امام (ره) و حيات باطني انسان
در سالگرد آن واقعه عظيمي که در چهاردهم خرداد ماه سال 1368 رخ داد يک بار ديگر بايد به همان حقيقتي توجه يافت که اين واقعه را معنا بخشيده است .
حضرت امام امت (ره) انساني از زمره ديگر انسان ها نبود و در ميان بزرگان تاريخ نيز افرادي چون او بسيار نيستند ؛ اما تاريخ، آن سان که امروزي ها نگاشته اند ، نمي تواند قدر بزرگ مرداني چون حضرت امام (ره) را دريابد .
«تاريخ تمدن» ، آن سان که غربي ها نگاشته اند ، «تاريخ غلبه انسان ها بر طبيعت است درجهت تمتعي مسرفانه.» آنان ، به مقتضاي همين روح عصيانگري که در بشر امروز دميده شده است ، انگاشته اند که پيشينيان نيز غايتي جز اين نداشته اند و لذا از حقيقت وجود انسان بر کره خاک غفلت کرده اند .
حيات انسان در اين سياره کوچک که سفينه اي آسماني بر پهنه اقيانوس بيکران فضاي اثيري است ، تاريخ ديگري نيز دارد که «تاريخ باطني» اوست ؛«تاريخ تمدن» تاريخ حيات ظاهري انسان و «تاريخ انبيا » تاريخ حيات باطني او .
انسان ظاهري دارد و باطني ، جسمي دارد و روحي….. و آنان که روح را انکار دارند عجب نيست اگر تاريخ زندگي بشر را منحصر به تاريخ تمدن بنگارند و تاريخ تمدن را نيز از نظرگاه «تکامل تاريخي ابزار » بنگرد ….. و به تبع آن ،امروز عنوان «بزرگان تاريخ» فقط به کساني اطلاق شود که راه تصرف مسرفانه و بي محاباي انسان را در طبيعت همواره داشته اند .
آنان انسان را معده اي بزرگ مي بينند که در طول تاريخ ابزارهاي مناسبي براي سير و پرخوردن و تمتع هر چه بيشتر از لذات حيواني يافته است. وقتي تعريف انسان اين باشد، تاريخ نيز منحصر خواهد شد در تاريخ تمدن و آن هم از اين نظر گاه خاص. آنچه که در اين روزگار به نام «تاريخ تمدن» خوانده ميشود يک صورت وهمي و بدون واقعيت است که بشر جديد آن را بر گذشته خويش نيز اطلاق بخشيده است و لذا از انبيا و اسباط ايشان در آن نشاني نيست.
«تاريخ سلاطين» نيز تاريخ قدرت طلبي ها و تعارض هايي است که بر خود بيني و خود پرستي و استکبار انسان ها بنا گشته است و اين تاريخ نيز از آنجا که متعرض حيات باطني انسان ها نمي گردد نمي تواند مو جوديت انبيا و او صيا و اسباط ايشان و معماران خانه حقيقت را معنا کند و بنابراين ، هرگز نبايد توقع داشت که در تاريخ تمدن و يا تاريخ ها ي مدون رسمي شان و قدر بزرگاني چون حضرت امام (ره) که «معماران خانه حقيقت وجود بشر» بوده اند شناخته گردد.
شيخ الانبيا حضرت ابراهيم نيز معمار خانه حقيقت در کره ارض بوده است و تا دنيا ،دنياست و انسان بر اين سياره خاکي باقي است ،اين خانه حصن حصيني است که بشر را از اغواي شياطين و هبوط به اسفل درکات بهيميت دور مي دارد ، اما کجا در تاريخ تمدن نامي و يادي از او مي توان يافت؟ تاريخ حيات باطني انسان مکه را «ام القرا» و مرکز زمين مي داند. اما تاريخ تمدن اگر هم نيم نگاهي بدين واقعه عظيم از آن قبيله «جرهم» در جست جوي آب ،زمزم را يافتند و در اطراف آن سکنا گزيدند و اولين اجتماع مدني را بنيان نهادند و…..
چرا اين ظاهربيني بر بشر امروز غلبه يافته است و او را تا بدين همه به سراب انديشي و تنگ نظر ي کشانده؟ هر چه هست انسان امروز اگر چه هنوز مبدا شمارش روزها و سالها را بر هجرت اين رسول و تولد آن ديگري نهاده است ،اما ديگر قدرت انبيا را نمي شناسد و تا اين جهل باقي است قدر حضرت امام را نيز نخواهد يافت ،چرا که او نيز از احيا گران حيات باطني انسان و بنيانگذاران خانه حقيقت است و انقلاب اسلامي ام القري اين عصر است.
حضرت امام (ره) اگر چه ظاهر و باطن را شکست و با انقلاب اسلامي خانه حقيقتي را بنيان نهاد که کعبه دل هاي ناس است ،ام القري است ،بيت عتيق است و اسوه قيام ناس که نه شرقي است و نه غربي .
و بالاخره ، اگر چه تاريخ تمدن و تاريخ سلاطين معماران خانه حقيقت و احياگران حيات باطني بشر را فراموش کرده اند ، اما «تاريخ حيات باطني انسان» از ظاهر غفلت نکرده است.ظاهر جلوه باطن است و حجاب او ،و اهل نظر مي دانند که اگر روزي حتي قرار شود که تاريخ حقيقي حيات ظاهري بشر را نيز بنويسند بايد آن را بر اساس تحو لات باطني انسان در طول تاريخ ، يعني تاريخ دين و يا تاريخ انبيا معنا کنند . بايد تاريخ جهان را از نو نگاشت، تا انسان بداند که حقيقتا بر او چه گذشته است.
منبع:کتاب آغازي بر يک پايان صفحه ي 13