مادرم فاطمه سلام الله علیها
به نام پروردگار اشکها و سوزها
قطعاً هیچ کس نتوانسته است غم فاطم سلاماللهعلیها را در سوگ پدر به تصویر بکشد ؛جز نالههای بیت الاحزان فاطمه .
سوز اشکهای فاطمه هنوز پای عارفان را در بیت الاحزان سست میکند و کمر را میشکند و آتش به جان اولیاءالله میاندازد چه رسد به من و زبان قاصر من و قلم من که از توصیف فاطمه ای که فاطمه است عاجز و ناتوان است .
میدانم زهرایی که پیامبر خدا کم مانده بود به بلال بگوید هر بار بعد از اذان اعلام کن که ایها الناس بدانید که من - محمد صلیالله علیهوآله - عاشق فاطمه ام . فاطمه ای که پیشتر از عیسی در رحم مادر لب به سخن گشود و برترین زنان بهشت به هنگام بدو تولد به یاری مادرش شتافتند و با آب کوثر- پاکترین و زلال ترین آبها - غسل داده شد و در جامههای سفید و بهشتی در آغوش پدر نازنین اش جای گرفت .
زهرا جان ای کاش من به جای جگر تان در سینه جای میگرفتم و من می سوختم به جای آن جگر نازنین تان .
از کدام درد در 18 سال عمر مادرم بنالم که رفتن برای او زود بود و یتیمی برای زینب و ام کلثوم زودتر . شاید خدا میخواست با آن قضیه در و دیوار و میخ و تخته زینب را برای ظهر عاشورا و حسین را برای قربانی شدن و حسن را برای رویارویی با نامردی همین نااهلان آماده کند ولی نه ! این چه مقدمهای است که از خود مسابقه سخت تر است . در عاشورا کوچکترین شهید علی اصغر شش ماه بود ولی در اینجا محسنی که هنوز در دل مادر بود . و کربلا که کسی میخ را در بدن حتی هیچ مردی فرو نبرد و هیچ کس که در عاشورا پیش چشم امام حسین علیهالسلام به خیام حریم او وارد نشد ؛ ولی وای بر علی مظلوم که چشمش باز و دستش بسته بود .
آری تحمل این عاشورا برای طفلکان بسی دشوارتر بود و قطعاً منشأ آتش خیمههای عاشورا از همین آتش مسمار و قتلگاه بود .
خدایی که اشک بندههایش را دوست دارد نمیدانم تاب اشک فاطمه را در محراب میآورد یا نه . چه رسد به آه ها و ناله هایی که بعد از فوت پدر دشمنان را به ستوه آورد .
وای که ابوبکر و عمر و بقیه نامردان چه عذاب و عقوبت جاودانهای را برای خود خریدند . آری روزگار غریبی است و دنیا از آن هم غریب تر.
من نمیدانم این چه دنیایی است که دختر رسول خدا را در خویش تاب نمیآورد!
این چه روزگاریست که <راز آفرینش زن > را در خود تحمل نمیکند .
این چه عالمی است که دردانه خدا را از خویش میراند .
فاطمه جان البته که اینجا جای تو نیست و هرگز دنیایی نبودی. از آغاز تو از بهشت آمده بودی ؛ ملائک بال در بال ایستاده و آمدن تو را لحظهشماری میکردند .
بسیار سخت است برای فرزندان از دست دادن مادر آن هم مادری که عصاره خوبی است و حال علی علیه السلام این غم تنهاییاش را چگونه تاب بیاورد و در برابر اشک مدام و بیتابی کودکان چه بگوید .
بیجهت نیست که از شوی مظلوم خویش علی مرتضی خواستهای شما را با لباس غسل دهد . چرا که یک دفتر مصیبت در بازو و پهلوی شما نهفته …
نه … آشکاراست و دیدن این عَلمهای مصیبت تاب و توان را از دل علی علیه السلام میرباید و جان علی را میخراشد.
خدا بکشد دشمنان تو را مادر ؛که در طول چند ماه با سوهان جنایت رشته حیات تو را بریده اند .
فاطمه جان رفتی و بهشت را از انتظار درآوردی و در آغوش پدر آرام گرفتی وعلی را بیقراری کردید که گواهش چاه و نخلستان است.
به این پا میگویم از ارتعاش بایست ؛به دست میگویم دستبردار از این لرزش مدام. و به این قلب میگویم نلرز و به بغض میگویم نشکند تا اشک از ناودان چشمانم فرو نریزد .
اگرچه خدا میداند چقدر پا و دست و قلب و چشم در برابر داغهای تو توان بیاورند .
سلام بر تو سلام بر پدرت و سلام بر شوی همیشه استوارت.
فاطمه مستقیمان -طلبه سطح 2