبينند».
* حجاب در اسلام به معناي پرده نشيني نيست، بلكه به معناي پوششي معقول براي جلوگيري از فساد، و حفظ كرامت زن است.
من به محضر رسول خدا بازگشتم و عرض كردم: «اي رسول خدا! از ما پرسيدي كه چه كار براي زنان برتر است، پاسخش اين است كه برترين كار براي زنان اين است كه آنها مردان نامحرم را نبينند، و مردان نامحرم آنها را نبينند».
پيامبر فرمود: «چه كسي به تو چنين خبر داد، تو كه اين جا بودي و پاسخي نگفتي؟» علي عرض كرد: «فاطمه چنين فرمود».
پيامبر از اين پاسخ خشنود شد، و سخن فاطمه را پسنديد و به نشانه تأييد او فرمود: «اِنَّ فاطِمَةُ بضْعَةٌ مِنّي؛ همانا فاطمه، پاره تن من است».
مسأله حجاب در سيره حضرت زهرا
حجة الاسلام والمسلمين محمد محمّدي اشتهاردي
باز هم مجبور بودم با مادرم براي نظافت خانه ي مادر بزرگ همراه شوم. من که کاري از دستم بر نميآمد ولي مادرم مي گفت: تو بايد از حالا ياد بگيري که بزرگترها به کمک بچه هايشان احتياج دارند. فکر مي کنم مادرم نگران آينده خودش بود و مي خواست من را براي نظافت خانه اي خودش در سال هاي آينده آب بندي کند.
خانه مادر بزرگ خيلي بزرگ بود ولي من هميشه کوچک ترين اتاق آن جا را تميز مي کردم، اين بار از مادرم خواسته بودم که اتاق محبوب مادر بزرگ را براي نظافت به من بسپارد؛ آن جا با وسايل قديمي و قاب عکس هاي خانوادگي پر شده بود. مادرم با اين که خيلي راضي به اين کار نبود در مقابل اصرار هاي من تسليم شد.
موقع رفتن به آن اتاق مخصوص، مادر بزرگ کلي سفاش کرد که مراقب وسايل قديمي خصوصا تنگ روي تاقچه باشم.
با اشتياق و کنجکاوي وارد اتاق شدم و اول از همه چشمم به تنگ سرمه اي رنگي افتاد که روي طاقچه ي اتاق برق مي زد.آرام نزديکش شدم و بي اختيار به ان خيره شدم.
حرف هاي مادر بزرگ در سرم مي چرخيد:
-دخترجان، مراقب باشيا! اون تنگ خيلي باارزشه، نکنه که بهش دست بزني اونو بشکني! اصلا به اون نزديک نشو مي ترسم که بشکنيش.
حرف هايي که در سرم مي چرخيد من را از اتاق دور کرد، از خانه دور کرد، از شهر دور کرد و به جايي برد که سبز بود و خنک، مثل يک رويا، زيبا بود.
کسي را آن جا نمي ديدم، تنها صدايي که شنيده مي شد صداي پرنده ها بود و جريان آب.
احساس خستگي مي کردم، روي سنگ بزرگي که کنا رودخانه بود نشستم. کسي را ديدم که از دور به من نزديک مي شد. آرام راه مي رفت ولي قدم هايش را بلند برمي داشت تا اين که خيلي زود او را جلوي خودم ديدم، تنگ سورمه اي مادربزرگ در دستانش بود. تا خواستم با او حرف بزنم و بگويم که… او فرصت صحبت کردن به من نداد، تنگ را به دستم داد و گفت: بنوش!
انگار مدت ها بود که آب نخورده بودم. تمام آب درون تنگ را سر کشيدم و خنک شدم. امدم که از او تشکر کنم ولي او ديگر آن جا نبود. ترس وجودم را گرفته بود، توان و تحمل وزن تنگ را داشتم، رهايش کردم و با شنيدن صداي شکستن ، روياي من هم در هم شکست.
مادر که چندين بار صدايم زده بود وارد اتاق شد و با ديدن تنگ شکسته روي زمين فقط يک جمله گفت:
-ترس از شکستن تنگ دوست داشتني مادربزرگت، آخر کار خودش را کرد. ان قدر گفت تا به حقيقت پيوست.
فهیمه آقایاری
استاد خاموشی(طاهایی)در معرفی خانواده الهی می فرمود:
زماني که خداوند تبارک و تعالي اراده کند براي خانواده اي خير را، يعني آن ها را سعادتمند کند؛ چند چيز به آن ها عنايت مي کند: ” فقههم في الدين و رزقهم الرفق في معايشهم و القصد في شانهم و وقر صغيرهم کبيرهم و اذا اراد بهم غير ذلک ترکهم هملا
1.فقههم في الدين: اول چيزي که عنايت مي کند، آن ها را دردين فقيه مي کند، يعني دين شناسشان مي کند.
2.و وقرهم صغيرهم و کبيرهم:کوچکترهاي آن خانواده احترام بزرگترها را حفظ مي کنند.
3.ورزقهم الرفق في معيشتهم: رفق و مدارا در زندگي اين ها زياد استو رفق و مدارا در زندگي را خداوند به اين ها عنايت مي کند. اگر از يکديگر چيزي ببينند، بدبيني و بداخلاقي و قهر و رد و پشت کردن و سلام نکردن يا جواب سلام را ندادن ابدا در اين خانواده نيست.
4.والقصد في نفقاتهم:
در روزي ها و نفقاتشان اقتصاد را رعايت مي کنند. يعني در زندگي صرفه جو هستند و در مصرف اعتدال را رعايت مي کنند.
5.و بصرهم عيوبهم: نسبت به عيوب خودشان بيناشان مي کند. يعني هم عيب خود را مي فهمند و هم عيب پدر و مادر و خواهر و برادر و افراد خانواده را .پس با احتراو و حفظ اصل حرمت نگهداري عيوب را به يکديگر گوش زد مي کنند.
داري داخل يک کوچه طولاني راه مي روي، چپ و راستت خانه هاي جور واجور، درهاي مختلف با انواع رنگ ها، حياط هاي بزرگ و کوچک، حوض و پله و باغچه و…
اما تو از کجا فهميدي خانه اي که داري مي بيني بزرگ است يا کوچک؟ اصلا تو که نمي بيني حياطش را… تو داخل کوچه هستي و تنها چيزي که مي تواني ببيني در است…
درهايي که بعضي طرح دارند و بعضي ساده، بعضي رنگي و تر و تازه.
بعضي زنگ زده و زه وار در رفته…
همينطور که داري به راهت ادامه مي دي، مي رسي به خانه اي که درش باز است…
تازه اگر خودت هم نخواهي، از سر کنجکاوي هم که شده، باز هم سرت را مي چرخاني و همانطور مه داري رد مي شوي، داخلش سرکي مي کشي و بعد اگر کنجکاوي ات ولت کرد به راهت ادامه مي دهي…
فکرت مشغول مي شود به حياط و حوض و باغچه و…
آري در باز بود و توانستي داخل خانه را ببيني اما اگر در بسته باشد چه؟؟؟
باز هم مي تواني؟؟؟
معلوم است که نه…
اصلا اگر آنقدر جلوي در بايستي تا علف زير پايت سبز بشود هم نمي تواني ببيني در خانه چه خبر است.
اصلا وقتي در بسته باشد، همينطور رد مي شوي و مي روي و هيچ چي اين خانه توجه تو را جلب نمي کند، چه رسد به اينکه بخواهي داخلش را ببيني.
خلاصه کم کم به انتهاي کوچه مي رسي و داخل چند تايي از خانه ها را مي بيني که درهايشان باز است، بعد مي رسي به خيابان. وارد پياده رو مي شوي و شروع مي کني به قدم زدن.
آنطرف تر چند جوان را مي بيني که از کنار همه بي تفاوت رد مي شوند و مي گذرند…
ولي وقتي به بعضي ها مي رسند جور ديگري رد مي شوند، شايد چيزي، حرفي، متلکي هم مي پرانند…
از خودت مي پرسي چرا؟
چرا فقط به بعضي ها جور ديگري نگاه مي کنند؟
چرا فقط به بعضي ها متلک مي گويند؟
چرا فقط بعضي ها را اذيت مي کنند؟
بعد ياد کوچه مي افتي… در بعضي خانه ها باز بود…
گروه سايبري ترويج حجاب و عفاف- رضا عيوضي
در سلسله نشستهای اخلاق هر هفته، دوشنبه این هفته حجت الاسلام محمد همتیان معاون تهذیب استان قم در رابطه با فضیلت ماه رجب و اعمال آن صحبت کرد.
حجت الاسلام همتیان در ابتدا اظهار داشت: در روایات فراوانی فرمودهاند که منادی در روز قیامت ندا میدهد: این الرجبیون؟ پس معلوم میشود رجبیون باید ویژگی خاصی نسبت به دیگران داشته باشد که چگونگی دست یافتن به آن را بیان خواهیم کرد. جوانان باید فرصتها را غنیمت بشمارند و با دلهای پاکشان خود را به رجبیون منصوب کنند که حداقل عبادت این ماه خواندن دعاهایی بعد از نماز است که در مفاتیح آمده است.
وی در ادامه گفت:برای نمونه در دعای «خاب الوافدون علی غیرک….» میتوان خدا را شناخت. اگر ترجمه این دعا را بخوانیم درجهای از فضل و کرم خدا بر ما آشکار میشود. اگر شخصی به ما بدی کند، از او دلخور شده و به او احسان نمیکنیم. در فرازی از همین دعا میخوانیم که: «رزقک مبسوط لمن عصاک: رزقت برای اهل معصیت هم گسترده است» میبینیم که خدای متعال سفرهاش را حتی برای مخالفین باز کرده و حال آنکه ما بندگی او را هرچند به کمترین شکل میکنیم.
معاون تهذیب استان با اشاره به دعای دیگری از رجب ابراز داشت: «یا من ارجوه لکل خیر….» که در این دعا خداوند را منشا تمام خوبیها و دفع آفات و شر میدانیم. در ادامه همین دعا میگوییم «یا من یعطی الکثیر بالقلیل: ای کسی که در مقابل کم، بسیار میدهی».
وی با تمثیلی زیبا نیکوترین معامله را با خدا دانست و گفت: وقتی مغازهای حتی در دورترین نقطه شهر ارزان فروش است همه راغبند با او معامله کنند وآیا سزاوار نیست ما با خدایی با این همه بخشش و گذشت معامله کنیم؟
حجت الاسلام همتیان افزود: یوسف وقتی برادرانش را دید در همان نگاه اول شناخت، هرچند آنها نشناختند و همه آنچه برایش اتفاق افتاده بود پیش چشمش مجسم شد. ولی با این همه مثل آنها عمل نکرد و جواب بدی را با خوبی داد. میدانیم یوسف تربیت شده خداست و ذرهای از گذشت خدا را دارد و خدا همه صفات را در درجه عالی و بینهایت دارد. یوسف پول کم برادرانش را قبول وکیسه هایشان را پر کرد ما هم در این دعا میگوییم خدایا در برابر کم ما زیاد بده.
استاد همتیان به داستانی اشاره کرد و گفت: پیرمرد مخلصی که برای دیدن امام جواد هفت ساله میرفت برای خوشحالی ایشان تعدادی اسباب بازی خرید. امام با دیدن آنها ناراحت شده و فرمود: تو فکر کردی که ما چون جسممان کوچک است عقلمان هم کوچک است؟! این فرد معرفت ندارد، اگر معرفت داشت با امام اینچنین برخورد نمیکرد.
وی اضافه کرد: اهلبیت هم به ما ادب صحبت با خدا را یاد داده اند. آن کسانی که در خانه اهل بیت را به روی بشر بستند، بزرگترین ظلمشان این بود که ادب دعا را از مردم که از اهل بیت به آنها میرسید گرفتند.
معاون تهذیب استان قم گفت: وقتی ابراهیم را در منجنیق گذاشتند و به طرف آتش پرتاب کردند در این فاصله فرشتههای مختلف آمدند و از ابراهیم پرسیدند: کاری داری؟ گفت: نه با شما. گفتند: پس با که کار داری؟ ابراهیم گفت: با خدا، که همه چیز را خودش میداند و به گفتن نیازی نیست.
وی در پایان ابراز داشت:مراقب باشیم در این ایام رجب، گوش و زبان خود را به گناه آلوده نکنیم تا از نماز شب و شب زندهداری محروم نشویم.
زد عشق تو خیمه در دل ما
حل شد زتو جمله مشکل ما
با مهر علی و آل بسرشت
از روز ازل خدا دل ما
رجب ماه صفا دادن به دل و طراوت بخشیدن به جان است.
ماه توسل، خشوع، ذکر، توبه ،خودسازی و پرداختن به زنگارهای دل و زدودن سیاهی ها و تلخی ها از جان است.دعای ماه رجب، اعتکاف ماه رجب، نماز ماه رجب، همه وسیله ای است برای این که ما بتوانیم دل و جان خود را صفا و طراوتی ببخشیم. سیاهی ها، تاریکی ها و گرفتاریها را از خود دور کنیم و خودمان را روشن سازیم. این فرصت بزرگی است برای ما به خصوص برای کسانی که توفیق پیدا می کنند در این ایام اعتکاف کنند.
امام خامنه ای (دامت برکاته)/خطبه های نماز جمعه تهران1384/5/28
چند شب پيش توفيقي دست داد تا در نماز جماعت آيت الله ناصري اصفهاني اين استاد اخلاق بزرگوار شرکت کنم. نورانيت ايشان يادآور معنويت آيت الله بهجت رحمت االله عليه است و مسجد ايشان صفاي همان مسجد را دارد. بعد از نماز با گروه زيادي همراه ايشان رفتيم. مي خواستند سوار پيکان ساده اي شوند و به منزل بروند. قبل از سوار شدن، دختر جواني با حجاب مانتويي، خودش را به ايشان رساند و گفت: مي خواهم در مورد موضوعي با شما خصوصي صحبت کنم. ايشان فرمودند: درباره چه موضوعي؟ دختر جوان گفت: اگر اجازه دهيد مي خواهم شما را خصوصي ببينم و آن را بگويم. استاد فرمودند: فردا صبح با دفترم تماس بگيريد. ايشان رفت تا سوار ماشيني شود که منتظرش بود که صداي دختر توجه او و همه را جلب کرد:” استاد!استاد! اين دو شاخه گل را از من قبول مي کنيد؟” استاد در حالي که سرشان پايين بود، با احترام گفتند: نه خير.
تحليل ماجرا
? روابط دو نامحرم را بايد از الگوهاي ديني ياد بگيريم.
? قصد آيت الله ناصري بي حرمتي به اين خانم نبود، ولي اين خانم باید بداند که تقديم گل به نامحرم محبت به او نيست.
? تبليغ اسلامي با تبليغ مسيحي فرق دارد در تبليغ مسيحيت سياه لشکر درست کردن مهم است ولي در تبليغ اسلامي، درست کردن باورهاي قلبي محکم. در تبليغ مسيحيت براي رسيدن به اهداف خود از شوخي با نامحرم، مشروب و رقص و … کمک مي گيرند.
? هرگز نبايد براي ترس ار برچسب محتجر يا امل خوردن بيش از ضرورت شرعي با نامحرم سخن بگوييم.
? تا مي توانيم بايد خود را از موضع تهمت دور کنيم.
? الگوهاي ديني که به ديگران سرمشق مي دهند بايد در رفتار و گفتار خود دقت بسياري داشته باشند.
? مي گويند: بانو مجتهده امين، حتي هنگام تدريس به خانمها، حجاب کامل داشتند. خانم ها مي گفتند اين جا که نامحرمي نيست؟! مي فرمودند: اگر اين جا تمرين و مراقبت کنيم بيرون از کلاس بهتر و موفقت تر عمل مي کنيم.
? وقتي آيت الله ناصري که استاد اخلاق هستند و کهنسال، با نامحرم اين گونه محتاط برخورد مي کنند، جوانان بايد دقت بيشتري داشته باشند.
محمدحسین قدیری-نشریه خانه خوبان-شماره 48
استاد دکتر مرتضي تهراني:
در دستورات ديني داريم که سر سفره فقرا بنشينيد. در نهج البلاغه مي خوانيم” و اکثر ان تنظر الي من فضلت عليه؛ زياد نگاه کن به کساني که از تو پايين ترند و ببين اين ها چه وضعي دارند” در دستورات ديني به ما مي گويند: به عيادت مريض برويد و او را با خودتان مقايسه کنيد. تشييع جنازه برو و خود را با او مقايسه کن.” فلا تعجبک اموالهم و لا اولادهم؛ فراواني مال ديگران تو را به عجب نياورد.”
چند وقت پيش رفتم خانه يکي از فاميل هاي ثروتمند،فکر مي کنم با اين افراد بايد در حد صله رحم رفت و آمد کرد. او خانه بزرگي دارد با استخر و جکوزي و … ايشان سوالي از من پرسيد که براي من خيلي عجيب بود. گفت: آقاي تهراني شما تا به حال چند بار آرزوي مرگ کرده اي؟” گفتم نه تنها آرزوي مرگ نکرده ام بلکه اگر کسي بخواهد مرا بکشد من پيش دستي مي کنم و او را مي کشم! اما او گفت حاج آقا من گاهي در روز پنج بار قصد خودکشي مي کنم.”
قديمي ها مي گويند که يک نان و پنير را انسان با دل خوش بخورد از صد تا چلو کباب بهتر است. الان چهل پنجاه سال عمر کرده است و مي بيند دستش خالي است، ثروت دارد ولي کمالات معنوي ندارد. در دعاي کميل مي خوانيم” حتي اسرح اليک في ميادين السابقين و اسرع…” حضرت علي عليه السلام خواهان سرعت بيشتر، تلاش بيشتر و برنده شدن در راه خير است. چرا در دستورات تربيتي مي گويند: با علم نشست و برخاست کنيد با کسي رفيق شويد که ديدن او تو را به ياد خدا بيندازد. چون نشست و برخاست با اهل دنيا دل را مي ميراند.
نشریه خانه خوبان-شماره 48