نياز به محبوبيّت
«زنگ پايان كلاس به صدا درآمد. بلند شدم و به طرف رضا رفتم تا با هم به سمت خانه برويم ؛ امّا رضا زودتر از من از كلاس خارج شد و با ديگر دوستانش راهى خانه شدند. زنگ تفريح روز بعد هم كه از كلاس بيرون رفتيم، سلام سردى كرد و نزد احمد و على و محمد رفت و با آنها مشغول صحبت شد. احساس كردم كه رضا ديگر آنگونه كه قبلاً مرا دوست مىداشت، دوست ندارد و نمىخواهد كه با من رابطهاى داشته باشد.
چند روزى بود كه تنها بودم و دوستى نداشتم. در اين چند روز، درس خواندن برايم سخت شده بود و ديگر حال و حوصله درس خواندن نداشتم…».
به راستى همانگونه كه انسان، احتياجات بدنى مانند آب و غذا و اكسيژن و… دارد، احتياجات روانى هم دارد. به نظر روانشناسان، احتياجات روانى به اندازه احتياجات بدنى براى انسان ضرورى و حياتى است. بر همين اساس، احتياجات روانى را جزو احتياجات اساسى قلمداد مىكنند. از اصيلترين و اساسىترين احتياجات روانى افراد كه همواره روانشناسان آن را در درجه اول اهميت قرار مىدهند، برخوردارى از «محبّت» است. افراد بشر در هر دوره از زندگى دنيا نياز دارند كه مورد محبّت ديگران (پدر، مادر، دوستان و…) قرار گيرند و در پاسخ به اين نياز است كه افراد در طول زندگى به انتخاب دوست، تشكيل خانواده يا مصاحبت با افراد و همكاران اقدام مىورزند.
عدم تأمين اين نياز، باعث پيدايش تشويش و اضطراب در افراد مىشود. كمبود و فقدان محبت، تأثيرات سوء و ضايعات دردناكى در روح افراد به وجود مىآورد و روابط آنها را با ديگران تحت تأثير قرار مىدهد. فردى كه مورد بىمهرى قرار مىگيرد، خود كمبين مىشود، در او عقده حقارت ايجاد مىگردد، عزّت نفسش خدشهدار مىشود، حسود و كينهتوز بار مىآيد و يا به سوى تنهايى و انزوا مىرود.
اگر نوجوان و يا جوانى، در كانون خانواده از محبّت، سيراب نشود، آن را در خارج از خانواده جستُ و جو مىكند كه زمينه بسيارى از فريبها و انحرافات از همين جا فراهم مىشود.
اين نياز، با عزّت نفس همبستگى مثبت دارد به هر اندازه كه انسان بيشتر مورد محبّت قرار گيرد از عزت نفس بالاترى برخوردار مىگردد و در نتيجه، انسانِ موفّقترى خواهد بود ؛ اما اگر به دنبال عدم تأمين اين نياز، عزّت نفسْ خدشهدار گردد، مشكلات بسيار فراوانى را به وجود خواهد آورد كه در ادامه به آنها خواهيم پرداخت. در اينجا، براى روشنتر شدن مقصودمان، ابتدا چند واژه را تعريف مىكنيم تا تمايز بين آنها معلوم گردد.
الف . عزّت نفس (احترام به خود)
هر انسانى بر اساس ملاكها و معيارهايى كه در اختيار دارد، همواره خود را مورد ارزيابى و قضاوت قرار مىدهد و ميزان كارآيى، موفقيت و ارزشمندى خويش را تعيين مىنمايد. بدين ترتيب، جايگاهى كه فرد به خود مىدهد درجه عزّت نفس او را مشخص مىنمايد.
ب . خودپنداره
مجموعهاى از مفاهيمى است كه فرد براى توصيف خويش از آنها استفاده مىكند. انسان مىتواند خود را به عنوان «بازيگر خوب فوتبال» يا «علاقهمند به داستانهاى علمى» در نظر بگيرد كه اينگونه موارد از جمله اجزاى خودپنداره وى به شمار مىروند.
تفاوت خودپنداره و عزّت نفس در اين است كه عزّت نفس، ارزيابى اطلاعات تشكيل دهنده خودپنداره است و از احساسات انسان در مورد تمام ابعاد وجودش ناشى مىشود. بنابراين، احترام به خود در هر فرد بر مبناى تركيب اطلاعات عينى در مورد خود و ارزيابى ذهنى از آنها شكل مىگيرد.
ج . خودِ ايدهآل (آرمانى)
آنچه كه فرد به آن احترام مىگذارد يا مىخواهد شبيه آن باشد و آرزوى رسيدن به آن را دارد.
د . محبوبيت
جايگاه و موقعيتى كه فرد در نزد ديگران دارد و به خاطر آن، مورد احترام قرار مىگيرد.
ارزيابى «احترام به خود»
انسان موفق انسانى است كه از «عزّت نفس» بالايى برخوردار باشد و يا به تعبير ديگر، «احترام به خود»ش مثبت باشد.
هنگامى كه «تصوّر فرد از خود» و «خودِ ايدهآل فرد» به خوبى با هم هماهنگ باشند، احترام به خود مثبت خواهد بود. براى مثال، جوانى كه براى موفقيت تحصيلى، ارزش قايل باشد و در ضمن، دانشآموز خوبى هم باشد، در مورد خودش احساس خوبى خواهد داشت ؛ زيرا ارزيابى مثبتى از خصوصيات واقعى خويش دارد.
برعكس، فردى كه خودِ ايدهآلش، فرد بسيار محبوبى است، اما در واقعيت، دوستان كمى دارد، «احترام به خودِ» ضعيفى خواهد داشت. اختلاف ميان تصوّر فرد از خود و خود ايدهآل، مشكلاتى در زمينه «احترام به خود» به وجود مىآورد. اختلاف زياد ميان تصوّر فرد از خود و خود ايدهآل به «احترام به خودِ» ضعيف مىانجامد، درحالىكه اختلاف كم معمولاً بر «احترام به خودِ» قوى دلالت مىكند. اين نوع ارزيابى بر اساس انواع تلاشها و علايق فرد در بسيارى از زمينههاى زندگى انجام مىشود.
ارزيابىِ «خودْ پنداره»
آيا مىتوانيد تصوّرات از خود و خودپنداره خود را مورد ارزيابى قرار ندهيد؟ آيا با اينكه احساس مىكنيد ديگران، شما را دوست ندارند، مىتوانيد اين عدم احساس محبوبيت را مورد ارزيابى قرار ندهيد؟ خواسته يا ناخواسته انسان نمىتواند خود را از محدوده ارزشها آزاد ساخته، خويشتن را از آن معاف دارد.
هر انسانى، اعم از اينكه ارزشهايى كه معيار قضاوت او از نفس خويش است آگاهانه يا ناآگاهانه، معقول يا نامعقول، سازگار يا متناقض و در جهت زندگى باشد يا بر ضدّ آن، خود را بر طبق معيارها و موازين معينى مىسنجد و به هر اندازهاى كه نتواند خود را با آن معيارها وفق دهد و در رسيدن به آنها ناكام شود، به همان اندازه، حس ارزشمندى و احترام او نسبت به خويش جريحهدار مىگردد.
براى انسان، هيچ حكم ارزشىاى مهمتر از داورى او در مورد نفس خويش نيست. ارزشيابى شخص از خويشتن قطعىترين عامل در روند رشد روانى اوست و اين ارزشيابى تماماً به شيوه قضاوت آگاهانه و صريح، شفاهى يا كتبى، يا بر شمردن صفات و توصيف حالات نيست، بلكه به صورت احساس است. احساسى كه جدا كردن و شناسايى آن مشكل است ؛ زيرا پيوسته توسط انسان، تجربه مىشود و جزئى از هر احساس ديگر انسانى است و در هر واكنش احساساتى دخيل است.
هر احساس، زاييده يك برآورد است، و بازتاب يك ارزشيابى، «سودمندى» و يا «زيانبخشىِ» برخى از جنبههاى حقيقت به حال انسان است. بنابراين، تصويرى كه يك فرد از خويشتن دارد، به طور ضمنى در همه واكنشهاى ارزشى او تجلّى مىكند. هر نوع قضاوت، اين سؤال را پيش مىآورد كه «آيا به نفع من است يا به زيان من؟» و اين، خود به خود متضمّن نمايى از «من» است و تصويرى از نفس را به دنبال خود مىكشد.
انسان نياز دارد كه به خود احترام بگذارد ؛ زيرا براى نيل به ارزشها ناگزير از عمل است و به منظور آنكه وارد عمل شود، نياز دارد كه به ثمره عمل خود ارج نهد. براى آنكه انسان، خواهان ارزشهايى باشد، بايد خود را مستعد لذت بردن از آنها بداند و براى آنكه براى نيكبختى تلاش نمايد، بايد خود را شايسته آن بداند.
فوايد ارزيابيها
ارزشيابى شخصى از خويشتن، اثرات برجستهاى در جريان فكرى، احساسات، تمايلات، ارزشها و هدفهاى وى دارد و كليد فهم رفتار اوست. به منظور شناخت كيفيّات روانى انسان و پىبردن به روحيات او بايد به طبيعت وى، ميزان حرمت (عزّت) نفس وى و معيارهاى قضاوت وى درباره خويشتن آگاهى يافت.
انسان، تمايل به داشتن حرمت نفس را امرى ضرورى و الزامآور و اساسى مىداند و در هيچ وضعيتى، چه اين ضرورت را در وجود خود به وضوح، شناسايى نمايد يا نه، نمىتواند منكر اين واقعيت شود كه ارزشيابى او از خويشتن، اهميتى حياتى دارد و به اندازه مسئله مرگ و زندگى مهم است. هيچ كس نمىتواند نسبت به داورى خود درباره خويشتن بىتفاوت باشد ؛ زيرا طبيعت وى چنين اجازهاى را نمىدهد.
از طرفى ديگر، انسان، آنچنان مشتاق و نيازمند به داشتن نظر مثبت و مناسب درباره خويش است كه امكان دارد در اين راه، حقيقت را ناديده انگارد، قضاوتش را تحريف، و ذهن خود را تجزيه كند و احساسات نامناسب را سركوب سازد تا از رودررويى با حقايقى كه ارزشيابى او را در مورد خويش خدشهدار مىكند و به آن جهت منفى مىدهد، پرهيز نمايد.
انسانى كه معيارهاى نامعقولى را انتخاب كرده و پذيرفته است كه خود را بر اساس آنها قضاوت و ارزشيابى كند، ممكن است آشكارا و با زشتى بهسوى هدفهايى مخرّبْ سوق داده شود تا خود را قانع و مطمئن سازد كه داراى فضايل و حرمت نفس است ؛ هرچند در واقع، فاقد آنهاست.
انسانى كه داراى حرمت نفس نيست، به ميزان فقدان آن، خود را مجبور به جعل و كسب نوع كاذبى از حرمت نفس مىنمايد تا با توسّل به تصوير دروغين و بدلى آن، چهره خود را بيارايد و با اين حسّ نوميدى و اين باور كه رودررويى با جهان، بدون برخوردارى از حرمت نفس به منزله بىپناه كردن و خلع سلاح خويش است (كه نهايتاً منجر به تخريب نفس مىگردد)، خود را از نظر روانشناسى به طريق باطل سوق مىدهد.
يك استعداد - يك رسالت
نياز انسان به حرمت (عزّتِ) نفس، غريزهاى در نهاد آدمى است ؛ ولى انسان، فاقد علم مادرزادى براى برآوردن اين نياز و يا اطلاع از حرمت نفس است و در واقع، رسالت و مسئوليت او اين است كه چنين معيارهايى را كشف نمايد.
تمام مردم به طور طبيعى به شرافت و عزّت نفس، متمايلاند و از آن، خشنود مىگردند و از پستى و فرومايگى متنفرند و از آن، احساس رنج و عدم رضايت مىنمايند. ميل به عزّت نفس مانند ساير تمايلات طبيعى، از روز اوّل ولادت به صورت زمينه و استعداد، در نهاد فرزندان بشر نهفته است و به موازات تغيير و تحولاتى كه در جسم انسان صورت مىگيرد اين تمايل نيز تدريجاً شكفته شده، رنگ تحقّق و فعليت به خود مىگيرد.
عزّت نفس از طرفى براى تمام افراد، يكى از بزرگترين فضايل اخلاقى و سجاياى انسانى است و از طرف ديگر، محرّك آدمى در اجراى ساير برنامههاى اخلاقى و وظيفهشناسى نسبت به ديگران است. به عبارت ديگر، شرافت نفس، علاوه بر آنكه خود از نظر فردى (براى كودك، جوان و بزرگسال)، يكى از صفات ستوده است، مىتواند ضامن اجراى ساير صفات پسنديده در محيط خانواده و آموزشگاه و اجتماع نيز باشد و دارندهاش را به مراعات تمام وظايف اخلاقى و انسانى وادار سازد.
امير مؤمنان(ع) مىفرمايد: كسى كه فرومايه و خود كمبين است، از كارهاى پست و موهن، جدايى ندارد».(1)
تكامل عزّت نفس
عزّت نفس، مخصوص بزرگسال نيست ؛ بلكه كودكان نيز مانند بزرگسالان به شرافت معنوى و شخصيت خود، علاقه دارند و اگر كسى به حيثيتشان آسيبى برساند، سخت رنجيده خاطر و خشمگين مىشوند و از خود، عكسالعمل نشان مىدهند.
والدين و مربيان اگر بخواهند به كودكان خود دستورى بدهند يا در محيط خانواده مراتب قدرت خود را اثبات كنند، بايد مراعات شرافت آنها را بنمايند و طورى رفتار كنند كه عزّت نفس آنها لطمه نبيند و شخصيتشان سركوب نگردد ؛ چرا كه اگر با آنها آمرانه سخن گويند و با خشونت برخورد نمايند، نهتنها از آن «دستور» اطاعت نمىكنند، بلكه آشكارا به مخالفت و ستيز برمىخيزند و بدينوسيله از گفتار و رفتار تند و موهِن اولياى خود، انتقام مىگيرند.
نوجوانان و جوانان، با شدت بيشترى شيفته عزّت نفس و عاشق شرافت و عُلوّ همت هستند و كوچكترين خوارى و ذلّت را براى خود، بزرگترين مصيبت مىدانند و اگر كسانى به تندى و با اهانت با آنها برخورد كنند و باعث شكست شرافت و عزّت نفسشان گردند، به سختى برآشفته و خشمگين مىشوند و ممكن است در مقام انتقامجويى به كارهاى خطرناكى دست بزنند و احياناً خسارات غيرقابل جبرانى به بار بياورند.
عزّت نفس و پيشرفت
خوى پسنديده عزّت نفس، يكى از پايههاى اساسى شخصيت آدمى و باعث نيل به افتخار و سربلندى است. عزّت نفس، مايه آزادگى و علوّ همت است. افراد شريف و عزيزالنفس، هرگز به ذلّت و بندگى ديگران تن نمىدهند و سرمايه شرافت و آزادگى خود را با هيچ متاع گران قيمتى معامله نمىكنند.
به عنوان نمونه، اگر محصّل وظيفهشناسى در حضور شاگردان آموزشگاه، مورد تمجيد و تشويق واقع شود، قطعاً در وى اثر خوبى مىگذارد و اميدش را فزونتر و روحيهاش را قوىتر مىسازد. به نظر مىرسد كه تشويق، او را براى پيمودن كلاسهاى بالاتر، آمادهتر مىكند و به مجاهده و كوشش بيشترى وادارش مىسازد.
بر عكس، اگر محصّل متخلّف و بدكار، مورد توبيخ و سرزنش قرار گيرد و در مقابل ساير محصّلين، شخصيت و عزّت نفسش در هم شكسته شود، نهتنها اين عمل، وى را اصلاح نمىكند، بلكه ممكن است تحقير و اهانت، اثر معكوس داشته باشد و محصّل متخلّف را به مقاومتْ وادار كند و او را در ادامه دادن كارهاى بد، جسورتر نمايد. سرزنش و ملامت محصّل متجاوز در محيط آموزشگاه، يك اشتباه بزرگ تربيتى است و نتايج نامطلوبى به بار مىآورد و اشتباه بزرگتر، تكرار ملامت و زياده روى در توبيخ است ؛ چرا كه اين كار، از يك طرفْ اثر روانى توبيخ و نتيجه كيفرى آن را از ميان مىبرد و از طرف ديگر، فرد توبيخ شده را به انتقامجويى و لجاجت وامىدارد.
اسلام و عزّت نفس
پيشواى گرامى اسلام از آغاز دعوت به تمام مسلمين، درس عزّت نفس و عُلوّ طبع داد و آنان را با شرافت معنوى و فضيلت روحانى تربيت كرد و اين موضوع در اسلام به قدرى مهم و ارزنده وانمود شده است كه خداوند در قرآن شريف، عزّت مؤمنان را در رديف عزّت خود و عزّت پيامبر گرامى خود به حساب آورده است: «عزت، براى خدا و براى پيامبر و براى مؤمنان است».(2)
در آيين مقدّس اسلام، تمام مسلمانان، اعم از زن و مرد، فقير و غنى، ضعيف و قوى و خلاصه هر كس از هر طبقه و در هر مقام، به قدرى عزيز و محترم است كه به موجب روايات بسيارى، خداوند، اهانت به هر يك از آنان را مخالفت و جنگ با خود شناخته است.
عزّت نفس و سازگارى اجتماعى
اغلب متخصّصان، «احترام به خودِ» مثبت يا «عزّت نفس» بالا را به عنوان عامل اصلى در سازگارى اجتماعى - عاطفى در نظر مىگيرند. اين ديدگاه، بسيار گسترده است و تاريخچهاى طولانى دارد. روانشناسان و جامعهشناسان برجستهاى (از قبيل ويليام جيمز، جورج هربرت ميد و چارلز كولى) از جمله اولين افرادى بودند كه بر اهميت احترام به خودِ مثبت، تأكيد داشتند. سالها بعد، نئو فرويديها (همچون آدلر، هورناى، راجرز و فرام)، مفهوم «خودْپنداره» را در نظرات خود در زمينه شخصيت، وارد كردند. اخيراً روانشناسان علمى، اين نظريه را با تحقيق تجربى در آميختهاند و به اين نتيجه رسيدهاند كه احترام به خودِ مثبت، با عملكرد مناسبتر و مؤثّرتر مرتبط است. براى مثال، افسردگى با نوعى ارزيابيهاى انتقادى و منفى بيش از حد درباره خود، ارتباط داده شده است.
سلامت غريزه «احترام به خود»، بويژه در كودكان، امرى ارزشمند محسوب مىگردد ؛ زيرا به مثابه بنيانى براى ادراكات كودك از تجارب زندگى عمل مىكند. كفايت اجتماعى - عاطفىِ ناشى از چنين شناخت مثبتى از خود، مىتواند نيرويى باشد كه در جهت اجتناب از مشكلات جدّى بعدى به كودك، كمك مىكند.
در «راهنماى تشخيصى - آمارى بيماريهاى روانى» منتشر شده از سوى انجمن روانپزشكى امريكا (1987م) كه مِلاكهاى آن در اغلب تشخيصهاى روانپزشكى به كار مىرود، ضعف احترام به خود، به عنوان ويژگى بسيارى از بيماريهاى دوران كودكى معرّفى شده است، از جمله: اختلال «كمبود توجّه» و بيمارى «اجتناب از جمع» (كه شكل شديدى از اضطراب اجتماعى است).
در هر حال، اين امر محتمل به نظر مىرسد كه تقويت «احترام به خود» مىتواند برخى مشكلات دوران كودكى را كه به مشكلاتى با ماهيت دشوارتر منجر مىگردند، تا حدى متعادل سازد. كودكى كه درباره خويش احساس خوبى دارد، مىتواند از عهده مشكلاتى كه با آنها مواجه مىگردد، برآيد، به طورى كه آنها ديگر به مشكلات بزرگترى براى او تبديل نشوند.
عزّت نفس و موفقيتهاى فردى و اجتماعى
به نظر مىرسد احترام به خود، علاوه بر اينكه جزئى از سلامت روان است، با موفقيت تحصيلى هم ارتباط دارد. محققين بسيارى به وجود رابطهاى ميان «احترام به خود» و نمرههاى بالا در مدرسه پى بردهاند. البته نمىتوان مطمئن بود كه «احترام به خودِ» قوى باعث كسب نمرات بالا مىگردد يا بر عكس ؛ اما احتمالاً عليّت در هر دو جهت عمل مىكند. مطمئناً نظر فرد در مورد عملكرد تحصيلى خودش، بر «خود سنجىِ» او اثر مىگذارد. در مقابل، بر مبناى پديدهاى كه «پيشگويى كامبخش» ناميده مىشود، اعتقادات فرد در مورد خودش، حتى گاهى علىرغم تواناييهاى واقعى او، بر نحوه عملكردش تأثير زيادى مىگذارد.
به طور خلاصه، احترام به خود، جنبه مهمى از عملكرد كلّى كودك است و به نظر مىرسد احترام به خود به صورت تعاملى با حوزههاى ديگرى (از جمله: سلامت روان، عملكرد تحصيلى و كليه شئون زندگى فردى و اجتماعى و مادى و معنوى) ارتباط دارد و همچنين در تمام ادوار حيات (از دوران كودكى و جوانى تا ايام ميانسالى و پيرى)، يكى از اركان اساسى خوشبختى است.
خانوادههايى كه اعضاى آنها با عزّت نفس و شرافت اخلاقى خو گرفتهاند و به پستى و فرومايگى آلوده نشدهاند، از بسيارى از گناهان و پليديهاى اخلاقى كه منشأ فساد و تيرهروزى است، منزّه و مبرّا هستند.
كشورى كه افراد آن با عزّت نفس بار آمدهاند و در نظر مردم و حكومت، شرافت اخلاقى، مهم و لازم الرعايه شناخته شده است، دروغ و تملّق گويى، دزدى و رشوهخوارى، خدعه و فريبكارى و خلاصه بسيارى از گناهان و ناپاكيهاى اخلاقى به آن، راه ندارد. عزّت نفس، خود به خود، مردم را به راه وظيفهشناسى سوق مىدهد و از اعمال ضد اخلاقى بر حذرشان مىدارد.
حضرت على(ع) مىفرمايد: «كسى كه نفس شرافتمند و با عزّت دارد، هرگز آن را با پليدى گناه، خوار و پست نخواهد ساخت».(3)
فقدان عزّت نفس
بنابراين، عزّت نفس در ساخت و تشكيل بُعد روانى فرد و جامعه تأثير بسزايى دارد. همچنين در رسيدن به كمالات عاليه، فرد و جامعه را هدايت كرده، در ارتقاى بهداشت روانى آنها نيز نقش بسيار مهمى ايفا مىكند، تا جايى كه جامعهاى كه افراد آن از عزّت نفس بىبهره باشند، شهروندانى متعهّد و مسؤليتپذير ندارد و از آنجا كه چگونگى برقرارى ارتباط جزو مهارتهاى اساسى در هرگونه تشكّل اجتماعى است، شهروندان آن، توانايى برقرارى ارتباط سالم را ندارند و انسجام و درك و فهم متقابل بين آنها ضعيف يا مختل است.
جامعهاى كه عزّت نفس بر آن غالب نيست، شهروندانش تسلّط و كنترل ارادى بر افكار، احساسات و رفتار خود ندارند و نيازهاى خود را به شكل نامعقول و نامشروعى ارضا مىكنند. اين افراد، شناخت صحيحى از واقعيت ندارند و نمىتوانند واقعيت را درباره خود و ديگران، همانگونه كه هست، ادراك نمايند و برداشت صحيحى از شرايط و موقعيتها داشته باشند.
احساس كسلى و تنبلىاى دارند كه موجب فرسودگى جسم و جان آنها مىگردد و آنها را از بهرهگيرى از با ارزشترين سرمايه (يعنى عمر) باز مىدارد و اين احساس، به آنها دست مىدهد كه هيچ فايدهاى به حال خود و جامعه ندارند ؛ هدف معيّنى از زندگى ندارند و اين بىهدفى، منجر به احساس پوچى مىگردد كه انسان را آسيبپذير مىسازد و او را در معرض آماج فشارهاى روانى قرار مىدهد.
در كل، مىتوان گفت كه عزّت نفس، در سايه توجّه، محبّت، احترام و در يك كلام: «محبوبيتْ» شكل مىگيرد ؛ محبوبيتى كه از كودكى و فضاى خانواده آغاز مىشود.
منابع
آيين مهرورزى، كاشفى، 1376.
عزت نفس و سلامت روان، اسداللهى و موسوى، 1376.
روانشناسى حرمتنفس، ناتانيل براندن، ترجمه: جمال هاشمى، 1376 .
گفتار فلسفى: جوان، محمدتقى فلسفى، 1369.
________________________________________
1. غررالحكم، ص 117.
2. سوره منافقون، آيه 8 .
3. غررالحكم، ص 677 .
محمد غلامپور