حالا من ميزنم تو دفاع کن
داستاني عبرتانگيز از خانوادهاي سوخته
با هر برگ از دفتر تاريخ، درسي از عبرت پيش رويمان ورق ميخورد. در تاريخ پرحماسه هشتسال دفاع مقدس مردم ايران و دشمن پرقساوت آن صدام اين عبرتها فراواني بسيار دارند. داستان صدام حسين از يک قهرمان آزادي! که با ياري اربابان غربي خويش به ايران ارتجاعي! حمله کرد و در هياهوي بوقهاي تبليغاتي چهرهاي صلحطلب و آزاديخواه معرفي شد تا اکنون که در شمار شقاوتپيشگان تاريخ با ذلت مدفون گشت و نفرين هميشگي آزاديخواهان را همراه برد، همه و همه درسهايي بزرگ است. در تاريخ معاصر عراق، از فردي به نام سپهبد حسين کامل حسن المجيد نام برده ميشود که وي درس کاملي از يک عبرت بزرگ تاريخي است. او به همراه برادرش سرهنگ صدام کامل حسن هر دو دامادهاي صدام و نور چشمي او شمرده ميشدند و هرکدام امتيازات ويژهاي در دستگاه حکومتي عراق داشتند.
شناخت يک سرکوبگر
حسين کامل حسن را در عراق بهعنوان شخصيتي نظامي، خشن و سرکوبگر ميشناختند. او در ابتداي سال 1991 برابر با اول اسفند ماه 1369 که مردم عراق برضد رژيم صدام قيام کردند و توانستند شهرهاي مهمي چون کربلا و نجف را آزاد کنند، ماموريت يافت تا کربلا را از انقلابيون بازپس بگيرد.
در آن روزگار، بر اساس تاريخ شفاهي عراق و گفته بسياري از مردم و نظاميان، او سوار بر تانک خويش در پيشاپيش ارتش سرکوبگر، به سمت کربلا حرکت کرد و در نزديکي حرم مطهر سيدالشهداء ايستاد و فرياد زد:«من حسينم، تو هم حسيني. من ميزنم، تو دفاع کن!» و سپس اولين گلوله توپ تانک را مستقيما به گنبد مطهر سيدالشهداء شليک کرد (بسياري از زائران ايراني آثار اين گلوله را بر گنبد ديده بودند). همچنين گلدسته حرم را نيز به گلوله بست و سپس با هجوم به داخل حرم به قتلعام مردم پرداخت که هنوز هم جاي گلولههاي فراوان بر در و ديوار داخل حرم سيدالشهداء مشخص است.
در آن روز، حسين کامل، سرفرازانه به نزد صدام رفت و اين پيروزي بزرگ را به او تبريک گفت. صدام نيز مدال عالي عراق را به وي داد.
آنزمان، اين سپهبد مغرور، چنان مست از پيروزي بود که احساس نميکرد کسي را با وي کاري هست.
يک رخداد عجيب
اما تاريخ اينچنين نماند؛ صحنه عجيبي رخ داد، عجيب از آنرو که در تاريخ حزب بعث عراق کمتر سابقه داشت؛ پناهندگي اعضاي عاليرتبه حزبي و نظامي به خارج از کشور، چيزي که بسيار کم اتفاق افتاده بود، اما اينبار در عاليترين مدارج نظامي، کسي به خارج از کشور و به دامان آمريکاييها در اردن پناهنده ميشد که تصورش نيز محال مينمود.
آري اين حسين کامل حسنالمجيد بود که به همراه همسرش رغد، دختر صدام، و صدام کامل حسن برادرش و همسر او رعنا، دختر ديگر صدام بههمراه حدود 30تن از افراد خانواده و بستگان در روز پنجشنبه 17/5/1374 به اردن رفتند و به آمريکاييها پناهنده شدند!
عجبا! اين چه اتفاقي بود که افتاد؟ ابتدا باورکردن چنين صحنهاي محال مينمود، مگر ميشد تصور کرد فردي در سمت وزارت صنايع و معادن عراق و درجه سپهبدي با اينهمه نزديکي با صدام به خارج پناهنده شود؟ کامل حسن با ورود به اردن شروع به انتقاد از حکومت صدام کرد و در يک مصاحبه اعلام داشت که خواستار سرنگوني رژيم صدامحسين است1«من از افسران ارتش عراق، افسران گارد جمهوري، افسران گارد ويژه، کارکنان عاليرتبه و همه جامعه عراق ميخواهم خود را آماده نقطه عطف مهمي کنند که از عراق کشوري نوين خواهد ساخت؛ کشوري که با جامعه بينالمللي و بهويژه با اعراب گفتوگوهاي معقولي داشته باشد».
بهراستي چه اتفاقي افتاده بود، آيا اين نمايشي از سوي صدام بود و سناريويي براي بازي دادن اپوزيسيون عراقي يا…، اما هرچه بود گذشت و سپهبد بههمراه برادرش سرهنگ صدام کامل حسن، در اردن ماندند. صدام نيز اقدام آنان را با کاري که يهوداي خائن (از حواريون مسيح?) انجام داده بود، مقايسه کرد. روزنامه لبناني السفير در همان تاريخ، فروپاشي رژيم حاکم بغداد را پيشبيني کرد و عربستان سعودي، رژيم عراق را در حال جانکندن دانست. در اين مدت، دامادهاي صدام اطلاعات نظامي خود را از سلاحهاي عراق در اختيار جاسوسان آمريکا قرار دادند و…
و اتفاقي شگرفتر
اما داستان به همينجا ختم نشد. واقعهاي عجيبتر رخ داد؛ در سال 1996 برابر با 1/12/1374 خبري جهان را به بهت و حيرت فرو برد و آن اين که آقاي سپهبد سابق، حسين کامل حسن المجيد به همراه همه افرادي که همراهش به اردن پناهنده شده بودند، به عراق بازگشت. همگان پيشبيني ميکردند که وي عليرغم درخواست عفو از صدام حسين و عفوي که به وي داده شده است، اعدام خواهد شد. آيا حسين کامل حسن المجيد اين سپهبد عاليرتبه که سالها در کنار صدام زندگي کرده و از روحيه او بهخوبي آگاه بود، اينرا نميفهميد؟!
ولي اين اتفاق عجيب رخ داد و او به عراق بازگشت. در تاريخ 3/12/1374 رسانههاي عراق اعلام کردند: «دو دختر صدام حسين از شوهرانشان جدا شدهاند».
و اين پايان ماجرا نبود
در روز 4/12/1374 تلويزيون بغداد اعلام کرد:«حسين کامل حسن و برادرش صدام کامل حسن به دست خانوادههاي خود کشته شدند». در اين کشتار، برادر ديگر آنان به نام حکيم و پدرشان کامل حسن المجيد نيز کشته شد و يک قتلعام خانوادگي صورت گرفت؛«خانواده ژنرال حسن بعد از اينکه وي از عراق فرار کرد و به اردن پناهنده شد او را به اعدام محکوم کردند.» سخنگوي وزارت کشور عراق افزود:«شاخه خائن خانواده قطع شده است و عفوي که دولت به آنها داد آنان را از مجازات معاف نکرد!»
سپهبد حسين به همراه برادرش سرهنگ صدام و به همراه کل خانواده وي توسط عشيريه آل عبدالغفور، آل بومجيد و آل بوسلطان، قتلعام شدند و سر آنها توسط عمويشان بهعنوان هديه به صدام داده شد تا ننگي از دامن خانوادهشان پاک کنند! و اينها داستان عبرتآموز ماست.
آيا شما نيز در آن هنگام، سخنان سيدالشهداء را با گوش دلتان نشنيديد که چنين ميگويد:من حسينم، تو هم حسيني، حالا من ميزنم، تو دفاع کن!
خاندان حسين کامل حسن در نهايت حماقت با پاي خودشان به مسلخ رفتند تا نسلشان از زمين بربيفتد و اينگونه تاوان هتک حرمت حرم مطهر سيدالشهداء را بپردازند.2
پينوشتها
1. خبرگزاري فرانسه 21/5/1374.
2. ر.ک: سيدحسن ميردامادي ، روزنامه جامجم، 15/12/1381.