خداحافظ هراس امتحان
چند نکته براي خانوادهها
بهطور كلى برخورد با مسأله امتحان و گذراندن روزهاى امتحان براى عدهاى از خانوادهها و بچهها حالت بحرانى پيدا ميكند. اين بحران و استرس و اضطرابهاى ناشى از آن در وضعيتهاى مختلف و از نگاهى به نگاه ديگر متفاوت است كه گاه خود بچهها را درگير مىسازد و در مواقعى نيز خانوادهها هم در اين وضعيت بحرانى و شرايط استرسزا درگير مىشوند.
اين نگراني و فشار رواني مربوط به سن خاصي هم نيست. در هر دورهاي از زندگي، گذراندن امتحان ميتواند موجب بروز استرس شود.
در زمان وقوع حوادث، بدن ما به منظور تسريع در بهتر انجام شدن كارها هورموني به نام آدرنالين ترشح ميکند که برخي تغييرات فيزيكي مثل عرق كردن كف دست، افزايش ضربان قلب، احساس دلشوره داشتن، برافروخته شدن صورت، بياشتهايي، سردرد، بيخوابي يا سرگيجه در نتيجه ترشح اين هورمون است.
حکومت نظامي خانوادگي
در بعضى از خانوادهها در روزهاى قبل و حين امتحانات حكومت نظامى برقرار ميشود و بچهها مجبور هستند كه همه ساعات روز و يا حتى ساعاتى از شب را هم با مطالعه كتابهاى درسى بگذرانند! بدون اينكه هيچ نوع برنامهاى براى تفريح و بازى آنها در نظر گرفته باشند و برعكس متأسفانه در بعضى از خانوادهها نيز آنقدر نسبت به امتحانات بچهها سهلانگارى ميشود كه هر چه به روز امتحان نزديكتر ميشويم اضطراب بچهها به علت كمكارى، بيشتر ميشود.
نوادهها باعث ميشود دانشآموز همانند يك ماشين كار كند، اما از آنجا كه بچهها ماشين نيستند و نيازمند استراحت، خواب، آرامش، بازى و تفريح حتى در زمان امتحانات هستند، خسته ميشوند و تكرار و انباشتگى ذهنى باعث ميشود كه درسها را قاطى كنند.
حتى بعضى از آنها فكر ميكنند كه همه آنچه را كه فراگرفتهاند، از يادشان رفته و حافظه آنها كاملاً پاك شده است و پيدايش اين امر اضطراب زيادى در آنها توليد ميكند كه به اختلالات جسمانى با منشأ روانى مانند انواع مشكلات گوارشى (اسهال و استفراغ) كه در فصل امتحانات بسيار شايع است، سردردها، تپش قلب، تنگى نفس، حتى تارى ديد و شنيدن صداى سوت و… كه ناشى از اضطراب امتحان هستند، منجر ميشود.
آرامش مطلق يا بيخيالي
در مقابل توجه افراطى عدهاى از خانوادهها، عدم توجه يا كمتوجهى عده ديگرى نيز به نوعى باعث اضطراب بچهها ميشود. كمتوجهي خانواده نسبت به امتحان بچهها گاه ريشه فرهنگى داشته و بعضاً در گروههايى خاص كه با فرستادن بچهها به كلاسهاى تقويتى از خود سلب مسئوليت ميكنند، جنبه خودخواهي پيدا ميكند. بعضى از خانوادهها ميگويند: بچه خودش بايد درس بخواند. ما نميتوانيم خودمان را به خاطر بچهها محدود كنيم. اين گروه اگر در آخر هفته يك روز تعطيلى پيدا شود از فرصت استفاده كرده و به سفر ميروند، حتى از بچهها هم ميخواهند كه كتابهاي درسى خود را هم ببرند و در سفر و در دامن طبيعت با فراغت مطالعه كنند، ولي آيا چنين چيزى امكانپذير است؟ چه كسى و كدام ذهن آرامى ميتواند در آرامش طبيعت با آن همه جاذبه و محركهاى ذهنى به مسأله ديگرى فكر كند و فرمولهاى رياضى و… را در ذهن خود جاى دهد؟
چهکار کنيم؟
درباره ميهمانى رفتن و رفتوآمدهاى فاميلى و دوستانه بايد به گونهاى برنامهريزى شود كه آسيبى متوجه بچهها نشود، و از همه مهمتر محركهاي شنيدارى مانند صداى موسيقى و استفاده از تلويزيون و رايانه و برنامههاى ديگرى از اين دست، در روزهاى برگزارى امتحانات نبايد به روال عادى مورد استفاده قرار گيرد؛ چراکه اين صداها تمركز بچهها را به هم زده و يا كنجكاوى آنها را تحريك ميكند و تلاش مضاعف، انگيزه و اعتماد به نفس بچهها را كاهش ميدهد.
از آن سو، محروم كردن بچهها در فصل امتحانات از برنامههاى عادى مثل بازى و تفريح و فشار بيش از حد به آنها كه حتماً بايد آنقدر تلاش كنند كه مثلاً نمره مورد علاقه خانواده را كسب كنند! مقايسه بچهها با يكديگر بدون توجه به تفاوتهاى فردى مانند: تواناييها، علايق، انگيزهها و امكانات، عزتنفس بچهها را خدشهدار ميكند و باعث احساس حقارت و خود كمبينى در آنها ميشود و چون تلاش ميكنند و به نتيجه موردنظر پدر و مادر نميرسند، اعتماد به نفس آنها كم ميشود و كمكم علايق و انگيزههاى آنها نسبت به درس و مدرسه كاهش مييابد. برعكس آن، تأييد و تشويق بچهها و انتظار موفقيت آنها متناسب با تواناييشان و نداشتن توقعات بيش از حد و مقايسه نكردن آنها با بچههايى كه در يادگيرى، برترى بيشترى دارند، حتى در بچههاى ضعيف نيز ايجاد انگيزه و تلاش بيشتر براى توفيق در امتحانات مينمايد و از شدت اضطراب آنها مىکاهد.
واقعيت؛ نه کمال
پدر و مادرها بايد به توان يادگيرى و ميزان پيشرفت متناسب با توان بچهها اهميت بدهند، نه براي هزينههايى كه براى اين منظور ميپردازند و توقع آنها بايد بر مبناى واقعيت باشد، نه كمال.
بچهها از اين جهت در چند گروه قرار ميگيرند و هر پدر و مادرى بايد از بهره هوشى فرزند خود آگاهى داشته و به همان نسبت از او انتظار داشته باشد.
بچههاى تيزهوش و پراستعداد كه چه تلاش كنند و چه تلاش نكنند بالاخره گليم خود را از آب در ميآورند. (البته موارد استثنا هم وجود دارد) در ميان بچههاى متوسط، عدهاى خودانگيخته و پرتلاش هستند و اعتماد به نفس بالايى هم دارند و بدون تأكيد و فشار از سوي خانواده تلاش ميكنند و موفق هم ميشوند. اين گروه از بچهها موضوع مورد بحث ما نيستند، اما گروهى كه اعتماد به نفس پايينى دارند و بچههايى كه علاقه و انگيزه كافى براى موفقيت ندارند و يا بچههايى كه شخصيت اضطرابى دارند و تحت تأثير فشار و يا ايجاد استرس از جانب مدرسه و يا خانواده قافيه را ميبازند، موردنظر ما هستند.
اين گروه از دانشآموزان در فصل امتحانات بسيار آسيبپذير ميشوند و گاه پيشاپيش تسليم نتايج احتمالى «عدم موفقيت در امتحان» شده و نميتوانند آنگونه كه بايد و شايد تلاش كنند.
عدهاى از بچههاى گروه بالا ميگويند: من كه ميدانم موفق نميشوم! پس چرا ديگر تلاش كنم؟ اين گروه از بچهها باعث اضطراب بچههاى ديگر نيز ميشوند.
عدهاى ميگويند:
پدرم گفته: اگر در اين امتحان موفق نشوى ديگر از ميهمانى، گردش، پول توجيبى، دوچرخه و… خبرى نيست!
و برعكس خانواده ديگرى وعده داده «اگر قبول بشوى چنين و چنان ميكنيم يا فلان وسيله را برايت تهيه ميكنيم.»
شايد بعضى از اين بچهها از طريق تحريم و يا باج(!) انگيزه پيدا كنند، اما خودمانيم اگر اين بچهها از گروهى با توان يادگيرى پايين باشند، چقدر بايد تلاش كنند و چه ميزان فشار را بايد تحمل كنند تا موفق شوند؟