غفلت از آفت درون
نگاهى كه فراتر از «ظاهر» باشد، عيبهاى «باطن» را هم مىبيند. چرا بايد هميشه به فكر درمان جسم بود و از آفات روان غفلت كرد؟ دل نيز كور مىشود، همچون ديده. دل نيز كدر و غبارآلود مىشود، مثل آينه غبار گرفته. دل هم بسته و قفل مىگردد، مانند در.
اينجاست كه اگر بستهدلان، سنگدلان، كوردلان و تيرهدلان ندانند كه دچار چه آفت و گرفتار چه دردى شدهاند، اين خود، بزرگترين درد و خطرناكترين بيمارى است. چه مىتوان كرد با دلى كه هيچ زاويهاى از آن، پذيراى نور حقيقت نيست؟
گاهى مىشود با اراده و تصميمى جدّى، با «آب توبه» صورت جان را جلا داد و «ديده دل» را شفّاف ساخت و زنگارهاى دل را زدود و قلب را نيز، آنگونه كه جامههاى چرك را مىشوييم، شست و تميز ساخت و نگذاشت رسوبات هواى نفس و غبار غفلت بر آن بنشيند و سيماى فطرت را زير لايههاى ضخيم بىخبرى بپوشاند. كسانى كه گرفتار «دل» مىشوند، بىاختيار در راههايى نامطلوب مىافتند.
چه شگفتانگيز است «دنيال دل»! اگر «اميرِ» آن نباشى «اسير»ش مىشوى و اگر «خدا» را مهمانش نسازى، «شيطان» آن را اشغال مىكند و در دلت به زاد و ولد و توليد مثل مىپردازد و آنگاه، «قلبِ» تو «پايگاه ابليس» و «مركز رشد هوس» مىشود.
جواد محدثی