اي عزت ممثل !
14 خرداد 1391
اين صورت «بشرا سويا»(1)
كجا مي توانست
نهانت كند؟
كه در زمين نيز، آسمانيان را
مي توان شناخت.
شناختندت
از عيوقي كه تلالو داشت
در مردمك چشمت
از آن هالهي كهكشاني
گرداگرد سرت
از آن باب الفتوح، كه مي پيوست
بيتالمعمور قلبت را، به آسمان
باب عروج و نزول فرشتگان
در شب هاي قدر
از عرش نگاهت
از فرش بالهاي ملائك
بر قدمگاهت
ز غليان نور شمس درون
در چشمهي پيشانيت
از انفاست ، رياح مبشر حيات
بر اين بلد ميت، كه زمين باشد
از صدايت، جاري در لا زمان
ـ زمزمهي جويبارهاي ساق عرش ـ
از فيضان وحي منتشر
بر زبانت
از اژدهايي كه در عصايت نهفته بود…
اگر روح عزت را
به زمين تنزل مي دادند
در پيكر تو تمثل مييافت
ـ آن سان كه يافت.
اي عزت ممثل
اكنون
كو دستي كه اين عصاي بر خاك اوفتاده را
برگيرد؟
پي نوشتها:
1. ماخوذ از آيهي 17 سورهي مريم: فاتخذت من دونهم حجابا فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا: (مريم) ميان خود و آنان پردهاي كشيد و ما روح خود (جبرئيل) را نزدش فرستاديم، پس چون «انساني تمام» بر او نمودار شد. ـ و