میعاد نوزدهم
مکّه:
دمل چرکین نهروان با ضربت ذوالفقار از هم دریده بود و حالا باقی ماندههای این زخم کریه، گاه به گاه در مکّه اجتماع میکردند و بر کشتگان خود اشک میریختند.
آن روز تلخ هم در اجتماع شوم خود، از فجایع صفّین و نهروان میگفتند که یکی گفت: تمام این پریشانیها که در امّت اسلام پیش آمد، ریشه در زیادهخواهیهای علی و معاویه دارد. اگر این دو را از میان برداریم، آرامش را به میان امّت بر خواهیم گرداند.
مردی از اهالی قبیله اشجع فریاد برآورد: به خدا قسم که عمروعاص نیز در این میان، نقشی کمتر از آن دو ندارد و اصل و ریشه فساد است. اگر میخواهید بوتة فتنه را بخشکانید، ریشة عمروعاص را به تیشه بسپارید.
ابنملجم، خسران دنیا و آخرت را برگزید؛ حجّاجبنعبدالله، کشتن معاویه را به عهده گرفت و عمروبنبکر تمیمی داوطلب قتل عمروعاص شد.
اذان صبح نوزدهم رمضان را ساعت میعاد قرار دادند و هر یک به سویی عزم حرکت نمودند.
شام:
معاویه بیخبر از شمشیر زهرآلود حجّاج، در محراب ایستاده بود که تیزی شمشیر فضا را شکافت و بر رانش فرود آمد… نعرة دردآلود و فوارة خون و دستگیری ضارب… حجّاج برای نجات جان خود، از راز ابنملجم پرده برداشت و امان خواست تا خبر شهادت علی (ع) به شام برسد و وعده داد که اگر عبدالرّحمن موفّق نشد، من میروم و علی را به قتل میرسانم. معاویه او را امان داد و بعد از رسیدن خبر، به شکرانة این واقعه، حجّاج را آزاد کرد.
مصر:
عمروبنبکر، روزها را میشمرد تا نوزدهم رمضان از راه برسد. غافل از اینکه قولنج، عمروعاص را نجات خواهد داد. خارجهبنابی حبیبه، قاضی مصر به جای عمروعاصِ بیمار در محراب ایستاد. عمروبنبکر تمام کینهای را که از عمروعاص داشت در دستهایش جمع کرد و شمشیر زهرآلود را بر پیکر خارجه فرود آورد.
وقتی او را دستگیر کردند و نزد عمروعاص آوردند، گریهکنان فریاد میزد: حجّاج و ابنملجم به آرزوی خود رسیدند، ولی من موفّق نشدم. به فرمان عمروعاص شمشیر جلّاد او را به یاران نهروانیاش ملحق نمود.
کوفه:
محلّة بنیکنده، ابنملجم را در خود مخفی کرده بود. ارادة پلید عبدالرّحمن، با شرط شوم قطام در هم آمیخت و خباثت وردانبنمجالد و شبیببنبجره را با خود همراه کرد تا همچون سیلابی ویرانگر بر پایههای زخم خوردة تاریخ اسلام بکوبند و دل ترک خوردة امّت را که تازه داشت طعم عدالت را مزمزه میکرد، تکّه تکّه نمایند.
از میان سه همپیمان که در کنار کعبه عهد بستند، فقط عبدالرّحمنبنملجم به مقصود دست یافت. امّا او آن شب فقط مهر پایان بر طومار بیتابیهای علی زد. بیتابیهایی که آن شب به اوج رسیده بود…
و براستی برای مولود خانه خدا، مشهدی زیبندهتر از خانة خدا میتوان یافت؟
نظیفه سادات موذن -طلبه سطح 3