گرچه از هر ماتمى خيزد غمى
فرق دارد ماتمى تا ماتمى
اى بسا كس مرد و كس آگه نشد
مرگ او را مبديى و مختمى
اى بسا كس مرد و در مرگش نسوخت
جز دل يك چند يار همدمى
ليك اندر مرگ مردان بزرگ
عالمى گريد برآيد عالمى
لاجرم در مرگ مردانى چنين
گفتبايد اى دريغا عالمى
(مجموعه مقالات ص11 تاليف استاد حسنزاده آملى)
ام سلمه زوجه پيغمبر مىگويد: روزى شوهر سابقم ابوسلمه سخنىرا كه از پيغمبر شنيده بود برايم اينچنين نقل كرد. هر مسلمانىكه مصيبتى بر او وارد شود و كلمه انا لله و انا اليه راجعونرا بر زبان جارى كند و بگويد خداوندا مرا پاداش فرما در اينمصيبت! خداوند بهتر از فوت شده بر او عنايت مىفرمايد. امالسلمه گفت: من اين كلمات را حفظ كردم و هنگامى كه ابوسلمه ازدنيا رفت همانها را با خود گفتم و فكر كردم كه چگونه ممكن استكه بهتر از او نصيبم شود. روزى رسول خدا به خانهام آمد و مرابراى خود خواستگارى كرد و خداوند به جاى ابوسلمه بهتر از اومثل پيغمبر خدا را به من عنايت كرد.(بحار الانوار، ج6، ص726)
دانى كرا سزد صفت پاكى
آنكو وجود خود نيالايد
تا خلق از او رسند به آسايش
هرگز به عمر خويش نياسايد
تا ديگران گرسنه و مسكينند
بر مال و جاه خويش نيفزايد
تا بر برهنه جامه نپوشاند
از بهر خويش جامه نيفزايد
تا كودكى يتيم همى بيند
اندام طفل خويش نيارايد
مردم بدين صفت اگر يابى
گر نام او فرشته نهى شايد
(پروين اعتصامى)
ابو وائل گفت در خدمت اباذر به خانه سلمان رفتيم هنگام غذاسلمان گفت اگر رسول خدا از تكلف نهى نكرده بود براى شما چيزىتهيه مىكردم، پس از آن مقدارى نان و نمك آورد.
ابوذر گفت: اگربا اين نمك نعنا همراه مىشد خيلى بهتر بود.
سلمان آفتابه خود را به گرو گذاشت و مقدارى نعنا تهيه نمود. پس از آن كه خورديم ابوذر گفت: سپاس مر خدايى را كه ما را قانع ساخت.
سلمان گفت: اگر قانع بوديد آفتابه من به گرونمىرفت.(كشكول بحرانى، ج2، ص137)
«انقلاب اسلامى ايران نتيجه 1400 سال رنج و زحمت ومشقت و تبعيد و زندان و شكنجه ها و جنگ ها و شهادت ها مى باشد.
افرادى چون مطهرى ها و… جان عزيز خود را فدا كرده اند تا اين انقلاب به اينجارسيده است و ما امروز وارث چنين انقلابى هستيم. شما مىدانيد حفظ هر چيزى از بهدست آوردن آن دشوارتر است.»
آموزگار شهيد محمد خالوئى از : تهران
«شجره انقلاباسلامى احتياج مبرمى به خون جوانان عاشق و خدمتگزار به خداوند سبحان دارد. از آنطرف، خداوند متعال هم جوانان برومند و شايسته و باتقوا را به وسيله (شهادت)
گلچين مىكند.»
دانش آموز شهيد داود سهرابى از : تهران
«در اول وصيتنامه بهامام عزيز سلام عرض مىكنم كه ما را يارى و رهبرى كرد كه از نظام كثيف طاغوت خارجشويم و در فضاى سالم انقلاب اسلامى زندگى كنيم. نمىدانم شكر اين نعمت را چگونهبجا آورم كه اگر انقلاب نمىشد، حالا در اين مكان مقدس كه خداوند عنايت كامل داردنبودم بلكه در بدترين و كثيفترين جاها مشغول معصيتخداوند بودم و از خدا آنقدردور بودم كه هيچ فكرش را هم نمىتوان كرد.»
دانش آموز شهيد احسان كشاورز محمدى از : تهران
«وقتى انقلاب كرديم و آمريكا را كه مظهر شيطان استبه رهبرى امام ازخاك اسلامى خود بيرون كرديم بايد پذيراى مصايب و دشواريها نيز باشيم. وقتىخواستيم كه سربلند باشيم و حق بگوييم و به حق دعوت كنيم بايد رنج و مشقتفراوانى را تحمل و مبارزه كنيم.»
دانش آموز شهيد حميد رزاقى از : تهران
«من يك جان دارم و آن هم مال انقلاب اسلامى است.»
بسيجى شهيد محمد قاسم رياحى از : بندر گز
«اميدوارم اين انقلاب كه يك انقلاب اسلامى استيك انقلاب جهانى شود ومقدمه براى حضور حضرت بقيه الله ارواحنا لتراب مقدمه الفداء باشد.»
دانشجوى شهيد على رفيق دوست از : تهران
«اين مردم بدون سلاح، فقط با اسلحه ايمان برمدرنترين سلاحها پيروز شدند و يك بار ديگر تاريخ اثبات كرد كه قرآن پيروز است ومشرك و كفار نابود و جايشان در زبالهدان تاريخ خواهد بود.»
مهندس شهيد منوچهر مهاجرانى از : خمين
«اين انقلاب مانند درختى است جوان كه احتياج به خون داردمىروم تا با خون خود كه مقدار ناچيزى است اين درخت را آبيارى كنم تا از محصولآن آيندگان استفاده ببرند.»
كارگر شهيد رسول رفيعى از : سبزوار
«اى دولتمردان كه در نظام جمهورى اسلامى ايران مسووليتى به عهده داريد بايد به فكر مردم باشيدبايد براى مردم زندگى ساده را به هر نحوى كه شده تهيه نماييد انقلاب، انقلابمحرومان استبايد در خدمت مردم باشيد و خدمت كنيد. »
شهيد محمد رضا مرادى از : خرمشهر
«نگهدارى انقلاب بزرگترين وظيفه و سختترين مسووليت ها است، انقلابى كه هم اكنون چشم اميد مستضعفان، گرسنگان و پابرهنگان است… اگر مىخواهيد روح من درآرامش قرار گيرد به امور مردم رسيدگى كنيد.»
پاسدار شهيد احمد رضا سعيدى از : تهران
استاد سيد محمد جواد مهرى :
سرانجام پس از سالها جنايت و ستم، شب پره خون آشام، در ميان فريادهاى بلند ملت (مرگ برشاه) به سراشيبى سقوط، سرازير شد و به وادى برهوت رهسپار گرديد.
موج خروشانى كه توسط رهبر و معمار انقلاب اسلامى در ايران، حضرت امام خمينى قدسسره، پديد آمده بود و توام با عصيان ملى در تمام ادارات، موسسات، نهادها،كارخانهها، بازار و حتى ارتش شده بود شاه را كه سمبل ظلم و جنايت و الگوىوحشيگرى و خيانتبود، به سقوطى مرگبار كشاند و جهان را وحشت زده كرد. اربابانزالوصفت و استثمارگر شاه كه مىپنداشتند طرحهاى پيشرفتهشان مىتواند حكومت پوشالىشاه را نگه دارد، يا لااقل رژيمى را جايگزين او كند كه با تمايلات و هواهاى آنان،سازگار باشد، اين بار سختبه وحشت فرو رفته و شگفت زده شدند كه چه شد؟! چگونهشاه رفت و قدرت آنان نيز پس از سقوط شاه از بين رفت؟ راستى مگر ممكن است ملتىبا نداشتن سلاح و نيروى اهريمنى، بتواند رژيمى مسلح را از پاى درآورد و به سقوطوادارد در حالى كه تمام قدرتهاى بزرگ دنيا پشتوانههايش مىباشند؟
اين جا بود كه برخى فهميدند: آرى! مىشود!! ممكن است فرياد بر سلاح پيروز گرددولى با تكيه بر قدرت محض لايزالى نه قدرتهاى پوشالى.
البته من بر اين باورم كه هنوز تحليلگران و سياستبازان غرب، پس از گذشت نوزدهسال از انقلاب، نتوانستهاند بفهمند راز پيروزى اين ملت چه بود. هنوز وقتى سخن ازپيروزى انقلاب اسلامى در ايران مىشود، عوامل مادى را پيش مىكشند و كمبودهاى مادىبه اضافه جو خفقان حاكم بر آن زمان و جلوگيرى از آزادىها را عامل انقلاب و نهضتمىدانند.
بدون شك جو خفقان حاكم بر آن زمان و جلوگيرى از آزادىها را عامل انقلاب و نهضتمىدانند.
بدون ترديد جو خفقان و وحشتى كه رژيم براى عموم ملتخصوصا مومنين، خلق كردهبود، قطعا در پيشرفت نهضت موثر بوده ولى هرگز كمبودها تاثيرى نداشته است، بهويژه اين كه كمبود چشمگيرى در امور مادى در آن زمان به چشم نمىخورد، و شايدپس از پيروزى و در دوران جنگ تحميلى در اثر تحريمهاى ابر جنايتكارانكمبودها، چهره روشنتر و بارزترى داشت ولى هرگز مردم، صحنه را خالى نكردند و خودرا جداى از انقلاب ندانستند.
باز هم در اين جا پرانتزى باز مىكنيم و مىگوئيم: بايد دولت مردمى تلاش كند تاپس از سالها محروميت، افق روشنترى را براى فقر زدايى، ايجاد نمايد و با همكارىعموم مردم به ويژه كارشناسان اقتصادى، به وضعيت نابسامان موجود خاتمه دهد كهانشاء الله چنين نيز خواهد شد.
ويليام جيمس مىگويد:
نسبت دانش ما به جهلمان، چون قطره در برابر اقيانوسى ژرف است.
دكتر الكسيس كارل مىگويد: در واقع جهل ما از خود، زياد، و نواحى وسيعى ازدنياى درونى ما هنوز ناشناخته مانده است و بيشتر پرسشهايى كه محققين و مطالعهكنندگان زندگى انسان طرح مىكنند بدون پاسخ مىماند.
(خدا را چگونه بشناسيم، 156، 157)
شهيد دستغيبمىگويد: تقريبا چهل سال قبل در همين حجرههاى مسجد مشيرالملك شيرازى كه طلابسكونت داشتند، مدرسى زبردست درس قوانين و مطول مىگفت و مشهور به حافظه ومعلومات بوده شب خوابيد صبح كه بلند شد ديد حافظهاش را از دست داده حتى براىنماز صبح سوره حمد را نيز فراموش كرده بود بطور كلى حافظهاش را از دست داد بهطورى كه الف را از باء تشخيص نمىداد و به همين حال بود تا مرد.
(استعاذه، ص240)
روزى شيخ جعفر كاشف الغطا مبلغى بين فقراى اصفهانتقسيم كرد و پس از اتمام پول به نماز جماعت ايستاد در بين دو نماز سيدى فقير وبىادب آمد و به شيخ گفت از مال جدم (خمس) به من هم بده شيخ فرمودند: قدرى ديرآمدى متاسفانه چيزى باقى نمانده است. فقير بىادب با كمال جسارت آب دهان خود رابه ريش شيخ انداخت. شيخ بدون هيچ خشونتى از جا برخاست و در حالى كه دامن خود رابه دست گرفته بود در ميان صفوف نمازگزاران گردش كرد و گفت هر كس ريش شيخ رادوست دارد به سيد كمك كند. مردم كه ناظر اين صحنه بودند اطاعت نموده دامن شيخرا پر از پول نموده، پس همه پولها را به آن سيد تقديم كرد و به نماز عصر ايستاد.
(فوائد الرضويه، ص74)
از قول حاج ملاصالح برغافى نقل شده كه مىفرمود پدرم گفت: در خواب ديدم پيغمبر اكرم نشسته وعلماء در خدمت پيامبر نشستهاند و مقدم بر همه ابن فهد حلى جاى دارد تعجب كردمكه اين همه علما با آن مقامات و شهرت چگونه است كه همه در مقامى پايينتر از ابنفهد جاى دارند با اين كه ابن فهد را در ميان علما چندان شهرتى نيست از اين روراز موضوع را از پيامبر خدا پرسيدم رسول خدا فرمود:
علت اين است كه ديگر علما هنگامى كه فقير به آنان مراجعه مىكند اگر از مالفقرا نزد ايشان بود به او مىدادند وگرنه جواب مىكردند اما ابن فهد هرگز فقيرانرا از نزد خود محروم باز نمىگردانيد.
(بيدارگران اقاليم قبله، ص216، 217)