شور به پا می کند ،خون تو در هر مقام
می شکند بی صدا، در خود هر صبح وشام
باده به دست تو کیست؟ طفل شهید جنون
پیر غلام تو کیست؟ عشق علیه السلام
دررگ عطشانتان، شهد شهادت به جوش
می شکند تیغ را ،خنده ی خون در نیام
ساقی، بی دست شد، خاک ز می مست شد
میکده آتش گرفت، سوخت می وسوخت جام
بر سر نی می برند ،ماه مرا از عراق
کوفه شود شامتان ،کوفه مرامان شام
از خود بیرون زدم ،در طلب خون تو
بنده ی حر توام ،اذن بده یا امام
عشق به پایان رسید، خون تو پایان نداشت
آنک پایان من ،در غزلی ناتمام…
علیرضا قزوه
این چه حزنی است نهفته در نام تو که بی اختیار، دلها را می شکند واشک را در پشت پلکها بی قرار می کند؟
این چه غم شگرفی است که تداعی خاطره مقدس تو بر قلبها می نشاند وجگرها را خواه و ناخواه به آتش می کشاند؟
آدم علیه السلام که برای پذیرش توبه ی خویش خدا را به اسماء حسنای او سوگند می داد وقتی به نام تو رسید-یا قدیم الا حسان بحق الحسین- بی اختیار دلش شکست و برای اولین بار حضور اشک را در چشمها تجربه کرد، از جبرییل پرسید که چه سری است در این نام که فرق دل را می شکافد وآسمان چشم را بارانی می کند؟
آنگاه که جبرییل مصیبت عاشورای تو را بیان کرد، آدم سیر گریست و تازه پی به راز( انی اعلم ما لا تعلمون) خداوند برد.
باری این گریه دست ما نیست. اختیار اشک دراین مصیبت با ما نیست.ما برای ثواب گریه نمی کنیم،چه کسی برای ثواب گریه می کند؟
چگونه می شود که تو بر فراز قله ی حقیقت بایستی و فریاد بزنی:( هل من ناصر ینصرنی) وما در حسرت این چهارده قرن عقب ماندن از کلام تو، در حسرت چهارده قرن دیرتر رسیدن به عا شورای تو ،در حسرت چهارده قرن دیرتر شنیدن فریاد استمداد تو، در خویش مچاله نشویم؟
سید مهدی شجاعی
شوراي عالي حوزه علميه قم
مركز مديريت حوزه هاي عمليه خواهران
مدرسة علميه معصوميه
(دفتر تبليغات اسلامیقم) سطح 2 (كارشناسي)
عنوان
حيات طيبه در قرآن
استاد راهنما:
دكتر محمد مهدي گرجيان
محقق:
طيبه خمسي
چكيده
موضوع اين پژوهش “حيات طيبه در قرآن” است. از آنجا كه مهمترين سؤال معقول زندگي هر فرد عبارت از اين است كه “چگونه بايد زيست؟” در اين پژوهش سعي شده است كه براي اين سؤال مهم جوابي معقول و منطقي از معتبرترين كتاب زندگي ساز يعني قرآن كريم بدست آورده شود و آن چه كه حاصل تحقيق مورد نظر میباشد يافتن الگويي بسيار پربار با نام زيبا و لطيف “حيات طيبه” در قرآن است كه اذعان میشود اگر اين الگو به عنوان طرح عملي در جهان مطرح شود، دنيايي ايده آل و كاملاً متفاوت از دنياي كنوني خواهد ساخت.
اين تحقيق در هفت فصل گردآوري شده است و در هر فصل به موضوعات مرتبط با موضوع اصلي از جمله چيستي حيات، حيات حقيقي، حيات معقول، جايگاه انسان در حيات حقيقي، نقل تفاسير مختلف دربارة حيات طيبه و الگوي حيات طيبه، معيار حيات طيبه و آثار حيات طيبه پرداخته شده است
واژگان مهمی كه در اين پژوهش مورد نظر بوده است شامل حيات، طيبه، حيات حقيقي و حيات معقول میباشد.
نخستین کس که در مدح تو شعری گفت ، آدم بود
شروع عشق وآغاز غزل،شاید همان دم بود
نخستین اتفاق تلخ تر از تلخ، در تاریخ
که پشت عرش را خم کرد ،یک ظهر محرم بود
فتاد از پا کنار رود در آن ظهر درد آلود
کسی که عطر نامش آبروی آب زمزم بود
دلش می خواست می شد آب شد از شرم،اما حیف!
دلش می خواست صد جان داشت، اما باز هم کم بود
مدینه ،نه،که دیگر مکه حتی جای امنی نیست!
تمام کربلا و کوفه غرق ابن ملجم بود
اگر در کربلا توفان نمی شد کس نمی فهمید
چرا یک عمرپشت ذوالفقار مرتضی خم بود
علیرضا قزوه
9 دی
برخاسته از بصیرت است
از دشمن شناسی است ؛ از وقت شناسی است
از حضور در عرصه مجاهدانه است
مقام معظم رهبری
لحظههایت را چگونه درک کنم با این باور انگشتانهای؟ ای بیکران! ای بزرگ! آیا در حجم کوچک اندیشة ما میگنجی؟
آنچه تو به تاریخ بشر بخشیدی، نه چنان است که تکرار تاریخ را بتوان دربارهاش ادّعا کرد. روحی که تو در تن آفرینش دمیدی، خونی که تو در رگهای هستی دواندی، یگانه است و بیبدیل.
نامت آن چنان سترگ است که به هر واژهای اشارتی میکنم برای وصفت، کمر میشکند.
وصف تو کار من نیست. درک تو در توان من نیست.
من فقط آموختهام که گوشهای بنشینم، پا به پای روضههای خونین تو زار بزنم و اشکهای ناقابلم را به پای عظمتت بریزم.
من فقط آموختهام که با ذرّه ذرّة وجودم به نام مقدّس تو عشق بورزم و در هر مجلس یاد تو، تکّهای دیگر از قلبم را به پایت قربان کنم.
یا حسین! ای کاش بودم در آن شب سنگین امتحان؛ حتّی اگر مردود، حتّی اگر محروم. لا اقل میدانستم پاسخ این همه ادّعای دلم را چه باید بدهم.
آنها که آن شب، تاریکی را پناهی دیدند برای گریز از حمایت تو، مثل من تو را دوست داشتند. مثل من میدانستند که تو فرزند پیامبری، فرزند علی(ع) و فاطمه(س). آنها حتّی خیلی چیزها میدانستند که من نمیدانم؛ ولی با این حال رفتند.
تو راضی بودی به رفتنشان. شهید کربلا شدن، مقام کوچکی نبود. به لیاقتهای کوچک نمیرسید. این نام باشکوه، تنها زیبندة بزرگمردانی بود که برگزیدگان تاریخ بشریّت بودند. و چه اندک بودند!
آنان تو را برگزیده بودند و تو راهی عظیم را. و در این میان «جان» چه بهای ناچیزی به حساب میآمد! همان که چه آسان به حضرت دوست تقدیمش میکردید!
حسین جان! عاشقان تو بسیارند. بسیار در بسیار؛ از هر گوشه و هر کنار؛ از هر اندیشه و هر دیار. روح بلند تو را میستایند؛ بر آستانت سر میسایند؛ به عشق تو جان میپالایند و از غم تو روح میفرسایند. این است آنچه میدانند و برایت میکنند.
تو نیز از خدایت بخواه آگاهیهای عارفانه و زندگیهای عاشقانه نصیبشان سازد و در آزمون خیمة مهدی (عج) سر بلندشان بدارد.
نظیفه سادات مؤذن - طلبه سطح 3
شورای عالی حوزه علمیه قم
مركز مديريت حوزههاي علميه خواهران
مدرسه علميه معصوميه(س) دفتر تبليغات اسلامي قم
پايان نامه سطح (2) (كارشناسي)
عنوان: شناخت خدا و رابطه آن با تجربه
استاد راهنما: سرکار خانم فاطمه رجبی همدانی
استاد مشاور: حجت¬الاسلام والمسلمين مهدی زنديه
محقق: زکيه¬بيگم حسينی
چكيده
چنانچه از موضوع پایان نامه پیداست تحقیق در باب شناخت خدا و رابطه آن با تجربه است ما نیز سعی کردیم با محور قرار دادن شناخت تجربی خداوند به مباحث پیرامون آن بپردازیم و چگونگی شناخت از این راه را بیان کنیم با توجه به اینکه افراد گاهی در شناخت خدا دچار مشکلاتی می¬شوند و نمی¬توانند از طریق بحث¬های سنگین فلسفی به شناخت خدا دست یابند لازم است که راه ساده و روشن-تری را برای شناخت خدا بیابند و چه راهی بهتر از این که انسان بتواند با دیدن جهان پیرامون و مشاهدة جسم و جان خود، خدایش را بشناسد و در تبیین راه خداشناسی لازم است که این نوع شناخت با نظم و چینش خاصی بر مخاطب ارائه شود تا فهم و درک مطالب به سهولت صورت گیرد، یعنی در ابتدا باید مخاطب را تا حدودی با انواع راههای شناخت آشنا کرد و در پی آن، شناخت مدّ نظر را بر او ارائه داد و از این جهت در پژوهش به عمل آمده سعی شد مطالب در قالب سه فصل ارائه شود که در فصل اول به بیان کلیات و توضیح مفاهیم پرداخته و بیان نمود که محدودة شناخت خدا این است که ما از طریق افعال و صفات خدا بتوانیم نسبت به او شناخت بیابیم آن هم شناختی محدود نه اینکه بگوییم ذات خدا قابل شناخت است چرا که شناخت ذات خدا اموری محال و غیر ممکن است.
و اما در فصل دوم راههای شناخت بیان شده، چرا که لازم است قبل از بیان نوع شناخت مد نظر، ابتدا با راههای شناخت خدا آشنا شویم، که در این فصل انواع راههای شناخت بیان شده که عبارتند از راه شناخت نزد اندیشمندان که خود به متکلمین، فلاسفه و عرفا تقسیم می¬شوند و هریک راهی را برای شناخت خدا مد نظر دارند و سپس راه شناخت در قرآن که راه آفاقی وانفسی است بیان شده و در فصل سوم که محور اصلی بحث را تشکیل می¬دهد، شناخت تجربی را بیان نموده که این نوع شناخت از طریق برهان نظم و هدایت بیان می¬شود که برهان نظم خود دارای انواعی است و در این برهان انسان با مشاهدة نظم جهان و موجودات نسبت به خداشناخت می¬یابد و همه چیز در سیطرة هدایت خداوند است پس خداوند نظم می¬دهد و سپس هدایتگری می¬کند.
در این نوشتار سعی شده اول راههای شناخت خدا را بگوییم و سپس به این نتیجه برسیم که شناخت خدا از طریق تجربی ممکن است و انسان می¬تواند از طریق تجربه نسبت به خدای خود شناخت بیابد.
هو المنجی
تنها، در کوچه پس کوچه های تردید، از ترس می مردم؛
اگر کمند استجابت دعایت ،
دست لرزان یقینم را ، دوباره نمی گرفت…
سمیه تندر/طلبه سطح 3
هو المحبوب
امان از قلبی که بی یاد تو به تپیدنش ادامه می دهد…
امان ازچشمی که به ندیدن تو، خو گرفته است…
امان از اشکی که بر دامان پر مهرتو، نچکد…
وآنقدر توان نداشت که اقیانوس رحمت تو را، به تلاطم درآورد!
امان از وجود بی وجودی که به معرفت وجود تو ؛
دست نیافت…
و امان از سمیه و نفهمی اش…
که عاقبت نفهمید از کجا آمده وآمد نش بهر چه بود!
تا دریابد به کجا می رود؛ تا تو وطنش را به او بنمایانی!
سمیه تندر - طلبه سطح 3
ميگفت: اين كارا مال پيرمرداست. اين مجلسا با روحيّة جووناي امروز تناسبي نداره. چه معني داره يه عدّه دور هم جمع بشن، تو سر و سينهشون بزنن و هِي گريه زاري كنن؟ جووناي امروز دنبال شادياَن، دنبال هيجاناَن.
ميگفتم: جووناي امروز فقط دنبال شادي و هيجان نيستن؛ دنبال آگاهياَن، دنبال دونستن، دنبال آرماناي بلند.
ميگفت: خُب منم همينو میگم ديگه. ميگم اين مجالس گريه و زاري، هيچكدوم از اين مشخّصاتو نداره. يه مشت خرافه قاطيِ تاريخ كردن و براي گرم كردن و رونق دادن بازار مدّاحا و سخنرانا، به خورد مردم دادن. ولي اين حرفا رو عوام قبول ميكنن. جووناي امروزي روشنفكرن؛ تحصيل كردهان، از دنيا و پيشرفت و علم خبر دارن. دنبال اين حرفا راه نميیفتن.
ديدم اينطوري نميشه. با حرف نميشه قانعش كرد. با خودم بردمش به يكي از مجالس روضهخونی. نشوندَمِش به تماشا. اوّل مثل برقزدهها وايستاده بود و نگا ميكرد. بعد موضعگيري كرد كه: آبروي هرچي جوونه، بُردن. اينا همهشون عوامن. چيزي از دنيا سرشون نميشه.
آوردمش پيش بچههاي هيئت تا باهاشون آشنا بشه. از دانشجوي مهندسي الكترونيك تا كارشناسي ارشد رايانه؛ از شاگرد اوّل دبيرستان تا مدرّس پيشدانشگاهي و استاد فلسفه؛ همه جور آدمي بينشون بود.
شروع كرد به نصيحت كردن: از شماها بعيده. عمرتون رو داريد پاي چي ميريزيد؟ شما كه تحصيل كردهايد، مثلاً فهميدهايد، شماها جوونيد و… .
بچّهها يكي يكي حرف زدن. هر كدوم، از انگيزههاشون و از چيزايي كه توي مكتب امام حسين(ع) و از مجالس امام حسين(ع) به دست آورده بودن، گفتن. از اينكه مكتب حسين(ع) مكتب آگاهيه، مكتب شجاعته. اينجا ياد ميگيري راهي كه با آگاهي انتخاب كردي، از جونت هم ارزشمندتره؛ از بچّهها و خونوادهات هم باارزشتره.
اون شب، فقط بغض كردنش رو ديدم و اشكي كه توي چشماش جمع شده بود؛ ولي از فردا شب حضور هميشگيش توي مجالس هيئت شروع شد.
اون باوري رو كه سالها دنبالش ميگشت، پيدا كرده بود.
آبان 88
نظیفه سادات موذن - سطح 3