اگر از اختلاف ميان زن و شوی آگاه شديد، داوری از کسان مرد و داوری ازکسان زن برگزينيد اگر آن دو را قصد اصلاح باشد خدا ميانشان موافقت پديد می آورد، که خدا دانا و آگاه است.
وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا؛ [1]
And if you fear a breach between the two, then appoint judge from his people and a judge from her people; if they both desire agreement, Allah will effect harmony between them, surely Allah is Knowing, Aware.
پی نوشت :
[1]. نساء (4)، 35.
هوس
هوس لعل لبت بر دل و برجان من است
قدرت عشق نهاني تو ايمان من است
روز و شب سجده کنم خاک در خانه تو
عابدم عشق تو اي دوست شبستان من است
از تو آموختهام من به جهان جمله عشق
کودکم درگه عشق تو دبستان من است
گر خزان آمد و گلزار وجودم شده زرد
بلبل غم زدهام عشق گلستان من است
برترين شير فتد لرزه اگر عشق رسد
هم چو شيرم که کنون عشق نيستان من است
در همه ملک جهان چون من شيدا نبود
کشورعشق کنون در يد و فرمان من است
انتظار از حد و اندازه برون شد به خدا
همه شب در ره تو ديده حيران من است
گر که حنانه بود يکه و تنها به کوير
عشق تو حافظ جان است و نگهبان من است
زهرا رجبی
استاد مجتهدي(ره)؛
اگر در دوران طلبگي به مشکلات و کمبودهايي روبه رو شديد به کسي اظهار حاجت نکنيد بلکه به وجود مقدس امام زمان عليهالسلام متوسل شويد .
آداب طلاب ؛شاکر برخوردار فريد؛ 122
- اگر اين نبود که نبايد امر خدا ناديده گرفته شود و سر الهي آشکار و ابراز گردد ؛ حق من آن گونه بر شما ظاهر ميشد که از عقلهايتان را بربايد و ترديدهايتان را برطرف کند؛ ليکن آنچه را که خداوند خواسته انجام ميشود و براي هر سر آمدي مکتوب و نوشتهاي است . از خدا بترسيد و تسليم ما شويد و کار را به ماواگذاريد. بر ماست که شما را از سرچشمه سيراب آوريم چنان که شما را به سرچشمه برديم . براي کشف آنچه از شما پوشيده مانده است کوشش مکنيد و از راه راست منحرف نشويد؛ و به نادرستي نگراييد . و بر اساس سنت آشکار الهي با محبت و دوستي ؛ راه و مقصد تان را به سوي ما قرار دهيد .
- احتجاج ج2ص267؛ بحارالانوار ج53 ص 179
معتکف مسجد چشمان توام یا اباصالح المهدی ادرکنی
سلام
وقتی تصور میکنم که عاشقانه بر سجاده ابر به نماز می نشینی، به وجد می آیم و دوست دارم که همه وجودم را نثارت کنم.
کاش می دانستم در قنوت نمازت چه خبر است.
راستش را بخواهی برای درمان بی قراری هایم تجویز شده که چله نشین نگاه معصوم تو باشم و امروز چهلمین روزی است که در مسجد چشمانت اعتکاف کرده ام.
از تو چه پنهان که دیشب تا صبح ذکر نام تو رابر لب داشتم و با همه ی توانم تو را صدا می کردم. حالا که قرار است گذارت بر این طرفها بیفتد، تنها برای زخم صدایم مرهمی بیاور. همین
کاغذ ،قلم،دو چشم ورم کرده، دل ،….. سلام!
آقای ناز همه شیعیان سلام!
تا کی؟ الی متی؟ همه را پیر کرده ای!
آقا اجازه! ببخشید کمی دیر کرده ای!
آخر چرا؟ نگو که دعایت نمی کنیم!
شبهای هرجمعه صدایت نمی کنیم!
در هر قنوت نام تو را گریه می کنیم
شب در سکوت نام تو را مویه می کنیم
آقا اجازه ما دلمان تنگ میشود
سرور من غیبت توخواب را از دیدگانم ربوده ،خاطرم را پریشان ساخته آرامش دلم راازمن سلب نموده است.غیبت شما مصیبتی جانکاه بر سراسرهستی ام فرو ریخته که هرگز تسلی نمی یابم. از دست دادن یاران یکی بعد از دیگری اجتماعات را در هم می ریزد,بلاها و سختیها،رنجها و اندوه ها،آنچنان بر دلم سنگینی می کند که دیگر اشک دیده و فریادهای سینه ام را احساس نمی کنم که هر چه در اشک دیده و فریادسینه ام می نگرم، مصیبت شدیدتر و جانکاه تری در نظرم مجسم می گردد که از مصائب قبلی دشوارتر و شکننده تر است.
ندبه امام صادق علیه السلام در فراق امام عصر عج
حضرت آيت الله بهجت رحمه الله عليه:
تا رابطه ي ما با ولي امر امام زمان عجل الله فرجه الشريف قوي نشود ؛ كار ما درست نخواهد شد. و قوت رابطه ي ما با ولي امر در اصلاح نفس است.
جرعه وصال ؛ ص30
از وقتي يادم ميآيد، از همه جور آدمي اين جمله را شنيدهام؛ همه ميگويند: «آرزو بر جوان عيب نيست». خيلي جملة خوبي است. خيلي وقتها به دردم خورده است. امّا تازگيها حسّ تازهاي در دلم جوانه زده است. آرزوي تازهاي در رگهايم دويدن گرفته است. انگار عطر و بوي نيمة شعبان در اكسيژن هوا جاري شده و ريههايم را از شميم دلانگيزي انباشته است.
آرزوهاي تازهام را انگار با رنگ كاشيهاي جمكران رنگ زدهاند و از خنكاي سرداب سامرا گذراندهاند.
به هر خياباني كه پا ميگذارم، انگار در و ديوار از مخفيكاري خسته شدهاند و حالا ديگر انتظارشان را مثل تابلو، سرِ دست گرفتهاند و فرياد ميكنند.
همينها چشمههاي آرزويم را به جوشش مياندازد. همينها وادارم ميكند كه من هم او را بخواهم و بخوانم.
كاش ميشد زودتر بيايد! كاش ميشد او را ببينم و در ركابش باشم!
راستي چه بايد بكنم؟ اين آرزوي دلانگيز را چه بايد بكنم؟ بايد آن را مثل شيشة عطر خوشبويي بپيچم لاي سجّادهام، كنار مُهر و تسبيحم و روزي چند بار ببويمش و از لذّت تصوّر اين آرزوي شيرين، مست شوم؟
بايد بگذارم روي طاقچة ذهنم و گاه گاهي كه از كنارش ميگذرم، تماشايش كنم و در زيبايياش غرق شوم؟
يا نه؛ بايد مثل يك كشف بزرگ، مثل يك نقشة گنج در دست بگيرم و با خودم به تمام لحظههايم بكشانم و هر روز گوشة تازهاي از آن را بشناسم؟
يادت هست هرشب چقدر تكليف داشتم؟ يادت هست از وقتي كه به خانه ميرسيدم، شروع ميكردم به نوشتن و تا شب نميتوانستم از روي دفتر تكاليفم سربردارم؟ معلّم سختگير با دانشآموز سر به هوا، آبشان توي يك جوي نميرفت و براي همين مجبور بودم هر شب آنهمه تكليف بنويسم.
سالها گذشته است. حالا بيتكليفم و بلاتكليف. انگار يك معلّم سختگير كم دارم تا براي منِ دانشآموزِ سربه هوا، تكليف تعيين كند و مرا سر دفتر و كتابم بنشاند.
***
زياد ميشنوم كه ميگويند؛ «شما جوانها خيلي تكليف داريد؛ خيلي كارها بايد بكنيد؛ شما مكلّّفيد، شما …» ولي مفهوم اين حرفها برايم روشن نيست. ميگويند «شما شاگردِ كلاسِ انتظاريد، اين كلاس هم براي خودش كلّي مشق و تمرين دارد.» امّا من از هرچه مشق و تمرين است، خسته و فراريام و دستهايم ديگر حوصلة نوشتن تكاليف دوران كودكي را ندارند.
***
تازگيها يك معلّم خوب پيدا كردهام. دلسوز و دقيق است. ميگويد كلاسِ جواني خيلي مهم است؛ از همة كلاسها و دورهها مهمتر. ميگويد بايد كمكاريهاي سالهاي گذشتة جواني را هرچه زودتر جبران كنم و خودم را به شاگرد زرنگهاي كلاس انتظار برسانم. ميخواهد تكليفهايم را برايم روشن كند و براي انجامشان، دستم را بگيرد.
***
امروز معلّم گفته است تكليف، كسب معرفت است. گفته است در كلاس انتظار، اگر امامت را نشناسي، به مرگ جاهليّت ميميري، گفته است هركس امامش را بشناسد و با معرفت به او از دنيا برود، همچون كسي است كه در خيمة قائم و در كنار او باشد. اين را حضرت باقرالعلوم -عليه السلام- فرموده است.
معلّم ميگويد: فلسفة آفرينش انسان، رسيدن به مقام معرفت خداست و اين معرفت، جز با شناخت امام و حجّت زمان به دست نميآيد؛ چرا كه امام، آيينة تمامنماي حق و واسطة شناخت خداست. امام راستگويان فرموده است: «تا زمانيكه زمين پا برجاست، در آن براي خداي تعالي حجتي است كه حلال و حرام را [به مردم] ميشناساند و [آنها را] به راه خدا فرا ميخواند».
از معلّم پرسيدم: چگونه به سرزمين معرفتشان گام نهم؟