چگونه من را فراموش میکند؟
آیتالله آقارحیم ارباب میفرمودند درگیر انتخاب شغل آینده خود بودم و علاقهمند به طلبه شدن، ولی از آینده اقتصادی آن میترسیدم به همین خاطر واهمه داشتم. آن زمان پدرم مرا برای تربیت بهتر پیش چوپانی خداترس میگذاشت که به دور از هیاهوی شهر آموزش ببینم. یکروز ظهر برای تهیه ناهار آتش روشن کرد و چهارسنگ اطراف آن گذاشت تا بر آن چانههای خمیر نان شود ولی میدیدم فقط بر سه سنگ نان درست میکند! گفتم: چرا بر آن سنگ خمیر نمیزنی؟ در جوابم گفت: من هم نمیدانم فقط این سنگ داغ نمیشود! گفتم: بیا این سنگ را بشکنیم و ببینیم چه چیز باعث آن شده است. چوپان که گویا منتظر این سخن بود سریع سنگ را شکست دیدم یک کرم داخل سنگ است و خداوند برای حفظ جان این کرم از گرمشدن این سنگ جلوگیری میکند. پس از بیرون آوردن کرم، چوپان تکههای سنگ را کنار آتش گذاشت با تعجب دیدیم تکههای سنگ داغ میشوند و بر آنها نان زد و نان درست شد. به خود نهیب زدم آیا خدا که این کرم را در دل این سنگ فراموش نمیکند، انسان به این بزرگی را فراموش میکند و روزی به من نمیرساند.
به نقل از دکتر آقاتهرانی