وقتی برای استراحت پیدا می شود
وقتي براي
استراحت پيدا مي شود
يادمان سرداران شهيد لشكر 8 زرهي نجف اشرف در عمليات كربلاي 5
نمي دانم از كجا شروع كنم ولي مي دانم كه قصد دارم تا دل را در سرزمين خوبيها به گردش در آورم و از ياراني بگويم كه حكايت آنان , روايت ماندن ما نيز هست آناني كه حماسه هايشان در هويزه , بستان , فكه , شاخ شميران , سومار , مهران و… ماندگار شد.
شب حمله , دعا و مناجات , بدنهاي بي سر و سرهاي بي بدن است , سخن از آناني است كه « اروند » در مقابل خروش خونينشان شرمسار و خورشيد از فروغ جاودانه شان خجل مي باشد. مي خواهيم از شلمچه و تربيت پاكش , از شهيد و سرداران شهيد بگوئيم و چه بگوئيم جز اين كه « خوشا به حال آنانكه رفتند » و ما مانده ها آيا لياقت گفتن از آنها را داريم ما در اين ترديد هستيم كه شايد نتوانيم زينبي باشيم برادر را , ولي گاه كه خاطرات آنهااذهان ما را مي ربايد.قلم را بهانه اي مي كنيم تا بانوشتن جملاتي در رثايشان , مرهمي بر سينه مالامال از دردمان باشد و از اين رهگذار مي خواهيم به كربلاي 5 سفر كنيم و از كاروان سرداران شهيدمان بگوئيم كه قافله سالار اين كاروان را بايد ستاره « قمربني هاشم » , سردار شهيد محمد علي شاهمرادي ناميد.
شاهمرادي , همان كه « ترس از مقابلش فرار مي كرد و به سنگرهاي دشمن مي خزيد. » دلاور مردي كه مرگ را به سخره گرفته بوده و مرز حيات ما را « نهراسيدن از مرگ ترسيم كرده است و چه زيبا خود نيز نهراسيد و شهادت را عاشقانه در آغوش كشيد. او غصه رفتن رانمي خورد بلكه تمام غصه او اين بود كه خدايا از جنگيدن نمي ترسم از كشته شدن نمي ترسم از اين نمي ترسم كه جنازه ام بر زمين بماند و اثري از آن باقي نماند فقط خدايا , آيا بعد از مرگم كسي هست راهم را ادامه دهد » و اين بود كه غصه راه ناتمام خويش مي خورد نه غصه خود.
آري , جنگ براي شاهمرادي تولدي ديگري بود و جبهه دانشگاه خودسازي , تا زنده بود در جبهه بود زيرا هميشه مي گفت : « وقتي براي استراحت پيدا مي شود. » اين بودكه در جبهه خط مقدم كه نه , بلكه قلب نيروهاي دشمن جايي بود كه مي شد او را پيدا كرد. او در برابر مشكلات و سختيها هرگز لب به اعتراض نگشود كه خودبهتر گفته است . « ما تاريكيها ودشواريها را برخود پذيرفتيم . تا راه شما روشن بماند. »
آري , شاهمرادي مي خروشيد. غرش الله اكبر او آنچنان كوبنده بود كه نيروهاي دشمن در مقابل او هر نوع اراده اي را از دست مي دادند. او عاشق بسيجي ها بود و به آنها عشق مي ورزيد. بسيجي ها براي شاهمرادي سمبل اخلاص و عمل بودند. مي گفت : اينها « اولين تير را به قلب دشمن مي زنند و اولين تير دشمن به قلب آنها مي خورد. » او خوب انديشيده بود كه جز « باخون ريختن » با پاي درخت اسلام نمي توان آنرا شاداب و سرسبز نموده و شاهمراد در شلمچه ميهمان خدا گشت تا با خون خود درخت اسلام را سرسبز نمايد. شاهمرادي غصه رفتن را نمي خورد بلكه تمام غصه او اين بود كه : خدايا از جنگيدن نمي ترسم , از كشته شدن نمي ترسم , از اين نمي ترسم كه جنازه ام بر زمين بماند واثري از آن باقي نماند , فقط خدايا , آيا بعد از مرگم كسي هست كه راهم را ادامه دهد
از ديگر همسفران قافله شهيدان بايداز مجيد بگوئيم واز مظلوميتش , او كه دلاوريهايش در لشكرهاي 8 زرهي نجف اشرف و 25 كربلا از ياد ياران وهمسنگران نخواهد رفت از آناني بود كه هر جا احساس نياز مي شد حاضر بود و هر جا محورهاي عمليات قفل مي شد باز مجيد بود كه كليد فتح آنجا مي شد. اگر هر كسي را چيزي معرف است , سردار شهيد مجيد كبيرزاده را گمنام و اخلاص معرف است . او از اهل بيت عافيت طلب نبود و گوي دنيا را سه طلاقه كرده بود. و تنها دارايي كه حقوق ماهيانه اش بود را پس از دريافت بين فقرا تقسيم مي كرد. مجيد در حقيقت از آدمهاي آهني جبهه بود. در اكثر عملياتها حضور داشت و در هر عمليات سهم او چند تركش بود.
زمزمه ها و ناله هاي نيمه شب , مجيد پرده از اسرار نهفته اي كه او با خداي خود داشت برمي داشت او وصال دوست را مي خواست و دوست , دوستدار شنيدن بيشتر ناله هاي او , ولي مجيد وقتي به وصال رسيد كه با ارزشترين چيزها , يعني جان شيرين را به دوست هديه نمود.
مجيد كبيرزاده اهل بيت عافيت طلب نبود و گوي دنيا را سه طلاقه كرده بود و تنها دارايي اش كه حقوق ماهيانه اش بود را پس از دريافت بين فقرا تقسيم مي كرد , او در حقيقت از آدم هاي آهني جبهه بود و در هر عمليات سهم او چند تركش بود
|
كربلاي 5 كربلاي سرداران بود و خيلي ها به آنچه را كه سالها در انتظارش بودند رسيدند . در كربلاي 5 قلب خيلي ها هدف تير دشمن قرار گرفت . سينه خيلي ها بوسيله ميله هاي خورشيدي شكافته شد. پيشاني خيلي برتيرهاي رسام بوسه زد ولي حسرت آهي را به دل دشمن گذاشتند. و از اين مجاهدان في سبيل الله بايد از سردار شهيد اكبر اعتصامي , نام برد .او خود شرح حالش را در دفترچه خاطرات خود ثبت نموده است تاحتي زحمت تهيه زندگي نامه را به ديگران ندهد. او از پيشتازان انقلاب و از طلايه داران ختم غائله كردستان و از پرچمداران جنگ تحميلي بود.او با جنگ به جنوب رفته و تا لحظه شهادتش خانه او سنگري بود كه در جبهه ساخته بود. در ثامن الائمه , طريق القدس , بيت المقدس , رمضان , والفجر يك و دو درخشيد و در خيبر , با فرماندهي گردان خط شكن چهارده معصوم وارد عمل شد و افتخارات بزرگي را به ارمغان آورد. او خود در رابطه باعمليات بدر نوشته است : « فاصله 13 ماهه خيبر تا بدر را در جبهه ماندم در عمليات بدر نيز گردان ما خط شكن بود و من فرمانده اين گردان بودم البته گمان نكنيد اين پستها را ما مقام و رياست مي دانيم , خير , بخاطر تجربه اي كه داريم مسئوليتهايي را قبول مي كنيم . شب اول با دادان 3 شهيد توانستيم عده زيادي از دشمن را بكشيم و بعداز چند روز توانستيم خط را تثبيت نمائيم و پاتك دشمن كاري از پيش نبرد . با پانزده نفر توانستيم 150 نفر از آنها را كشته و 24 نفر را اسير كنيم وقتي اسرا دشمن ما را ديدند نزديك بود سكته كنند و باور نمي كردند 400 نفر در برابر 15 نفر گريخته باشند . اكبر اعتصامي از پيشتازان انقلاب و از طلايه داران ختم غائله كردستان و از پرچمداران جنگ تحميلي بود. او با جنگ به جنوب رفته و تا لحظه شهادتش خانه او سنگري بود كه در جبهه ساخته بود
او قبل از شهادتش نوشته بود تا به حال 565 نفر از دوستانم شهيد ومفقود شده اند ولي من در اين امتحان يا تجديد و يا مردود شده ام و نوشته بود كه اين بار مي خواهم خالص شوم تا خدا مرا بپذيرد و او كه از خالصان بود در كربلاي 5 به پنج تن آل عبا پيوست و خدا او را پذيرفت .
از پذيرفتگان ديگر كربلا 5 بايد از محمدرضاپور اسماعيلي و حماسه هاي ماندگارش نام برد و از فرمانده هان رشيد اسلام شهيدان , احمد موحدي , شكرالله ابراهيمي , غلامعلي سعيدفر , رضا موحدي , اكبر باغستاني , احمد رضا حاج رحيمي , نعمت الله جعفري , سيدحميد داودي , سيدولي الله رضوي زاده , حاج قدمعلي سعيدي , سيداحمد ميركاظمي , حسين صباغ زاده , حسين سعيدي پور و حسين كهرنگيها ياد نمود كه در كربلاي 5 به كربلائيان پيوستند و زيباترين شعر هستي را با عروج ملكوتي خود سرائيدند. اينك در فراقشان نه تنها ياران كه سنگرهاي خاكي و خالي جنوب و غرب نيز داغدار لاله هايي چون اينانند. و ما هرچه بگوئيم و از شهيدان بنويسيم باز قطره اي از ايثار و اخلاص آنها را نمي توانيم توصيف نمائيم جز اينكه بگوئيم : « شهيدان را شهيدان مي شناسند. »
روزنامه جمهوري اسلامي20-10-1384