قلم یک طلبه
04 دی 1390
آهنگ غم
کاروان عشق از قبله گاه آفتاب روان به منزل شام بود.
کودکان پای آبله بودند. و گونه به اشک غم نشسته، زنان سر به دامن
خاک سائیده بودند و دل از نام آوران سپاه عشق بریده.
عطش نایِ جان سوز آهِشان را بریده بود و اشک سُوی دیدگانشان را.
در کشاکش فریاد زنجیرها طنین ناله اهل حَرم، گُم می شد و در نهیب
بی امان شلاق مزدوران، آه مظلومان در حنجره می خشکید.
کاروانیان دل پَریش و چهره خاک آلود و پای در شن یه سوی شام
محنت، روان بودند.
فرشته کاظم زداه-طلبه پایه سوم