حکايت يک روايت ( اول دخترها)
زهرا موسوي
نجاشي پادشاه حبشه، احترام ويژهاي براي حضرت پيامبر قائل بود. جريان معروف او درباره پناه دادن به مسلمانان و رد کردن تقاضاي کفار قريش سرآغازي براي اين ارادت و احترام بود.
وي هرازچندگاهي به منظور اظهار ارادت و مودت خويش نسبت به حضرت پيامبر براي ايشان هدايايي ميفرستاد. پيامبر(ص) آن هدايا را که شامل پارچههاي زربافت و جواهرات و… بود و تناسبي با زندگي زاهدانة ايشان نداشت به ديگران ميبخشيد و اگر عطري در ميان آنها بود براي خويش نگه ميداشت.
در يکي از اين دفعات، نجاشي انگشتر ارزشمندي که در حبشه ساخته شده بود براي پيامبر فرستاد. ايشان انگشتر را با خود به خانه بردند. اهل خانه از زيبايي آن انگشتر شگفتزده شدند شايد هر يک از زنان پيامبر انتظار داشتند که پيامبر انگشتر را به ايشان ببخشد؛ هرچند زندگي پيامبر(ص) و زنان ايشان همواره ساده و بدون تجملات بود. به هر حال انتظار زياد به طول نيانجاميد و ايشان امامه دختر عاص که کودکي خردسال و دخترخوانده ايشان بود، را صدا زدند و به او گفتند دخترکم با اين انگشتر خودت را تزيين کن.1
پيامبر اکرم(ص) فرمودهاند«مَنْ دَخَلَ السُّوق فاشتري تُحفَه فَحَمَلَها إلي عِيالِه کان کَحامِل صَدقَه…؛حضرت پيامبر فرمودند: هر کس به بازار برود و هديهاي براي خانوادة خود بخرد و براي آنها ببرد، مانند کسي است که براي انسانهاي محتاج صدقه ببرد، و بهتر است از دختران پيش از پسران شروع کند. همانا کسي که دختر خود را شاد کند مانند کسي است که بندهاي از نسل اسماعيل را در راه خدا آزاد کرده باشد و کسي که پسرش را خشنود سازد مانند کسي است که از ترس خدا گريه کرده باشد و کسي که از ترس خدا گريه کند او را وارد بهشت پر نعمت خويش ميکند.»2
1. ر.ک: سفن ابن ماجه، ج12،ص1303.
2. مکارمالاخلاق، ص22.