قلم یک طلبه
هم رنگ عشق ، به رنگ شهید
من با قاب نگاه مهربان تو هر روز طلوع را ورق می زنم.
و با بوسه بر تبسم سرشار پدرانه ات با صبح پیوند زیستن می بندم.
و با رنگ سبز حضورت نقش های زندگی ام را رنگ می زنم.
من عشق را با دریای خروشان نگاهت که بر ساحل دلم موج می زند تقسیم کرده ام.
من با لغزش اشکی بر گونه ی سفید چفیه ات هستی ام را جاودانه کرده ام.
با قرآن کوچک جیبی ات که تیری در قلبش به یادگار دارد پیمان دوستی بسته ام.
من شور زیستن را از شهید آموخته ام و زندگی را از پنجره ی نگاه شهید مرور می کنم.
و آواز عشق را از نغمه ی آهنگین مسیحای وجود تو سر می دهم.
من شاد بودن را از نگاه دل صبور چشمان پر مهر مادر احساس می کنم.
وقتی در رگبرگ های پژمرده ی وجودم شهید را حس کردم که در افق چشمان تو نشستم و در آبی بیکرانه پرواز کردم.
و فهمیدم عشق را و بوئیدم عطر شهید را و سرشار از شهادت شدم.
من تنها گل خاطره ی نگاه تورا در باغچه ی دلم کاشته ام ، برای بوئیدن ، برای زیستن ، بودن و ماندن ، ای پدرم ای شهید!
فرشته کاظم زاده - طلبه پایه سوم