وقت پرواز آسمان شده بود
گوئیا آخر جهان شده بود
کعبه می رفت در دل محراب
لحظه ی گریه ی اذان شده بود
کوفه لبریز از مصیبت بود
باد در کوچه نوحه خوان شده بود
شور افتاد در دل زینب (س)
پی بابا دلش روان شده بود
در و دیوار التماسش کرد
در و دیوار مهربان شده بود
شوق دیدار حضرت زهرا
در نگاه علی عیان شده بود
خار در چشم و تیغ بین گلو
زخم ،مهمان استخوان شده بود
سایه ای شوم پشت هر دیوار
در کمین علی نهان شده بود
وَ بكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ
… و به خاطر شما باران فرو مىريزد.
به شوق خالق جامعه کبیره حضرت هادی علیه السلام
یادتان هست نوشتم که دعا می خواندم
داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد
محکمات کلمات تو مسلمانم کرد
کلماتی که همه بال و پر پرواز است
مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است
کلماتی که پر از رایحهً غار حراست
خط به خط جامعه آیینهً قرآن خداست
عقل از درک تو لبریز تحیر شده است
لب به لب کاسهً ظرفیت من پر شده است
مکّه:
دمل چرکین نهروان با ضربت ذوالفقار از هم دریده بود و حالا باقی ماندههای این زخم کریه، گاه به گاه در مکّه اجتماع میکردند و بر کشتگان خود اشک میریختند.
آن روز تلخ هم در اجتماع شوم خود، از فجایع صفّین و نهروان میگفتند که یکی گفت: تمام این پریشانیها که در امّت اسلام پیش آمد، ریشه در زیادهخواهیهای علی و معاویه دارد. اگر این دو را از میان برداریم، آرامش را به میان امّت بر خواهیم گرداند.
مردی از اهالی قبیله اشجع فریاد برآورد: به خدا قسم که عمروعاص نیز در این میان، نقشی کمتر از آن دو ندارد و اصل و ریشه فساد است. اگر میخواهید بوتة فتنه را بخشکانید، ریشة عمروعاص را به تیشه بسپارید.
ابنملجم، خسران دنیا و آخرت را برگزید؛ حجّاجبنعبدالله، کشتن معاویه را به عهده گرفت و عمروبنبکر تمیمی داوطلب قتل عمروعاص شد.
اذان صبح نوزدهم رمضان را ساعت میعاد قرار دادند و هر یک به سویی عزم حرکت نمودند.
شام:
معاویه بیخبر از شمشیر زهرآلود حجّاج، در محراب ایستاده بود که تیزی شمشیر فضا را شکافت و بر رانش فرود آمد… نعرة دردآلود و فوارة خون و دستگیری ضارب… حجّاج برای نجات جان خود، از راز ابنملجم پرده برداشت و امان خواست تا خبر شهادت علی (ع) به شام برسد و وعده داد که اگر عبدالرّحمن موفّق نشد، من میروم و علی را به قتل میرسانم. معاویه او را امان داد و بعد از رسیدن خبر، به شکرانة این واقعه، حجّاج را آزاد کرد.
مصر:
عمروبنبکر، روزها را میشمرد تا نوزدهم رمضان از راه برسد. غافل از اینکه قولنج، عمروعاص را نجات خواهد داد. خارجهبنابی حبیبه، قاضی مصر به جای عمروعاصِ بیمار در محراب ایستاد. عمروبنبکر تمام کینهای را که از عمروعاص داشت در دستهایش جمع کرد و شمشیر زهرآلود را بر پیکر خارجه فرود آورد.
وقتی او را دستگیر کردند و نزد عمروعاص آوردند، گریهکنان فریاد میزد: حجّاج و ابنملجم به آرزوی خود رسیدند، ولی من موفّق نشدم. به فرمان عمروعاص شمشیر جلّاد او را به یاران نهروانیاش ملحق نمود.
کوفه:
محلّة بنیکنده، ابنملجم را در خود مخفی کرده بود. ارادة پلید عبدالرّحمن، با شرط شوم قطام در هم آمیخت و خباثت وردانبنمجالد و شبیببنبجره را با خود همراه کرد تا همچون سیلابی ویرانگر بر پایههای زخم خوردة تاریخ اسلام بکوبند و دل ترک خوردة امّت را که تازه داشت طعم عدالت را مزمزه میکرد، تکّه تکّه نمایند.
از میان سه همپیمان که در کنار کعبه عهد بستند، فقط عبدالرّحمنبنملجم به مقصود دست یافت. امّا او آن شب فقط مهر پایان بر طومار بیتابیهای علی زد. بیتابیهایی که آن شب به اوج رسیده بود…
و براستی برای مولود خانه خدا، مشهدی زیبندهتر از خانة خدا میتوان یافت؟
نظیفه سادات موذن -طلبه سطح 3
دلم هم مي داند؛ دستم هم مي داند؛ قلم هم مي داند؛ با اين كه «هزار مرتبه شستم دهان به عطر و گلاب» امّا «هنوز نام تو بردن، كمال بي ادبي ست»!
آري، مي دانم. ولي تو بگو، اي مهربان¬تر از تمام اجابت هاي باراني! پرندة قفسزدة دلي را كه تمام لحظه لحظه اش به اشتياق نام تو بر ميله ميلة قفس، تن كوبيده است، مهمان جرعه اي از تبسّم هاي بي بديلِ رحماني ات نمي كني؟ آيا انگشتان لرزاني را كه از صلابت نام تو به لكنت واژه مي افتند، رخصت تنفسي عروجگونه در فضاي جنونت نميدهي؟
اي ملكوتي ترين چكاد آفرينش! چكامه اي در خور آيينه هاي تجلّي وجودت بر لبان تاريكم بنشان تا در شفّافيّت بي منتهاي تو سرگردان گردم! رخصتي، تا در چشمهسار عطوفت تو وضو سازم و به امامت ذوالفقارت، آنچه جدايم مي كند از تو، به مسلخ برم.
اي تنها محرم اسرار لحظه هاي حراء! كجايند شاهدان تو بر آن لحظه هاي ناب؟ آن ستاره ها كه اسرار شبانگاهان تو را از اوج نظاره گر بودند و مي ديدند كه چگونه بلندترين اوج هستي، بر حضيض خاك قدم نهاده است؛ آن سنگريزه ها كه بر غلتيدن زير پاي تو بر يكديگر سبقت مي گرفتند و بر خود مي باليدند؛ آن سكّوهاي گلين كه گاه بر انبان نان و خرمايت بوسه مي زدند؛ ديوارها، كوچه ها، نخلستان ها، كوفة بي وفا و كوفيان نافرمان … و … چاه!
گفتم «چاه» و يادم آمد آن روزها كه جنگي نبود و آرامش مهمان شهر بود، تو سال ها چاه مي كندي و به آب مي رساندي. و با خود گفتم: پس تو از همان روزها براي خود سنگ صبور مي ساختي! و تو خود ميدانستي كه روزي جز اين حفره¬هاي تاريك كه گويي راهي به قلب زمين دارند، درد آشنايي نخواهي يافت كه حرف دل بگويي با او.
و چاه گوش زمين است براي شنيدن دردهاي تو. و شايد آن روز كه «إذا رُجَّتِ الأرضُ رَجّاً» تحقّق مي يابد و «يومئذٍ تُحَدِّثُ أخبارَها» مي شود، دردهاي تو از دهانة تمام چاه هاي زمين فوران زند و زمين و زمان را به آتش كشد.
و من التماست مي كنم، به حقّ آنكه حرارت آتشِ در را در لحظه هاي پروانگي اش چشيد، رخصتم دهي كه آن روز پروانه اي شوم در رقص ميان آتش، و چنان بسوزم در آتش دردهاي تو كه جز خاكستري از وجود پرگناهم نماند. و آن خاكستر را باد در فضاي محكمة عدل الهي بپراكند، تا همه بدانند
از عشق علي
چگونه بايد سوخت!
نظیفه سادات موذن - طلبه سطح 3
1. تولّد:
سی سال از عامالفیل گذشته بود که دیوار کعبه برای اوّلین و آخرین بار ترک خورد و برای اوّلین و آخرین بار، نوزادی در آن متولّد شد.
2. شاهد:
ده سال بعد، وقتی غار حرا میزبان لحظههای مناجات آخرین رسول خدا بود و پیام آسمانی جبرئیل بر قلب محمّد (ص) نازل میشد، آن کودک برگزیده، شاهد آن لحظهها بود.
3. اسلام:
او که خود در دامان امین قریش پرورش یافته بود و هرگز به آلایش بتپرستی و شرک نیالوده بود، اسلام دیرینة خویش را اظهار کرد و اوّلین گرونده به اسلام نامیده شد.
4. لیله المبیت:
پس از تحمّل سیزده سال محرومیّت و فشار، شب اوّل ربیعالاوّل در بستر پیامبر الهیاش خوابید تا محبوب یگانة خدا، برای ابلاغ پیام خدا هجرت کند و جان نازنیش از خطر محفوظ بماند.
5. بدر:
سال دوم هجرت، رسول خدا تصمیم گرفت برای ضبط کاروان تجاری قریش به منطقة بدر برود.
313 نفر از مسلمانان همراه آن حضرت بودند و «علی» سرآمد دلاوران آن جنگ بود تا غرور کثیف مشرکان را لگدمال کنند.
6. اُحُد:
مهمترين مناسبت ماه مبارك رمضان، شب قدر است كه هماره مورد توجه مؤمنين بوده و خواهد بود. آنچه در پيش روي داريد بحثي پيرامون شب قدر بر اساس نظرات مرحوم علامه طباطبايي رحمه الله در تفسير شريف الميزان است كه در دو سوره «قدر» و «دخان» مطرح گرديده است.
شب قدر يعني چه؟
مراد از قدر، تقدير و اندازهگيري است و شب قدر شب اندازهگيري است و خداوند متعال در اين شب حوادث يك سال را تقدير ميكند و زندگي، مرگ، رزق، سعادت و شقاوت انسانها و اموري از اين قبيل را در اين شب مقدر ميگرداند.
شب قدر كدام شب است؟
در قرآن كريم آيهاي كه به صراحتبيان كند شب قدر چه شبي است ديده نميشود. ولي از جمعبندي چند آيه از قرآن كريم ميتوان فهميد كه شب قدر يكي از شبهاي ماه مبارك رمضان است. قرآن كريم از يك سو ميفرمايد: «انا انزلناه في ليلة مباركة» (1). اين آيه گوياي اين مطلب است كه قرآن يكپارچه در يك شب مبارك نازل شده است و از سوي ديگر ميفرمايد: «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن» (2). و گوياي اين است كه تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است. و در سوره قدر ميفرمايد: «انا انزلناه في ليلة القدر» (3). از مجموع اين آيات استفاده ميشود كه قرآن كريم در يك شب مبارك در ماه رمضان كه همان شب قدر است نازل شده است. پس شب قدر در ماه رمضان است. اما اينكه كدام يك از شبهاي ماه رمضان شب قدر است، در قرآن كريم چيزي بر آن دلالت ندارد. و تنها از راه اخبار ميتوان آن شب را معين كرد.
در بعضي از روايات منقول از ائمه اطهار عليهم السلام شب قدر مردد بين نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم ماه رمضان است و در برخي ديگر از آنها مردد بين شب بيست و يكم و بيست و سوم و در روايات ديگري متعين در شب بيست و سوم است (4). و عدم تعين يك شب به جهت تعظيم امر شب قدر بوده تا بندگان خدا با گناهان خود به آن اهانت نكنند.
پس از ديدگاه روايات ائمه اهل بيت عليهم السلام شب قدر از شبهاي ماه رمضان و يكي از سه شب نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم است. اما روايات منقول از طرق اهل سنتبه طور عجيبي با هم اختلاف داشته و قابل جمع نيستند ولي معروف بين اهل سنت اين است كه شب بيست و هفتم ماه رمضان. شب قدر است (5) و در آن شب قرآن نازل شده است.
تكرار شب قدر در هر سال
ما معتقديم (و اين جزء بديهيات اسلام، بلكه بديهيات همه اديان است) كه انسان، فقط در سايه ارتباط و اتصال با حق تعالي است كه ميتواند به تكامل و تعالي دست پيدا كند. البته فرصت ماه رمضان، يك فرصت استثنايي است. اين، چيز كمي نيست كه خداي متعال در قرآن بفرمايد: “ليلهالقدر خير من الف شهر”. يك شب، از هزار ماه بهتر و با فضيلتتر و در پيشرفت انسان موثرتر، در ماه رمضان است. اين، چيز كمي نيست كه رسول اكرم (صليا…عليهوآله) اين ماه را ماه ضيافت الهي به حساب بياورند. مگر ممكن است كه انسان وارد سفره كريم بشود و از آنجا، محروم خارج بشود؟ مگر وارد نشوي. آن كساني كه وارد سفره غفران و رضوان و ضيافت الهي در اين ماه نشوند، البته بيبهره خواهند ماند و واقعا اين محروميت به معناي حقيقي است. “ان الشقي من حرم غفرانا… في هذا الشهر العظيم”. محروم واقعي، آن كسي است كه نتواند در ماه رمضان، غفران الهي را به دست بياورد.(1)
ليلهالقدر شب ولايت است
حديث:
قال الباقر عليه السلام:
سالته عن علامة ليلة القدر، فقال: علامتها ان يطيب ريحها، و ان كانت فى برد دفئت، و ان كانت فى حر بردت فطابت. (1)
ترجمه: (محمد بن مسلم) از علامت ليلة القدر پرسيد؟ پس امام (ع) فرمود: علامت ليلة القدر اين است كه بوى خوشى از آن پخش مىشود، اگر در سرماى (زمستان) باشد گرم و ملايم مىگردد، و اگر ليلة القدر در گرماى (تابستان) باشد خنك و معتدل و نيكو مىگردد.
توضيح:
علامه طباطبائى در علايم شب قدر مىگويد: روايات در معنى و خصايص و فضايل شب قدر بسيار است، در بعضى از آن روايات علامت هايى براى شب قدر ذكر كرده از قبيل اينكه شب قدر، صبح آن شب آفتاب بدون شعاع طلوع مىكند و هواى آن روز معتدل است. (الميزان، ج 40، ص 332)
حديث:
ادله اى كه نقش انسان را در مقدرات شب قدر ثابت مى كند به شرح زير تقديم مى گردد:
1- حالات و دريافت هاى شخصى
كسانى كه اهل دعا و راز و نياز و اهل شب قدر هستند، نقش خويش را در شب قدر به خوبى دريافته اند. گاهى اين حالات آن چنان ژرف و تاثيرگذار است كه تا شب قدر آينده و بلكه تا آخر عمر، در همه افكار، اخلاق، كردار و رفتار شخص رخنه كرده و آن را در يك خط و سير معنوى قرار مى دهد. ديگرانى هم كه به اين حد از معنويت راه پيدا نمى كنند، به فراخور حال خود از مجالس و محافل و شب زنده داريهاى شب قدر بهره بردارى كرده و فيض معنوى مى برند. ريشه اصلى اين دگرگونى ها و حالات، به خود افراد برمى گردد و اينكه تا چه حد خود را آماده بهره بردارى از بركات شب قدر و فضيلت هاى آن كرده باشند. اگر معنوياتى كه در شب قدر نصيب انسان شده و در زندگى آن ها تحولى آفريده، هيچ ارتباطى با آنان نداشته باشد و تنها به خدا و فرشتگان و نويسندگان مربوط باشد كه هر چه بخواهند، براى هر كس بدون ملاحظه حالاتش تقدير كنند در اين صورت مقتضاى حكمت و مصلحت اين است كه يا به هيچ كس هيچ ندهند و يا آنچه مى دهند، به همه يكسان و على السويه بدهند؛ در حالى كه ما مى دانيم همه بركات خداوندى در شب قدر براى بندگان سرازير مى گردد و با اختلاف و تفاوت به آنان داده مى شود؛ پس نتيجه مى گيريم تنها دليل اين تفاوت، كارها و اعمال و ميزان تلاش خود بندگان است و بس. نتيجه اينكه يكى از راه هاى رسيدن به اينكه آيا افراد در مقدرات منتخب قدر، صاحب نقش هستند يا نه، اين است كه ببينيم چه اندازه دگرگونى در همين شب با بركت در آنان ايجاد گشته است.
2- شناساندن شب قدر