عشق علیه السلام
12 دی 1391
شور به پا می کند ،خون تو در هر مقام
می شکند بی صدا، در خود هر صبح وشام
باده به دست تو کیست؟ طفل شهید جنون
پیر غلام تو کیست؟ عشق علیه السلام
دررگ عطشانتان، شهد شهادت به جوش
می شکند تیغ را ،خنده ی خون در نیام
ساقی، بی دست شد، خاک ز می مست شد
میکده آتش گرفت، سوخت می وسوخت جام
بر سر نی می برند ،ماه مرا از عراق
کوفه شود شامتان ،کوفه مرامان شام
از خود بیرون زدم ،در طلب خون تو
بنده ی حر توام ،اذن بده یا امام
عشق به پایان رسید، خون تو پایان نداشت
آنک پایان من ،در غزلی ناتمام…
علیرضا قزوه