شهيد ناصر چهار لنگ
تاريخ شهادت :18/11/1363
مكان شهادت : تنگه چزابه
اگر جنازه ي شهيدتان سر در بدن ندارد ؛ناراحت نشويد و مگوييد كه سر جوان ما كجاست ؛ زيرا سر مرا همراه كاروان سرهاي شهداي كربلا بر سر نيزه كرده و در شهرها مي گردانند تا نشاني بر مظلوميت شهيدان راه حق باشد ؛ اگر مدتي جنازه ام بي دست وپا در بيابان بماند بايد به ياد علمدار شهيدان كربلا باشيد كه پيكر پاكش بدون دست و پا در بيابان افتاده بود ؛ آيا شما دوست نداريد كه من وجه شباهتي با عباس شهيد داشته باشم .( حماسه ي عاشورا در كلام شهدا ص 257)
ارادت علما به حضرت علی اصغر(ع)
وقتی برای مرحوم آیت الله میرزای قمی مشکل پیش می آمد ؛ توسل به حضرت علی اصغر پیدا می کردند و علت آن را می فرمودند: هر کدام از شهدا، می جنگیدند ویا حداقل از خودشان دفاع می نمودند ؛ ولی حضرت علی اصغر قدرت دفاع از خود را نداشتند.
( باب الحوائج علی اصغر؛ ص 206)
قال الباقر ( علیه السلام):
«لو یعلم الناس ما فی زیاره الحسین (ع) من الفضل لماتوا شوقا و تقطّت انفسهم علیه حسرات»
« اگر مردم فضیلت زیارت امام حسین (ع) را می دانستند ، هر آینه از اشتیاق می مردند و از حسرت ؛ جان هایشان پاره پاره می شد»
بانو امین؛ مجتهده، محدث، فیلسوف و عارف والامقام در اصفهان به دنیا آمد.
این بانوی فاضله در چهل سالگی با تالیف کتاب ارزشمند “اربعین هاشمیه” نزد علمای نجف و قم شناخته شد و از سوی عدهای از علمای بزرگ، اجازه اجتهاد و نقل روایت دریافت نمود.
در سال 1344 حوزهای به نام مکتب فاطمه(سلاماللهعلیها) برای بانوان تاسیس کرد و شاگردان بسیاری را تربیت نمود. وی پس از تالیف کتابهای متعدد در علوم اسلامی در سال 1362 ش چشم از جهان فرو بست.
وقتي براي
استراحت پيدا مي شود
يادمان سرداران شهيد لشكر 8 زرهي نجف اشرف در عمليات كربلاي 5
نمي دانم از كجا شروع كنم ولي مي دانم كه قصد دارم تا دل را در سرزمين خوبيها به گردش در آورم و از ياراني بگويم كه حكايت آنان , روايت ماندن ما نيز هست آناني كه حماسه هايشان در هويزه , بستان , فكه , شاخ شميران , سومار , مهران و… ماندگار شد.
آهنگ غم
کاروان عشق از قبله گاه آفتاب روان به منزل شام بود.
کودکان پای آبله بودند. و گونه به اشک غم نشسته، زنان سر به دامن
خاک سائیده بودند و دل از نام آوران سپاه عشق بریده.
عطش نایِ جان سوز آهِشان را بریده بود و اشک سُوی دیدگانشان را.
در کشاکش فریاد زنجیرها طنین ناله اهل حَرم، گُم می شد و در نهیب
بی امان شلاق مزدوران، آه مظلومان در حنجره می خشکید.
کاروانیان دل پَریش و چهره خاک آلود و پای در شن یه سوی شام
محنت، روان بودند.
فرشته کاظم زداه-طلبه پایه سوم
آنچه پیش روی شماست دل نوشته ای از لحظه وداع دختر ی با پدرش در آخرین دیدار :
راستی آن روز یادت هست؟ آخرین روزی که از کنارم می رفتی؟ روزی که توان جدا شدن از همدیگر را نداشتیم؟ گویی نیرویی قلبهامان را به هم گره زده بود. نمی دانم آن روز حال عجیبی داشتم گرچه کوچک بودم اما هنوز آن بی قراری ها یادم هست. هنوز هم اشک های ملتمسانه و کودکانه ام را به یاد دارم، هنوز هم غربت رفتنت به خاطرم مانده است.
چه سخت بود آن لحظات، و چه سنگین می گذشت آن دقایق آخر.
براستی مرا توان جدا شدن از آغوشت نبود، گویی کسی برای همیشه گرمای آغوشت را از من گرفت و تا ابد شنیدن صدای قلب تو را از من دریغ می کند.
نبرد عشق
اندکی آن سو تر از خیمه ها، گدازه آفتاب از تنور آسمان آتش می ریخت و آه بلند بیابان بر چهره نیلگون آسمان، سیلی داغ می کوفت. فرات از عطش می سوخت و چشم حَرامیان به سرخی می گرایید، لب شن زار تفتیده بود و قلب اهل خیام غم دیده، چشم فرات اشک حسرت به گونه ی ساحل می ریخت و دیده ی زنان خون به دامن گونه.
آب از اشتیاق هَل مِن ناصِر، موج بر سر موج می زد و در تلاطم یاری امام، خرامان کف به لب فرات می آورد، آفتاب حُرم تیغ نگاهش را بر زره دژخیمان می کشید اما جگر اهل حَرم عطشناک تر می شد، فرات دست سخاوت از یاری مشک عباس(علیه السلام) بریده بود و آسمان شرمسار ناله کودکان و آب در مویه حسرت بود.
و حسین علیه السلام تنها بود در چکاوک هیاهوی بی امان شمشیرها و تیغ های برهنه که چون موجی خرامان به سویش می شتافتند و گوی سبقت در شهادتش از هم می ربودند.
فرشته کاظم زاده-طلبه پایه سوم
ای خداوند سید السادات
سروری سزاوار توست و بزرگی برازنده تو.
هر که بزرگی اش به تو پیوسته است، بزرگ است و هر که چنین
نیست، گمان می کند که بزرگ است. سیادت به تو معنا می شود و
از تو نشات می گیرد.
ای خداوند مجیب الدعوات !
در آستان تو، خواست عین اجابت است و سوال عین جواب. که هر
کس را توفیق خواستن و طلب کردن نیست. ما اما از تو فقط تو را
می طلبیم. تو که باشی همه چیز هست و بی تو، هر چه که باشد نیست.
ای خداوند عالم الخفیات!
امان از شعارهای رنگین و دثارهای زهر آگین.
امان از ظاهرهای فریبنده و باطن های ننگین.
فغان از چهرههای مقدس و درونهای ملوث.
فریاد از سخن های شیرین و مقاصد شوم.
تنها تویی که پنهان ترین زوایای وجود آدمیان را می فهمی.
هدایتمان کن.
تجربه های زندگی
* یادت باشد تجربه نام مستعاری است که روی خطاهای خود می گذاریم.
* کودکان ما به سرمشق های اخلاقی بیش از پول توجیبی نیاز دارند.
* وقتی درباره دو کار جالب و مهیج به تو حق انتخاب دادند، کاری را که تا به حال امتحان نکردی انتخاب کن.
* همیشه با خودت عکس داشته باش و هر سه سال یکبار عکسهای جدید بگیر.
* هیچ وقث فرصت قدم زدن با همسرت را از دست نده.
* در مورد مردم بر اساس موقعیتی که در آن هستند قضاوت کن نه بر اساس موقعیت خودت.
* وقتی در زمینه های حرفه ای و تخصصی با مشکل مواجه شدی، از افراد متخصص کمک بخواه نه از دوستانت.
* وقتی به همسرت می گویی دوستت دارم، این را در عمل نشان بده.
* اگر خواستی کسی را خوب بشناسی دوستانش را ببین. به این ترتیب چیزهای زیادی درباره اش خواهی فهمید.
* وقتی از ته دل خوشحالی، بگذار چهره ات این خوشحالی را نشان بدهد.
* وقتی به محل جدیدی نقل مکان کردی، خودت را به همسایه ها معرفی کن.
* برای فرزندانت اسباب بازی هایی بخر که با نیروی تخیل آنها کار کند، نه با باتری.