جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مودبانه گفت:
ببخشید آقا! می تونم کمی به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا درفت و میان بازار و جمعیت ، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد:
… مگه خودت ناموس نداری؟… خحالت نمی کشی؟… بزنم…؟!
جوان اما، خیلی آرام، بدون اینکه ار رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور مودبانه و متین ادامه داد:
خیلی عذر می خوام، فکر نمی کردم این همه عصبانی بشین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، گفتم من حداقل از شما اجازه بگیرم، که نامردی نکرده باشم… حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم…
مرد خشکش زد… همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد…
وبلاگ"پسرک چوپان”
داشتیم از سفر برمی گشتیم، وارد تهران که شدیم از پله برقی راه آهن که بالا می آییم، کنار پله ها نوشته: مراقب چادر و لباس های بلند خود باشید!
من چادرم را سفت می گیرم که مراقبش باشم که به پله های برقی راه آهن تهران گیر نکند!
این تابلو رو باید بزرگ کنار همه ی ورودی های تهران بگذراند تا به همه ی مسافرانی که وارد تهران می شوند، بگویند: مراقب باشید مراقب لباس های بلند و چادرهایتان باشید، مراقب امل گفتن ها باشید، مراقب عقایدتان و مراقب حجابتان باشید، مراقب مدرن شدن شهرها و مراقب سنتی شدن حجاب! مراقب باشید که در تهران لباس های بلند و چادر هایتان در پله های روزگار تهران گیر نکند!
ریحانه رحیمی
خانوم های ایرونی همشون ملکه هستند!!!
چارلز دانشجوی انگلیسی با طعنه به دوست و همکلاسی ایرانی اش همایون می گه: چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن!؟
یعنی مردای ایرانی اینقدر کارنامه خرابی دارند و خودشون رو نمیتونن کنترل کنن؟
همایون لبخندی میزنه و میگه:
ملکه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده؟
چارلز با عصبانیت می گه: نه! مگه ملکه فرد عادیه؟!
فقط افراد خاصی می تونن با ایشون دست بدن و در رابطه باشن!
همایون بی درنگ و با یک لبخند می گه:
خانوم های ایرونی همشون ملکه هستن…
وبلاگ “عفاف سلاحی برای زن”
تو بهترین دوست من هستی. نزدیک ترین کس به من و موجودی که حضورش را احساس می کنم. همه چیز را در مورد تو می دانم. خوب می شناسمت و با تمام وجودم درکت می کنم.
چه قدر مثل خودم هستی، هم شکل و هم عقیده من. شاید به همین دلیل است که تا این حد دوستت دارم و این قدر هوایت را دارم.
مواظبت هستم و یک لحظه از خودم دورت نمی کنم. اگر غمی داشته باشی، زود می فهمم و غم دار می شوم و اگر از چیزی خوشحال باشی، با شادی ات همراه می شوم.
تو همیشه با منی ، لحظه ای فراموشم نمی کنی و وفاداری ات را سال هاست که به من ثابت کرده ای. آن گاه که با تو صحبت می کنم خوب به حرف هایم گوش می کنی و وقتی حوصله ی حرف زدن ندارم تو نیز سکوت می کنی.
تضادی بین من و تو نیست، فضای بین ما پر از تفاهم است و این همه تفاهم، واقعا حیف است. دلم می خواست بی عیب و نقص می بودی ، شاید آن وقت همه چیز خوب تر می شد، نقصی که گاهی خودم هم آن را فراموش می کنم و وقتی دوباره به یاد می اورم که روبه روی این آینه می ایستم.
فهیمه آقایاری
وقتی مشکی مد باشه، خوبه! وقتی رنگ مانتو شلوار باشه خوبه! وقتی رنگ عشقه خوبه! وقتی رنگ کت و شلوار باشه با کلاسه! وقتی لباس های شب، توی مهمونی ها مشکی باشه؛ با کلاسه! اما…! وقتی رنگ چادر من مشکی شد… بد شد! افسردگی می آورد! دنبال حدیث و روایت می گردند که رنگ مشکی مکروهه! مشکی تا جایی که برای لباس های آنها بود، خوب بود و باکلاس! به ما که رسید بد شد… ما را متهم می کنند به افسردگی و دل مردگی! چرا حجاب را مساوی با افسردگی می دانند؟! دوست دام چادرم مد شود مشکی رنگ عشق باشد عشق به خدا بدون افسردگی، قشنگه…
ریحانه رحیمی
شهید دکتر مصطفی چمران:
ممکن است نتوانم این تاریکی ها را از بین ببرم
اما با همین روشنایی کوچک
فرق ظلمت و نور
و حق و باطل را
نشان خواهم داد…
و هر که به دنبال نور است
این نور هر چند کوچک
در دل او بزرگ خواهد بود…
زهرا موسوي
نجاشي پادشاه حبشه، احترام ويژهاي براي حضرت پيامبر قائل بود. جريان معروف او درباره پناه دادن به مسلمانان و رد کردن تقاضاي کفار قريش سرآغازي براي اين ارادت و احترام بود.
وي هرازچندگاهي به منظور اظهار ارادت و مودت خويش نسبت به حضرت پيامبر براي ايشان هدايايي ميفرستاد. پيامبر(ص) آن هدايا را که شامل پارچههاي زربافت و جواهرات و… بود و تناسبي با زندگي زاهدانة ايشان نداشت به ديگران ميبخشيد و اگر عطري در ميان آنها بود براي خويش نگه ميداشت.
در يکي از اين دفعات، نجاشي انگشتر ارزشمندي که در حبشه ساخته شده بود براي پيامبر فرستاد. ايشان انگشتر را با خود به خانه بردند. اهل خانه از زيبايي آن انگشتر شگفتزده شدند شايد هر يک از زنان پيامبر انتظار داشتند که پيامبر انگشتر را به ايشان ببخشد؛ هرچند زندگي پيامبر(ص) و زنان ايشان همواره ساده و بدون تجملات بود. به هر حال انتظار زياد به طول نيانجاميد و ايشان امامه دختر عاص که کودکي خردسال و دخترخوانده ايشان بود، را صدا زدند و به او گفتند دخترکم با اين انگشتر خودت را تزيين کن.1
پيامبر اکرم(ص) فرمودهاند«مَنْ دَخَلَ السُّوق فاشتري تُحفَه فَحَمَلَها إلي عِيالِه کان کَحامِل صَدقَه…؛حضرت پيامبر فرمودند: هر کس به بازار برود و هديهاي براي خانوادة خود بخرد و براي آنها ببرد، مانند کسي است که براي انسانهاي محتاج صدقه ببرد، و بهتر است از دختران پيش از پسران شروع کند. همانا کسي که دختر خود را شاد کند مانند کسي است که بندهاي از نسل اسماعيل را در راه خدا آزاد کرده باشد و کسي که پسرش را خشنود سازد مانند کسي است که از ترس خدا گريه کرده باشد و کسي که از ترس خدا گريه کند او را وارد بهشت پر نعمت خويش ميکند.»2
1. ر.ک: سفن ابن ماجه، ج12،ص1303.
2. مکارمالاخلاق، ص22.
يک کاسه خالي بگذار روي آب مواج دريا و تماشا کن و ببين چگونه به رقص ميآيد، چرا؟ چون به دريا تکيه کرده است. در آخر هم عاقبتبخير شده و لبريز و سرشار از آب ميشود و در آغوش دريا جاي ميگيرد. توکل چيزي در همين مايههاست. يعني وقتي به خدا که درياي لطف و لطافت است تکيه ميکني، چنان شاد و بانشاط ميشوي که به رقص، وجد و طرب ميآيي.
نيست کسبي از توکل خوبتر (مولانا)
«تمثیلاتی از استاد محمد رضا رنجبر»
خانم معينالاسلام(محقق و نويسنده)
برخي عقيده دارند که عفاف بايد دروني باشد و دل انسان بايد پاک باشد و اگر زن و مرد يکديگر را به چشم برادر و خواهر ببينند نيازي به سختگيري نيست!
اين درست نيست. اين مسأله که عفاف بايد دروني باشد، نقشة مزورانة دشمن براي گرفتن عفت ماست. وقتي حالت دروني ما نمود بيروني نداشته باشد، اين در واقع گرفتن عفاف به شکل مرموزانه و مزورانه است.
يک خانم نميتواند بگويد: من عفاف دارم، اما در برخورد و ارتباط با نامحرم هيچگونه حريمي را رعايت نکند.
جواني در مدينه با زني برخورد کرد و جذب زيباييهاي او شد؛ آنقدر محو او شد که همانطور که ميرفت، با ديوار برخورد کرد و صورتش شکافته شد و خون جاري شد. پيش خودش گفت: بروم پيش رسول خدا? و داستان را برايش بازگو کنم تا ببيند که زنان، ما را در چه وضعيتي قرار ميدهند. وقتي جوان خدمت رسول خدا? راه يافت؛ بلافاصله در پاسخ او اين آيه نازل شد «قُُل لِلمُؤمِنينَ يَغُضًُوا مِن أبصارهِم و يَحفَظُوا فُرُوجَهُم…؛ به مردان مؤمن بگو که چشمهايشان را از نگاه ناروا ببندند و دامانشان را از کار زشت محفوظ دارند.»
مردان سهم عمدهاي در حفظ و پاسداري از حريم زنان دارند. اين که هم در اين آيه و هم در آية بعد که خطاب به زنان با ايمان است، بعد از امر به حفظ چشم از نگاه ناروا، به مردان و زنان مؤمن ميفرمايد: فروج خودتان را حفظ کنيد؛ يعني يک خودنگهداري دروني داشته باشيد. اين آيات نشان ميدهد که عفاف هم بايد دروني باشد و هم نمادهاي بيروني داشته باشد.
نشریه خانه خوبان - ش8
زهرا موسوي
پيامبر صلی الله علیه و آله همراه اصحاب خويش از کوچههاي مدينه ميگذشتند و با ياران خويش مشغول گفتوگو بودند. در بين راه گروهي از کودکان را ديدند که مشغول بازي هستند. پيامبر صلی الله علیه و آله طبق سنت خويش به آنها سلام کردند و به روي آنان لبخند زدند. کودکان شادمان و خوشحال از توجه پيامبر از بازي دست کشيدند و به سوي ايشان شتافتند تا مورد ملاطفت و محبت ايشان قرار گيرند؛ چراکه عادت کرده بودند هرگاه پيامبر از کنار آنها بگذرد با ايشان بازي کند، و يا دست نوازش بر سر آنها بکشد. حتي اگر پيامبرصلی الله علیه و آله به يک سلام هم به آنان اکتفا ميکرد براي آنها ماية شادماني بود زيرا خود را مورد توجه ميديدند، آن هم توجه مردي بزرگ مثل پيامبر عظيمالشأن.
اينبار نيز حضرت پيامبرصلی الله علیه و آله پس از اينکه به همة کودکان سلام کرد و آنها را مورد لطف و محبت خود قرار داد، به سمت يکي از آنها رفت و کنار او نشست. صورت وي را بوسيد و او را بهگونهاي ويژه مورد لطف و نوازش خويش قرار داد.
اصحاب و ياران پيامبر که شاهد اين صحنه بودند، از اينکه پيامبر به آن کودک توجهاي خاص نشان داده تعجب کردند، ولي از آنجا که ميدانستند تمام سخنان و رفتارها و حتي سکوتهاي پيامبرصلی الله علیه و آله از سر حکمت و آگاهي است و در هريک از کردارهاي ايشان درسي براي آنها وجود دارد، صبر کردند تا پيامبر به نزدشان برگردند و از ايشان علت اينکار را بپرسند. پيامبر بازگشتند. اصحاب علت را پرسيدند.
ايشان پاسخ دادند: روزي اين پسر را ديدم که با پسرم حسينصلی الله علیه و آله مشغول بازي بود. سپس ديدم که خاک قدمهاي حسين را برميدارد و بهصورت خويش ميکشد، پس چون او از دوستان حسين است من نيز او را دوست دارم. همانا جبرئيل به من خبر داد که اين پسر در روز عاشورا بهياري پسرم حسينصلی الله علیه و آله خواهد شتافت.*
* بحارالانوار، ج44، ص242، ح36.