زنذليلي؛ شوخي يا جدي؟
ابراهيم اخوي
زنذليلي كه گاهي با حروف اختصاري «زذ» هم بيان ميشود، يکي از شوخيهاي رايج در ميان ماست، در اين شوخي، رگههايي هم از جديت ميبينيم كه شايد براي فرار از برخي واقعيتها، با مكانيسم رواني شوخي از آن ياد ميكنيم.
اين كه مردي از زن خود حساب برده، بدون اجازه او اقدام به كاري نكند، پذيراي كارها و نقشهاي او باشد، خواستههايش را بر خواستههاي خود مقدم بدارد، و در يك كلام، بيچون و چرا مطيع او باشد، ترجمه ساده زنذليلي است، بماند که برخي از مردان كه تعدادشان هم كم نيست براي فرار از اين انتساب نام چنين ارتباطي را تفاهم، رفاقت يا علاقه بيش از اندازه ميدانند و در اثبات اين علاقه ميكوشند تا گوي سبقت را از ديگر مردان فاميل بربايند!
در بررسي لايههاي پنهان اين ويژگي، بايد به جنبههاي مثبت و منفي آن نظري افكند. علاقه به همسر و ابراز محبت به او، اصليترين جايگاه را در زندگي مشترك دارد و بدون وجود چنين علاقهاي، زندگي مفهوم و رنگ واقعي خود را از دست خواهد داد. كمك به همسر نيز از الطاف شوهر و راهي براي ابراز عملي اين علاقه و عشق است. عهدهدار شدن بخشي از وظايف و نقشها در زندگي نيز امري معقول و لازم است، اما در اين ميان، توجه به چند اصل ضروري است:
تقسيم متناسب وظايف
در فرهنگ اسلامي، وظايف همسران، متناسب با روحيات و وضعيت رواني آنها و به گونهاي طبيعي و سازگار با شرايط آنهاست. تأمين مالي خانواده، كاري سخت و نيازمند تحمل مشقات فراوان است. دست و پنجه نرم كردن با اجتماع و زير بار استرسهاي شغلي رفتن هم مقدمه اين تأمين مالي است و توانمندي مردان در اين زمينه از قبل تدارك ديده شده است. همچنين كلينگري و برنامهريزيهاي كلان زندگي با توجه به وضعيت حافظه و تعقل مرد، متناسب با اوست. در مقابل، زن ظريف و عاطفي است. در كارهاي نيازمند دقت، پرحوصله است. كانون مهر است و مايه آرامش. هم گل است و هم باغبان گلها. فرزندپروري و كارهاي مهمي كه نيازمند اين ويژگيهاست، متناسب با روحيه واقعي اوست. روحيهاي حساس و لطيف دارد و بسياري از استرسهاي پراكنده در فضاي تعاملات اجتماعي، براي او زيانآور است. جزئينگر است و حافظه او در بخش جزئيات، و تعقل او در بخشهاي كاربردي و عملي، خارقالعاده است.
همه اين ويژگيهايي که برشمرديم يادآورمان ميکند كه: هر كسي را بهر كاري ساختهاند.
مرزبندي وظايف
پس از تقسيم وظايف و مشخص شدن نقشها، با اصل ديگري روبهرو ميشويم كه شوراي نگهبان اين نقشهاست. استمرار در پذيرش نقش و انجام بهينه و مطلوب آن، لذت سرشاري را وارد زندگيهاي مشترك كرده و زن و شوهر را از سردرگمي نجات ميدهد. با اين وجود، گاهي با پديدهاي به نام «جابجايي نقشها» مواجه ميشويم. در اين پديده كه گاهي در درازمدت همانند سونامي عمل ميكند، مرد و زن ناخواسته پذيراي نقشهاي يكديگر ميشوند و كاري را ميكنند كه هيچگونه سنخيتي با روحيات آنها ندارد. در بروز اين مشكل عواملي دست دارند كه كمي روي آنها تمركز ميكنيم:
تبديل شدن لطف به وظيفه: دوستي با خانوادهاش به منزل شما ميآيد. شما ميکوشيد با يک پذيرايي شايسته، ميزبان خوبي براي آنها باشيد. در پايان مهماني هم با خودروي خودتان آنها را به منزل ميرسانيد. در مهماني ديگري كه براي اين خانواده ترتيب ميدهيد، در پايان، احساس ميكنيد كه تمايل دارند باز هم شما آنها را به منزلشان برسانيد و شايد اين را بر زبان هم بياورند! منظور ما از تبديل شدن لطف به وظيفه در اين مثال ساده گنجانده شده است.
حال اگر لطفهايي هم كه از سوي همسران ابراز ميشود، به مرور زمان تبديل به وظيفه شود، چه اتفاقي ميافتد؟ همانند همان ميزبان بيچارهاي كه بايد ناخواسته مهمان محترم و متوقع خود را به منزلش برساند. با تبديل شدن لطف به وظيفه، در واقع جلوي الطاف بعدي را ميگيريم.
هجوم غريبهها:
="font-size: medium;">گاهي غبارهايي را ميبينيم که روي فرش يا ديگر لوازم منزل ما نشستهاند. ما گمان ميکرديم که همه دريچههاي ورود خاك را بستهايم، اما وجود اين غبارها سند خوبي براي بياعتباري گمان ماست. در اين روزگار، افكار و مكاتب گوناگون به راحتي به خانههاي ذهن ما وارد ميشوند و بدون آگاهي ما آثار و نشانههاي خود را در زندگيمان برجا ميگذارند. زماني جريان مردسالاري سرزنش ميشد و فيلمها و داستانهاي متنوعي را در اينباره تماشا ميکرديم. بعد شاهد مظلومنمايي درباره بانوان محترم و تضييع حقوق آنها از سوي رسانهها شديم. سپس براي مقاصد سياسي و اقتصادي روي فمينيسم سرمايهگذاري كردند. خانوادهها نيز در حالي كه کنار سفره غذا دور هم جمع شده بودند، به سوختگيري فكري به گونهاي مخفيانه مشغول شدند و… .
وقتي به خود آمديم که هر كسي تصميم خودش را گرفته بود و يا شايد هم كسي فكر نميكرد يك سريال، يک کتاب يا چند مجله بتواند زيبايي زندگيها را تسخير كند. به هر حال غبار انديشههاي غربي به درون خانههاي ما رسوخ كرد و بر روي دل و ذهن ما نشست. خيلي از حرمتها و حريمها از ياد رفت و راهروهاي دادگاهها پر از جمعيت شد.
به نام محبت:
محبت، پايه و اساس زندگي است و اگر بي قيدوشرط و عاشقانه باشد، زداينده بسياري از آسيبهاي خانواده است، اما گاهي در تشخيص مصداق آن مشكلاتي پديد ميآيد. مثلا فرزند، تشنه محبت است و در عينحال نيازمند تربيت. چنانچه پدر يا مادري فقط به كودك خود محبت كنند، از او فرزندي لوس و پرتوقع بار ميآورند اين ديگر نامش محبت نيست! در زندگي عادي خود نيز گاهي به نام محبت، خود را از محبتهاي اصيل و واقعي دور ميسازيم. زن و شوهر، با دور كردن يكديگر از نقشهاي زنانه يا مردانهشان، هيچ كمكي به هم نميكنند بلكه خود را براي فرداي سختتر آماده ميكنند.
رقابتهاي منفي:
اگر زن يا شوهر به دليل چشموهمچشمي با خانوادهاي ديگر و الگوبرداري نادرست از سبك زندگي آنها، يكديگر را مجبور به انجام كارهايي كنند كه از حيطه طبيعي كاريشان و توافق اوليهاي كه داشتهاند، دور سازد، مثلا خانمي از شوهر خود بخواهد كه همانند آقاي فلان تمام كارهاي فرزند خردسالشان را بر عهده بگيرد يا براي تهيه غذاي مهماني، سفارش بدهد تا خود به راحتي در كنار مهمانان به گفتوگو بپردازد يا مرد خانه براي فرار از مسئوليت و به بهانههاي واهي از همسر خود توقع داشته باشد كه تمام خريد خانه يا حتي پرداخت قبضها و سركشي به مدرسه فرزند را انجام دهد، مرزبندي وظايف همسران دچار اختلال و اشکال خواهد شد. به اين مثال توجه فرماييد:
در پايان يك مهماني، خانم، شوهرش را صدا ميكند و در برابر چشم مردان ديگر و نيز خانمهاي حاضر از او ميخواهد تا كيفدستي زنانهاش را كه كمتر از نيمكيلو وزن دارد، بردارد. مرد هم بدون هيچ اما و اگري، اين كار را ميپذيرد. اين كار يك الگوي جديد در ذهن همه ايجاد ميکند. اگر در يك موقعيت ديگر، آقايي حاضر به انجام اين كار براي همسرش نباشد، كار او به بيمهري تعبير و تفسير شده و رابطه شيرين آنها را به دليل يك الگوي نادرست، تبديل به يك رابطه سرد و مشاجره ميشود.
صلابت مردانه، ظرافت زنانه
طبيعت مرد، مشتاق تماشاي همسري زيبا و نجيب است كه ظرافتي زنانه دارد و با طبعي لطيف و سرشار از مهر، گرمابخش خانه و زندگي مشترك است. فضاي رواني زن نيز متمايل به داشتن همسري با اراده، كوشا و داري هدف و برنامه براي زندگي و آينده آن است.
هر فضايي غير از اين (مگر آنکه به صورت موقت بر اساس ضرورت يا به اقتضاي شرايط ويژهاي باشد) با خواستههاي اصيل همسران، فرسنگها فاصله دارد و مرد را از هيمنه مردانگي خود و زن را از ظرافت زنانهاش دور ميكند كه به نفع هيچكدام نيست. زن با مرد ازدواج نميکند كه بتواند به خوبي از عهده كارهاي ظريف بانوان برآيد و مرد هم به دنبال همسري نيست كه نانآور منزل باشد و دوشادوش مردان، به كارهاي سخت بيرون از منزل رسيدگي كند.
حال با توجه به اين مطالب، تكرار اين سؤال خالي از لطف نيست:
زنذليلي، شوخي است يا جدي؟