تا فشارت ميافتد زود آبقند ميخوري، زود هم اثر ميکند، اساساً خاصيت آبقند همين است؛ يعني زود خودش را نشان ميدهد. البته آبقند تنها فشار خون را تنطيم ميکند اما فشار مشکلات هم آبقند خودش را دارد و آن چيزي جز قرآن نيست؛ پس هر گاه فشاري از سوي ديگران بر تو هجوم آورد آيهاي از آيات آن را بنوش. مثلاً اگر کسي تو را تهديد کرد که حيثيت و آبروي چند سالهات را به باد خواهد داد اين آيه را بخوان که ميگويد «هيچ برگي جز به اذن و اجازه حق فرو نميافتد» و آنگاه با خود بگو چگونه ممکن است آبروي من به همين راحتي و بدون خواست خداوند پايمال شود، هرگز! مگر اينکه او بخواهد و البته آنچه او بخواهد به خير و صلاح من است، پس چه باک.
در نيفتد هيچ برگي از درخت بيقضا و حکم آن سلطانبخت (مولانا)
تمثیلاتی از استاد رنجبر
3. نياز به ارتباط با جنس مخالف
یکی از تمایلات نوظهور در دوران نوجوانی، تمایل به ارتباط گرفتن با جنس مخالف است. نوجوان به مقتضای تغییرات فیزیکی و روانی جدیدش، به شدت نیاز به جنس مخالف را در خود احساس میکند تا در سایه این ارتباط به آرامش برسد. از این رو مسئله دوستی با جنس مخالف، مشکلی است که بسیاری از نوجوانان و خانوادههای آنان را دچار مشکلاتی کرده است. تنها شکل صحیح این ارتباط در آموزههای اسلامی، ازدواج است که نوجوان تا رسیدن به این مرحله فرسنگها فاصله دارد. از این رو، ضمن پذیرش این نیاز طبیعی نوجوان، باید او را در مهار و مدیریت این احساس یاری نمود. این وضعیت در پسران و دختران شکلهای متفاوتی دارد. هدف دختران از این گونه ارتباطات، تأمین نیازهای روانی و هدف عمده پسران از ارتباط با جنس مخالف، تامین نیازهای جنسی و بدنی و نیاز اثبات توانمندی در مسیر برقراری این ارتباط است. یکی از شیوههای قابل اجرا برای مبلغان، دادن آگاهیهای لازم از آسیبهای فراروی این گونه ارتباطات به دو گروه جنسیتی است. آسیبهایی که دختران در این گونه ارتباطات میبینند به طور خلاصه چنین است:
بدریه ملقب به ام کلثوم دختر ملاصدرا از زنان فاضل، ادیب و پرهیزگار بود. علوم و فلسفه را نزد پدر و همسرش ملاعبدالرزاق لاهیجی(شاگرد ملاصدرا) فرا گرفت.
در مقالات علمی به حدی رسید که با علمای زمانه اش جلسات علمی برگزار می کرد.
وی صاحب کتاب های “شمع الیقین” و “زواهرالحکم” است.
شيخ ابوسعيد يك بار به طوس رسيد. مردمان از شيخ استدعاي مجلس كردند. شيخ اجابت كرد. بامداد در خانقاه استاد، تخت بنهادند و مردم ميآمدند و مينشستند.
چون شيخ بر تخت شد و مُقريان قرآن برخواندند و مردم ميآمد، چندانك كسي را جاي نماند. مُعرّف برخاست و گفت: خدايش بيامرزد كی هر كس از آنجا كه هست، يك گام فراتر آيد.
شيخ گفت: “و صلّي الله علي محمّد وآله اجمعين” و دست بر روي فرود آورد و گفت: هر چه ما خواستيم گفت و جملة پيغامبران بگفتهاند، او بگفت؛ “خدايش بيامرزد كی هر كسي از آنجا كه هست يك گام فراتر آيد".
چون اين كلمه بگفت، از تخت فرود آمد و آن روز بيش از اين نگفت.
***
: يك قدم؟ تنها به يك قدم از من راضي ميشوي؟ اگر به همين راحتي است، ميآيم. همين امروز ميآيم. همين حالا … نه! چند لحظه صبر كن. انگار كاري برايم پيش آمده است؛ بماند براي فردا. فردا حتماً ميآيم! همان يك قدم ديگر؟! ها؟! بيشتر كه نبود؟! باشد. وعدة ما فردا.
سيده زهرا برقعي
محمدجواد تندگويان، متولد 1329 خانيآباد تهران است و بزرگشدة يك خانواده ساده و مذهبي.
به كتاب خواندن خيلي علاقه داشت. به همين خاطر پدرش او را زودتر در مدرسه ثبتنام كرد. آن روزها نمرات دانشآموزان چندان بالا نبود و وقتي محمدجواد با معدل 20 وارد دبيرستان شد، سر و صداي زيادي راه افتاد. سال 47 هم كه كنكور داد، در چند دانشگاه قبول شد: شيراز، تهران و آبادان. مادرش راضي به رفتن محمدجواد به شيراز نشد. سهميه بانك ملي را در دانشگاه تهران به دست آورده بود. قرار بود نفرات برگزيده را بفرستند به انگلستان. مصاحبه كننده وقتي فهميد جواد مذهبي است او را رد كرد، به همين راحتي! جواد دانشكده نفت آبادان را انتخاب كرد.
بعضيها فکر ميکنند که آدمها توي قيافههاشان زندگي ميکنند، لذا هر روز خود را به يک تيپ و شکل در ميآورند، ولي آرامش پيدا نميکنند، بعضيها فکر ميکنند که آدمها توي خانههايشان زندگي ميکنند، لذا هر روز خانههاي خود را به يک شکل و با يک دکور خاصي در ميآورند، ولي باز آرامش پيدا نميکنند. و اينها در اشتباهند، بايد بدانند که آدمها توي دلهاشان زندگي ميکنند و نه توي قيافهها و خانهها و…
روز عاشورا سيدالشهداء (ع) به خداوند چه فرمود؟
فرمود: خدايا! ما از تو ممنونيم که: جعلت لنا افئده، تو به ما دل دادي و ما را اهل دل کردي.
سيدالشهداء (ع) و ياران نازنينش اهل دل بودند، و درس بزرگ عاشورا يکي همين است که: آي آدمها! بياييد اهل دل شويد. آي آدمها! اگر آرامش و آسايش ميخواهيد، بايد دلهاي خود را آباد کنيد.
تمثیلاتی از استاد محمد رضا رنجبر
روشهای اصلاح رفتار
روش جایگزینی- تشویق رفتارهای درست- اصلاح محیط - همانند سازی- تقلید- اشباح کودک - حساسیتزدایی منظم- آموزش دهی (توجیه شناختی)- جدا سازی رفتار از شخصیت- ناديدهگرفتن (تغافل) - بياعتنايي به كودك- استفاده از پیام من- محرومیت (حذف پاداشها و امتیازات)- مواجهه با پیامد رفتار- فرستادن کودک به اتاق تنهایی- تهدید کودک- شرطی سازی- پرت کردن- حواس
1. بی اعتنایی
از اين روش، زماني استفاده ميشود که کودک قصد داشته باشد با کارهايش توجه شما را به خود جلب کند.
چند نکته
هربار كه رفتار آزاردهنده، اتفاق ميافتد، بيتوجهي را به كار ببريد.
هنگامي كه به مشكلي، بيتوجهي ميكنيد ممكن است قبل از بهترشدن، بدتر شود.
برخي كارها كه حواستان را پرت ميكند، به بيتوجهي شما كمك ميكند.
همچنین از بی اعتنایی میتوان برای تنبیه کودک استفاده کرد است.
اما بياعتنايي، نبايد خيلي طولاني شود و زمينة آشتي را بايد فراهم كرد.
براي هر امر جزئي، نبايد از اين روش استفاده كرد، زيرا اين عمل، براي او عادي شده و اثرش را از دست ميدهد.
اگر كودك، متوجه عمل اشتباه خود شد و عذر خواست، بايد عذر او را پذيرفت.
در اين روش، بايد علت بياعتنايي والدين براي كودك مشخص باشد.
ادامه دارد….
مجید همتی-مشاور
نگاهي به زندگي و جهاد شهيد شاپور برزگر
سعيد عاكف
در دوران ديكتاتوري رضاخان، يك روز عدهاي از عمال او براي كشف حجاب از زنان مسلمان، به محلة «جليل شاهِ» اردبيل هجوم مياورند. در كنار تعرضاتي كه به زنان و دختران داشتند، به جور و چپاول مردم نيز ميپرداختند. زني بيوه، با چند فرزند يتيم در اين محله زندگي ميكرد كه وسيلة كار و امرار معاش آنها يك اسب بوده است. يكي از مأموران رضا شاه، به حريم خانة اين زن تجاوز ميكند و اسب را به زور ميگيرد. زن با گريه و شيون دنبال او ميرود و بسيار اصرار ميكند كه اسب را برگرداند. ولي آن مأمور بدون توجه، به راه خود ادامه ميدهد.
مردم اردبيل، مثل بسياري از بلاد ديگر، ارادت بسيار زيادي به اهلبيت عصمت و طهارت، خصوصاً حضرت ابوالفضل العباس(ع) دارند. زن درمانده، عاقبت آن مأمورِ رضا شاهي را به نام مقدس آن حضرت قسم ميدهد و از او ميخواهد كه اسب را پس بدهد. مأمور پليد، با بيادبي نام حضرت را بر زبان ميآورد و به زن ميگويد: برو به اون بگو تا اين اسب رو از من بگيره. زن هم در نهايتِ استيصال رو به آسمان ميكند و از حضرت استمداد ميطلبد. چيزي نميگذرد كه چهرة آن مأمور، جلوي چشم حيرتزدة ديگران، كاملاً سياه ميشود و مثل تكه چوبي خشك شده، از بالاي اسب، نقش بر زمين ميگردد.(1)
دکتر جانبزرگی
به عقیده من تربیت کودک باید قبل از تولد شروع شود. سن تربیت، بستگی به این دارد که شما چه معنایی از تربیت داشته باشید. برداشت من این است که در هفت سال اول، خود بچه میگوید که او را چگونه تربیت کنیم؛ یعنی شما نمیتوانید یک الگو بگذارید و بگویید: من هر چه گفتم تو گوش کن. بچهها تا پایان شش سالگی با مفهوم عدد چندان آشنا نیستند. وقتی مفهوم عدد شکل نگرفته، یعنی اینکه نمیشود با او منطقی حرف زد. به همین خاطر نمیشود معلمی کرد. در واقع او شما را هدایت میکند که من الان نیازم این است؛ من الان بازی میخواهم! شما باید در قالب بازی به او چیزی یاد بدهید.