پیوند: http://www.tebyan.net
زهرای کوچک شام
ما در اینجا غریبیم
نزدیک غروب آفتاب که می شد، مردم دمشق، دست کودکان خویش را می گرفتند و به تماشای بچه های امام حسین علیه السلام می آمدند و پس از آن راهی خانه می گشتند. روزی رقیه علیهاالسلام با دیدگان حسرت بار به آن جمع نگاه کرد. ناله ای دردناک از دل برآورد و روی به عمه اش زینب سلام الله علیها نمود و گفت: ای عمه! اینها به کجا می روند؟ حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: ای نور چشمم! اینها رهسپار خانه و کاشانه خود هستند. رقیه علیهاالسلام گفت: عمه جان! مگر ما خانه نداریم؟! زینب سلام الله علیها فرمود: نه! ما در اینجا غریبیم و خانه نداریم. خانه ما در مدینه است. با شنیدن این سخن صدای ناله و گریه رقیه علیهاالسلام بلند شد و فریاد زد: «واغربتاه، واذلتاه، و اکربتاه» آه از غریبی، وای از محنت و زاری ما . (1)
پیوند: http://www.tebyan.net
آن دم که من از ناقه افتادم و …
کاروان از کوفه، راهی شام شد. مشکلات اسارت و دوری پدر، همچنان رقیه علیهاالسلام را می سوزاند. در بین راه که سختی بر دختر امام حسین علیه السلام فشار آورده بود. شروع به گریه و ناله کرد. و به یاد عزت و مقام زمان پدر، اشک ها ریخت. گویا نزدیک بود روحش پرواز کند و در آن بیابان به بابا بپیوندد.
یکی از دشمنان چون آن فریاد ضجه را شنید، به رقیه علیهاالسلام گفت: «اُسکُتی یا جاریة! فقد آذیتنی بِبُکائِک»؛ ای کنیز! ساکت باش، زیرا من با گریه تو ناراحت می شوم.
آن نازدانه بیشتر اشک ریخت. دیگر بار آن مرد گفت: «اُسکُتی یا بنتَ الخارجی»؛ ای دختر خارجی! ساکت باش.
حرفهای زجر دهنده آن مزدور، قلب دختر امام علیه السلام را شکست. رو به سر پدر نمود و گفت:
«یا ابتاه قَتَلوکَ ظُلماً و عُدواناَ و سَمُّوک بالخارجی»؛ ای پدر! تو را از روی ستم و دشمنی کشتند و نام خارجی را هم بر تو گذاردند.
پیوند: http://www.tebyan.net
از خرابه تا ملکوت
عبدالجبار بن زین العابدین الشكوئى در «مصباح الحرمین» مى نویسد: طفل سه ساله امام حسین علیه السلام شبى از شبها پدر را در عالم رویا دید و از دیدارش شاد گردید و در ظل مرحمتش آرمید ولی فلك ستیزه جو، این لحظه استراحت را براى آن صغیره نتوانست ببیند. چون آن محترمه از خواب بیدار شد پدر خود را ندید. شروع به گریه كردن كرد. هر چه اهل بیت علیهم السلام او را تسلى دادند آرام نشد. سبب گریه از او پرسیدند، آن مظلومه در جواب گفت:
« أین أبى ایتونى بوالدى و قرّة عینى » ؛ كجاست پدر من ؟ بیاورید پدر مرا و نور چشم مرا.
پیوند: http://www.tebyan.net
رقیه تنها یک امامزاده نیست!
رقیه تنها دختر دردانه حسین علیه السلام نیست؛ رقیه، رمزی از رازهای عاشوراست.
آن هنگام که حسین بن علی علیه السلام مدینه را به مقصد کوفه برای نجات آنها که نامه نوشته بودند و از ظلم یزید شکوه کردند، ترک کرد و عازم کربلا شد میدانست که تقدیر چگونه رقم خورده است. جبرییل خبر قیامت عاشورا را به محمد امین صلی الله علیه و آله داده بود و آدم علیه السلام بر نام حسین و مظلومیتش گریسته بود.
قال رسول اللّه (ص ): يا جابر زُر قبر الحسين عليه السلام بكربلا فانّ كربلا قطعة من الجنّة .
رسول خدا (ص ) فرمود:اى جابر زيارت كن قبر حسين عليه السلام را در كربلا، پس هر آينه كربلا پاره اى از بهشت است .
خدا هم طول عمر به جابر داد و موفّق گرديد قبر حسين را زيارت نمايد. يقينا حديث مشهور زيارت جابر در روز اربعين را حسين عليه السلام شنيده ايد.
اگر چشم بصيرتى باشد سزاوار است خاك كربلا را توتياى چشم كنيم . خاكى كه رسول خدا (ص ) به آن متبرّك مى شدند.
(پرتوى از عظمت حسين عليه السلام ص 84.)
1-آيت الله شيخ محمد حسين غروي اصفهاني
مرحوم آيت الله العظمي بهجت رحمه الله عليه مي فرمودند : مرحوم آشيخ محمد حسين غروي از خداوند متعال مي خواست كلمات پاياني عمرش ؛ خواندن زيارت عاشورا باشد ؛ خداوند دعاي وي را اجابت نمود و پس از اتمام خواندن زيارت عاشورا روحش به ملكوت اعلي شتافت.
( داستان هاي شگفت انگيز از زيارت عاشورا ؛ ص52)
2-امام خميني رحمه الله عليه :
امام زيارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام معمولا در حال قدم زدن مي خواندند.
خادم امام راحل چنين مي گفت : روزي نزديك ظهر احساس كردم صداي ضجه و ناله مي آيد . كمي كه جستجو كردم ديدم امام پشت بام منزلشان رفته ؛زيارت عاشورا مي خوانند و اشك مي ريزند .
( اميد انقلاب ؛ ش 205)
3-علامه اميني ( رحمه الله عليه)
علامه اميني ( رحمه الله عليه) در عالم رويا به فرزند خود چنين سفارش نمودند: پسر جان ! در گذشته بارها تو را ياد آور ساختم و اكنون به تو توصيه مي كنم كه زيارت عاشورا را هيچ وقت و به هيچ عنوان ترك و فراموش مكن ؛ مرتبا زيارت عاشورا را بخوان و بر خودت و ظيفه بدان ؛ اين زيارت داراي آثار و بركات و فوايد بسيار زيادي است كه موجب نجات و سعادت در دنيا و آخرت تو مي باشد.
فرزند علامه اميني ( رحمه الله عليه) مي گويد : علامه اميني با كثرت مشاغل و تاليفات ومطالعه و … مواظبت كامل به خواندن زيارت عاشورا داشته و سفارش به زيارت عشورا مي نمودند.
( مجله حوزه ؛ ش 37، ص 88)
شهيد ناصر چهار لنگ
تاريخ شهادت :18/11/1363
مكان شهادت : تنگه چزابه
اگر جنازه ي شهيدتان سر در بدن ندارد ؛ناراحت نشويد و مگوييد كه سر جوان ما كجاست ؛ زيرا سر مرا همراه كاروان سرهاي شهداي كربلا بر سر نيزه كرده و در شهرها مي گردانند تا نشاني بر مظلوميت شهيدان راه حق باشد ؛ اگر مدتي جنازه ام بي دست وپا در بيابان بماند بايد به ياد علمدار شهيدان كربلا باشيد كه پيكر پاكش بدون دست و پا در بيابان افتاده بود ؛ آيا شما دوست نداريد كه من وجه شباهتي با عباس شهيد داشته باشم .( حماسه ي عاشورا در كلام شهدا ص 257)
قال الباقر ( علیه السلام):
«لو یعلم الناس ما فی زیاره الحسین (ع) من الفضل لماتوا شوقا و تقطّت انفسهم علیه حسرات»
« اگر مردم فضیلت زیارت امام حسین (ع) را می دانستند ، هر آینه از اشتیاق می مردند و از حسرت ؛ جان هایشان پاره پاره می شد»
آهنگ غم
کاروان عشق از قبله گاه آفتاب روان به منزل شام بود.
کودکان پای آبله بودند. و گونه به اشک غم نشسته، زنان سر به دامن
خاک سائیده بودند و دل از نام آوران سپاه عشق بریده.
عطش نایِ جان سوز آهِشان را بریده بود و اشک سُوی دیدگانشان را.
در کشاکش فریاد زنجیرها طنین ناله اهل حَرم، گُم می شد و در نهیب
بی امان شلاق مزدوران، آه مظلومان در حنجره می خشکید.
کاروانیان دل پَریش و چهره خاک آلود و پای در شن یه سوی شام
محنت، روان بودند.
فرشته کاظم زداه-طلبه پایه سوم
نبرد عشق
اندکی آن سو تر از خیمه ها، گدازه آفتاب از تنور آسمان آتش می ریخت و آه بلند بیابان بر چهره نیلگون آسمان، سیلی داغ می کوفت. فرات از عطش می سوخت و چشم حَرامیان به سرخی می گرایید، لب شن زار تفتیده بود و قلب اهل خیام غم دیده، چشم فرات اشک حسرت به گونه ی ساحل می ریخت و دیده ی زنان خون به دامن گونه.
آب از اشتیاق هَل مِن ناصِر، موج بر سر موج می زد و در تلاطم یاری امام، خرامان کف به لب فرات می آورد، آفتاب حُرم تیغ نگاهش را بر زره دژخیمان می کشید اما جگر اهل حَرم عطشناک تر می شد، فرات دست سخاوت از یاری مشک عباس(علیه السلام) بریده بود و آسمان شرمسار ناله کودکان و آب در مویه حسرت بود.
و حسین علیه السلام تنها بود در چکاوک هیاهوی بی امان شمشیرها و تیغ های برهنه که چون موجی خرامان به سویش می شتافتند و گوی سبقت در شهادتش از هم می ربودند.
فرشته کاظم زاده-طلبه پایه سوم