هو المنجی
می خواهم برایت بسرایم اما؛
زبان احساسم دیر زمانیست،که خاموش مانده است !
برای تو سرودن ، یاری تو را می طلبد
شوق با تو بودن
شور با تو ماندن
بهانه ی حیات من است !
عشق بی تو می میرد،
ذوق بی تو می خشکد،
احساس بی تو می پژمرد!
گرمای نگاه مهربانانه ی شماست که قندیل غزلهای عاشقانه ام را
ذوب می کند
و روح شعرم ، جانی دوباره می گیرد…
نازنین بی مثالم !
سخت به نگاه مهر بانانه ات
محتاجم
وجودم بی فروغ گشته است!
از وجود سراسر نورت،
جرعه ای بر جان بیمارم
بنوشان …
یا ارحم الراحمین
سمیه تندر/سطح 3/ فقه واصول
هو المنجی
کاش با دستهای مهربان تو،
از کابوس تلخ ترس
بی تو ماندن،
بیدار می شدم…!
یا مولای یا صاحب الزمان
سمیه تندر/سطح 3/فقه و اصول
آشنایی اجمالی با زندگی پر برکت حضرت آيت الله العظمی حاج آقا مجتبي تهراني(قدس سره)
حضرت استاد در سال 1316 ه.ش در خانواده اي از اهل علم، معرفت و شهادت در تهران به دنيا آمد. پدر ايشان مرحوم آيتالله ميرزا عبدالعلي تهراني، از شاگردان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، فقیهی مجاهد و عارفی سترگ بود که در زمان تاریک حکومت پهلوی اوّل، با همراهی و رفاقت مرحوم آیت الله شاه آبادی بزرگ، به اقامة جماعت در مسجد جامع بازار تهران مشغول بود و در امر تربیت نفوس مستعدّ و راهنمایی سالکان الیاللهتعالی اهتمام ویژه داشت.
حضرت آيتالله حاج آقا مجتبي تهراني، طبق رسم تمامی خاندان های علم و معرفت، تحصیل در علوم دینی و اشتغال به علوم حوزوی را از دوران کودکی آغاز نمود و در امر تحصیل علوم، جدّیت فوق العاده ای داشت. ایشان با هدایت و ارشاد والد بزرگوار خود، برای مدّت چهار سال به مشهد مقدّس مهاجرت کرد و در سایة الطاف حضرت علی بن موسی الرّضا8 مشغول به گذراندن سطح گردید و از محضر اساتید برجسته ای چون ادیب نیشابوری بهره برد. سپس به قم مهاجرت کرد تا در حوزة نوپای آن دیار، که به تازگی تمامی اهل علمِ جهان تشیّع را به سوی خود جذب می کرد، حضور یابد و سطوح عالی دروس حوزوی را نیز به اتمام برساند. حضرت استاد با جدّیت و پشتکار بسیار، دروس سطح را بهسرعت تمام کرد و در سنین نوجوانی به محضر علمی بزرگانی چون امام خمینی، مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، آیت الله العظمی گلپایگانی و مرحوم علّامه طباطبایی راه یافت.
در جدّیت و پشتکار معظّم له همین نکته کافی است که به فرمودة خودشان، در زمانی که مشغول به دروس سطح بودند، دو مرتبه تمام وسائل الشیعه را مطالعه کردند تا برای شرکت در درس خارج آماده شوند. ایشان با نبوغ و پشتکاری که از خود نشان دادند، در جوانی به درجة رفیع اجتهاد رسیده و به زودی توانستند از نزدیکان و خصّیصین حضرت امام قرار گیرند. مقبولیّت علمی ایشان نزد استاد خویش، به اندازه ای بود که حضرت امام به طلبة خوش فکر و جوان خود اجازه داد تا تقریرات و نوشته جات درس بیعشان را جمع آوری کرده و به صورت یک اثر مستقل منتشر نماید.
مرحوم آیتالله تهرانی میگفت: خیال میکنیم از خدا بهتر میفهمیم؛ این است که گره پس از گره در کار ما میافتد و بعد هم مینشینیم ناله میکنیم. ناله نکن! از همان اوّل برو گناه را ترک کن.
شور به پا می کند ،خون تو در هر مقام
می شکند بی صدا، در خود هر صبح وشام
باده به دست تو کیست؟ طفل شهید جنون
پیر غلام تو کیست؟ عشق علیه السلام
دررگ عطشانتان، شهد شهادت به جوش
می شکند تیغ را ،خنده ی خون در نیام
ساقی، بی دست شد، خاک ز می مست شد
میکده آتش گرفت، سوخت می وسوخت جام
بر سر نی می برند ،ماه مرا از عراق
کوفه شود شامتان ،کوفه مرامان شام
از خود بیرون زدم ،در طلب خون تو
بنده ی حر توام ،اذن بده یا امام
عشق به پایان رسید، خون تو پایان نداشت
آنک پایان من ،در غزلی ناتمام…
علیرضا قزوه
این چه حزنی است نهفته در نام تو که بی اختیار، دلها را می شکند واشک را در پشت پلکها بی قرار می کند؟
این چه غم شگرفی است که تداعی خاطره مقدس تو بر قلبها می نشاند وجگرها را خواه و ناخواه به آتش می کشاند؟
آدم علیه السلام که برای پذیرش توبه ی خویش خدا را به اسماء حسنای او سوگند می داد وقتی به نام تو رسید-یا قدیم الا حسان بحق الحسین- بی اختیار دلش شکست و برای اولین بار حضور اشک را در چشمها تجربه کرد، از جبرییل پرسید که چه سری است در این نام که فرق دل را می شکافد وآسمان چشم را بارانی می کند؟
آنگاه که جبرییل مصیبت عاشورای تو را بیان کرد، آدم سیر گریست و تازه پی به راز( انی اعلم ما لا تعلمون) خداوند برد.
باری این گریه دست ما نیست. اختیار اشک دراین مصیبت با ما نیست.ما برای ثواب گریه نمی کنیم،چه کسی برای ثواب گریه می کند؟
چگونه می شود که تو بر فراز قله ی حقیقت بایستی و فریاد بزنی:( هل من ناصر ینصرنی) وما در حسرت این چهارده قرن عقب ماندن از کلام تو، در حسرت چهارده قرن دیرتر رسیدن به عا شورای تو ،در حسرت چهارده قرن دیرتر شنیدن فریاد استمداد تو، در خویش مچاله نشویم؟
سید مهدی شجاعی
نخستین کس که در مدح تو شعری گفت ، آدم بود
شروع عشق وآغاز غزل،شاید همان دم بود
نخستین اتفاق تلخ تر از تلخ، در تاریخ
که پشت عرش را خم کرد ،یک ظهر محرم بود
فتاد از پا کنار رود در آن ظهر درد آلود
کسی که عطر نامش آبروی آب زمزم بود
دلش می خواست می شد آب شد از شرم،اما حیف!
دلش می خواست صد جان داشت، اما باز هم کم بود
مدینه ،نه،که دیگر مکه حتی جای امنی نیست!
تمام کربلا و کوفه غرق ابن ملجم بود
اگر در کربلا توفان نمی شد کس نمی فهمید
چرا یک عمرپشت ذوالفقار مرتضی خم بود
علیرضا قزوه
9 دی
برخاسته از بصیرت است
از دشمن شناسی است ؛ از وقت شناسی است
از حضور در عرصه مجاهدانه است
مقام معظم رهبری
لحظههایت را چگونه درک کنم با این باور انگشتانهای؟ ای بیکران! ای بزرگ! آیا در حجم کوچک اندیشة ما میگنجی؟
آنچه تو به تاریخ بشر بخشیدی، نه چنان است که تکرار تاریخ را بتوان دربارهاش ادّعا کرد. روحی که تو در تن آفرینش دمیدی، خونی که تو در رگهای هستی دواندی، یگانه است و بیبدیل.
نامت آن چنان سترگ است که به هر واژهای اشارتی میکنم برای وصفت، کمر میشکند.
وصف تو کار من نیست. درک تو در توان من نیست.
من فقط آموختهام که گوشهای بنشینم، پا به پای روضههای خونین تو زار بزنم و اشکهای ناقابلم را به پای عظمتت بریزم.
من فقط آموختهام که با ذرّه ذرّة وجودم به نام مقدّس تو عشق بورزم و در هر مجلس یاد تو، تکّهای دیگر از قلبم را به پایت قربان کنم.
یا حسین! ای کاش بودم در آن شب سنگین امتحان؛ حتّی اگر مردود، حتّی اگر محروم. لا اقل میدانستم پاسخ این همه ادّعای دلم را چه باید بدهم.
آنها که آن شب، تاریکی را پناهی دیدند برای گریز از حمایت تو، مثل من تو را دوست داشتند. مثل من میدانستند که تو فرزند پیامبری، فرزند علی(ع) و فاطمه(س). آنها حتّی خیلی چیزها میدانستند که من نمیدانم؛ ولی با این حال رفتند.
تو راضی بودی به رفتنشان. شهید کربلا شدن، مقام کوچکی نبود. به لیاقتهای کوچک نمیرسید. این نام باشکوه، تنها زیبندة بزرگمردانی بود که برگزیدگان تاریخ بشریّت بودند. و چه اندک بودند!
آنان تو را برگزیده بودند و تو راهی عظیم را. و در این میان «جان» چه بهای ناچیزی به حساب میآمد! همان که چه آسان به حضرت دوست تقدیمش میکردید!
حسین جان! عاشقان تو بسیارند. بسیار در بسیار؛ از هر گوشه و هر کنار؛ از هر اندیشه و هر دیار. روح بلند تو را میستایند؛ بر آستانت سر میسایند؛ به عشق تو جان میپالایند و از غم تو روح میفرسایند. این است آنچه میدانند و برایت میکنند.
تو نیز از خدایت بخواه آگاهیهای عارفانه و زندگیهای عاشقانه نصیبشان سازد و در آزمون خیمة مهدی (عج) سر بلندشان بدارد.
نظیفه سادات مؤذن - طلبه سطح 3