كمك وزش باد
در منطقه عمليات محرم بودم كه بچههاي تفحص 31 عاشورا گفتند: ميخواهيم به منطقه چزابه برويم و گشتي بزنيم. دنبال چند شهيد ميگشتند كه آدرس تقريبي محل شهادتش را داشتند و قبلاً چند بار به آنجا رفته بودند و دست خالي برگشته بودند. به من گفتند شما هم با ما بيا، شايد قدمت خير باشد. من هم با توجه به علاقهاي كه به اينگونه سفرها داشتم، قبول كردم و با آنها به منطقه چزابه رفتم.
منطقه كاملاً رملي بود. مقداري گشت زديم، اما چيزي پيدا نكرديم. كمكم وزش بادي كه جريان داشت، شدت گرفت. ما خودمان را به درختي كه نزديكمان بود، رسانديم تا كمي در امان باشيم و وقتي وزيدن باد كم شد، بلند شديم و كمي اطرافمان را ديد زديم و چيزهايي را كه در نزديكيمان بود و قبل از وزيدن باد زير رملها مدفون بود، نظرمان را به خود جلب كرد. به طرفش دويديم. باور كردني نبود. باز كرامتي ديگر رخ داده بود و پيكر مطهر همان شهدايي را دنبالشان بوديم، به امر خدا به كمك وزش باد پيدا كرديم.
بچهها ديگر هيچ كدامشان در حال خودشان نبودند. باز درد دلها آغاز شد و اشك چشمها جاري. هر كدام قسمتي از پيكر متلاشي شده شهيد را در آغوش گرفت و…
امتداد - ش7