آن سان که تو رفتي
آواي نوحهي شيطان
چون در مغارههاي عمق زمين
پيچيد
دانستم كه وقت آمدن توست.
پيشبازت
تا كوهپايه آمديم
تا وادي وقوف
تا آنجا كه موسي اهلش را با خود برده بود
تا ميقات درنگ:
اني آنست نارا.(1)
آيا ما را نمي رسيد
كه از اين بيش
گامي بر نهيم؟
اينجا كه تا جانب وادي الايمن
منزلي ديگر باقي است
اينجا كه آتش درخت اناالحق
كورسويي
بيش ندارد.
*****
آن كوكب تو بود كه تولد يافت
ناگاه
در انفطار فلق
بر افق غرب
و شب شكسته شد.
*****
اذن اذان با تو بود
اذن ادبار شب و تنفس صبح
خروس هاي سفيد كوهپايه
خواندند: سبوح قدوس، رب الملائك والروح
و تو آمدي.
*****
وقتي كه آمدي
درخت در سجده بود و خاك
در قنوت
وقتي كه آمدي
پايت برهنه بود و برق آتش درخت انا الحق را
هنوز
در چشم داشتي.
پاي برهنه مي آيد
آن كس كه چون تو
از وادي مقدس خلع نعلين
باز مي گردد.
حيران و مدهوش مي آيد
آن كس كه چون تو خطاب «اني اناالله» بشنود.
*****
برق آن آتش، هنوز هم
در چشمان تو
باقي بود
وقتي كه مي رفتي. اي واي!
آن سان كه تو آمدي، هيچ كس نيامد
و نيز
هيچ كس نرفت
آن سان كه تو رفتي
پي نوشتها:
1. هنگامي كه موسي (ع ) در سفر از مدين به مصر به طور سينا رسيد، به همراهانش گفت: «من از دور آتشي ميبينم، اندكي درنگ كنيد تا از آن شعله اي برگيرم يا در روشنايي آن راهي بيابم.» اين معني در آيات 29 سورهي قصص، 7 سورهي نمل و 10 سورهي طه آمده است. ـو