آيت الله جوادى آملى، نشر اسراء، چاپ پنجم، 1381، قم، 440 صفحه .
اين كتاب مجموعه درسهايى است كه مؤلف در مركز دينى و فرهنگى جامعهالزهراى قم در بين محصلين و فضلاى آن مركز داشته و مورد مطالعه قرار داده شده است، مطالب اين كتاب را مىتوان به پنجبخش تقسيم كرد:
بخش اول: مقدمهاى مبسوط، عقلى و استوار است كه در برگيرنده اساس و اصول حاكم در اين كتاب بوده و نقش راهنماى اين مجموعه را به عهده دارد كه در پايان اين مقدمه فلسفه نامگذارى كتاب به «زن در آينه جلال و جمال» را تشريح نموده است .
بخش دوم: شناسايى و معرفى زن در كتاب الاهى قرآن مجيد است .
بخش سوم: كه تحت عنوان زن در عرفان است، بررسى شخصيت زن از ديدگاه عرفان ناب اسلامى و عرفايى كه در دامان اسلام پرورش يافته و سخنانى بار يافته از قرآن و وحى دارند مىباشند .
بخش چهارم: در اين بخش از كتاب هويت زن از ديدگاه برهان توسط عقل پيوسته با وحى و نه گسسته از آن تشريح مىشود .
بخش پنجم: ففصل الخطاب كتاب كه پاسخ آخرين شبهات و ابهامات ارائه شده از مراكز مختلف مىباشد، به قلم استاد تحرير گرديده و در پى آن به توضيح و تحليل روايات وارده و احكامى كه در موضوع زن جاى بحث و نقد و نظر بوده و در ضمن درس مطرح شده پرداخته است.
در يک کتاب کهن آمده است «کسي که بداند به اندازه کافي دارد، ثروتمند است.» اين جمله درست مثل يک پياز ميماند؛ هر پوستهاي از آن برداريد، پوسته ديگري در زير آن باقي خواهد ماند. حالا به اين پرسش بنگريد: به اندازه کافي يعني چهقدر؟ ما شما را با دو نکته راهنمايي ميکنيم:
1. تعبير و تفسير «کافي» کاملا شخصي است و هيچکس به غير از خودتان نميتواند اندازة آن را براي شما مشخص کند.
2. به اندازه کافي داشتن هيچ ارتباطي با فقر يا رياضيتپيشگي ندارد. در ضمن، اسراف در فراواني داراييها نيست،بلکه در لذت نبردن از آنهاست.
چند نکته يادگاري
* مدتها پيش يکي از دوستانم که تجربه يک زندگي مشترک واقعا استثنايي را دارد به من گفت که او در دوستي ميليونر است و در عشق و زندگي مشترک ميلياردر و در پيداکردن جهت زندگي بالاتر از ميلياردر. در دنيايي که تمام مردم به دنبال وقت ميگردند او قادر است لحظاتي را به خود، خانواده و يا کار مورد علاقهاش اختصاص دهد.
* پول را کالايي تصور کنيد که در ازاي دادن انرژي زندگي خود بهدست ميآوريم پس بايد آن را هشيارانه خرج کنيم. حالا قبل از خريد هر کالايي مازاد بر ضروريات اوليه از خود بپرسيد: آيا اين خريد به اندازة هزينهاي که صرف آن ميکنم در من احساس خوشي و رضايت بهوجود ميآورد؟
* پدر يک خانواده را در نظر بگيريد که همواره خود را بهخاطر کمبود وقت براي بودن با فرزندانش سرزنش ميکند او علاقهمند به عکاسي است اما آيا ميتواند بدون عذاب وجدان، آخرين مدل دوربين عکاسي خودکار را براي خود بخرد؟ آيا اين خريد، او را بيشتر از فرزندانش دور نميکند؟
زهرا کاظمي
روزها گذشت و گنجشک با خدا هيچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا ميگرفتند و خدا هربار به فرشتگان اينگونه ميگفت:«ميآيد؛ من تنها گوشي هستم که غصههايش را ميشنود و يگانه قلبيام که دردهايش را در خود نگهميدارد.» و سرانجام گنجشک روي شاخهاي از درخت دنيا نشست.
فرشتگان چشم به لبهايش دوختند، گنجشک هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:« با من بگو از آنچه سنگيني سينه توست.» گنجشک گفت:«لانه کوچکي داشتم، آرامگاه خستگيهايم بود و سرپناه بيکسيام. تو همان را هم از من گرفتي. اين توفان بيموقع چه بود؟ چه ميخواستي از لانه محقرم؟ کجاي دنيا را گرفته بود؟ و سنگيني بغضي راه بر کلامش بست.
سکوتي در عرش طنينانداز شد. فرشتگان همه سر به زير انداختند. خدا گفت:«ماري در راه لانهات بود. خواب بودي. باد را گفتم تا لانهات را واژگون کند. آنگاه تو از کمين مار پرگشودي.» گنجشک خيره در خدايي خدا مانده بود. خدا گفت:«و چه بسيار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنيام برخاستي.» اشک در ديدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چيزي در درونش فروريخت.
هايهاي گريههايش ملکوت خدا را پر کرد.
پادشاهي بر کشوري بزرگ حکومت ميکرد، اما از زندگياش راضي نبود. خودش نيز علت را نميدانست. يک روز که او در کاخ قدم ميزد، وقتي از کنار آشپزخانه عبور کرد، صداي ترانهاي را شنيد. به دنبال صدا، پادشاه متوجه يک آشپز شد که روي صورتش برق سعادت و شادي ميدرخشد. پادشاه از آشپز پرسيد:« چرا اينقدر شاد هستي؟» آشپز جواب داد:«قربان! من تلاش ميکنم تا همسر و بچهام را شاد کنم. ما خانهاي حصيري ساختهايم و به اندازه کافي خوراک و پوشاک داريم. من راضي و خوشحال هستم».
بعد از شنيدن حرفهاي آشپز، پادشاه با نخستوزير دراينباره صحبت کرد. نخستوزير به پادشاه گفت:«قربان، اين آشپز هنوز عضو گروه 99 نيست. اگر او به اين گروه نپيوندد، نشانگر آن است که مرد خوشبختي است». پادشاه با تعجب پرسيد:«گروه 99 ؟!»
نخستوزير جواب داد:«اگر ميخواهيد اين گروه را بشناسيد بايد کاري انجام دهيد. کيسهاي با 99سکه طلا جلوي در خانه آشپز بگذاريد، به زودي خواهيد فهميد که گروه 99 چيست».
پادشاه فرمان داد يک کيسه با 99سکه طلا جلوي در خانه آشپز بگذارند. آشپز پس از انجام کارها به خانه بازگشت و جلوي در، کيسه را ديد. با تعجب کيسه را به اتاق برد و باز کرد. آشپز با ديدن سکههاي طلا از شادي فرياد کشيد و بعد آنها را روي ميز گذاشت و شمرد؛ 99سکه؟ او فکر کرد اشتباهي رخ داده است. بارها طلاها را شمرد ولي واقعا 99سکه بود. تعجب کرد که چرا تنها 99سکه است و 100 سکه نيست. فکر کرد که يک سکه ديگر کجاست؟
شروع به جستوجوي سکه صدم کرد. اتاقها و حتي حياط را زير و رو کرد اما خسته و کوفته و نااميد به اين کار خاتمه داد. آشپز بسيار دلشکسته شد و تصميم گرفت از فردا بسيار تلاش کند تا يک سکه طلاي ديگر به دست آورد و ثروت خود را هرچه زودتر به يکصد سکه طلا برساند. آن شب تا ديروقت کار کرد؛ به همين دليل صبح روز بعد ديرتر از خواب بيدار شد و با همسر و فرزندش دعوا کرد که چرا او را بيدار نکردهاند. از آن به بعد آشپز ديگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز نميخواند. او فقط تا حد مرگ کار ميکرد. پادشاه نميدانست که چرا اين کيسه چنين بلايي بر سر آشپز آورده است و علت را از نخستوزير پرسيد. او جواب داد:«قربان! حالا اين آشپز رسما به عضويت گروه 99 درآمده است. اعضاي گروه 99 چنين افرادي هستند؛ آنان زياد دارند اما راضي نيستند و تا آخرين حد توان کار ميکنند تا بيشتر بهدست آورند. ميخواهند هرچه زودتر يکصد سکه را از آن خود کنند ولي باز راضي نميشوند و اين علت اصلي نگرانيها و دردهاي آنهاست. آنها به همين سادگي شادي و رضايت را از دست ميدهند و اعضاي گروه 99 ناميده ميشوند».
حميده رضايي
ميخواستم از تو بگويم و از دردهايت، از غربت اين همه سال كه همنشين تنهاييات بود و تو بودي و چهار ديوارِ محبوس بازداشتگاه.
ميخواستم قلم بردارم و بگويم از شنيدهها، هر چند كه فرق است ميان ديدن و شنيدن، شنيدهها را بايد از آنان شنيد كه ديدهاند.
آري، ميخواستم از تو بگويم؛ امّا چشمم كه به كلام رهبر و مقتدايت افتاد، ديدم چه جاي گفتن، وقتي چون اويي كه كلمات قصارش ديوارنوشتة دلِ هر عاشقي است، وقتي چون اويي كه بيت بيتِ غزلش زمزمة مدام عارفان است، وقتي چون اويي اينگونه دم از سكوت ميزند كه: «ما را چه رسد كه با اين قلمهاي شكسته و بيانهاي نارسا در وصفِ شهيدان و جانبازان و مفقودان و اسيراني كه در جهاد في سبيلالله جان خود را فدا كرده و يا سلامت خويش را از دست دادهاند يا به دست دشمنان اسلام اسير شدهاند، مطلبي نوشته يا سخني بگوييم…»، ديگر چه جاي چون مني است.
نه، من نيز از تو نخواهم گفت. نه از تو و نه از همة آن غروبهاي دلگيرِ بازداشتگاهها كه بيقرارت كرده بود، نه از تو و نه از زخمِ تاولِ آن همه شكنجه كه جسمت را اسير خود كرده بود؛ اما روحت را نه. نه، از تو نميگويم، از خود ميگويم كه آنهمه سال بي تو چه كرد.
از خود ميگويم كه ثانيه به ثانية همة اين سالهاي تلخ را شمرد تا تو برگردي. ميپرسي «كيام»؟ چه فرق ميكند، مادر، خواهر، همسر، چه فرق ميكند؟ هر كدام كه باشي مگر اين درد كم ميشود؟ مگر آرام ميگيرد اين زخم كه بي تو بر دل نشست.
چقدر هي كوچه را به اميدِ آمدنت چراغان كردم. چقدر هي پاي پياده كوچهها را به اميد نشاني از تو رفتم، هر جا هر كارواني آمده و هر همسنگري از تو آزاد شد، قاب به دست راه افتادم و هي سؤال كه: آقا صاحب اين عكس را نميشناسي؟ آقا همسلول شما نبود؟ آقا زنده است؟ خبري از او داريد … آقا … آقا … چه گذشت بر من وقتي آمدي و سراپا درد بودي و سكوت.
زخمت را از من پنهان كردي، امّا با چشمهايت ميخواستي چه كني؟ چشمهايت كه نميتوانست دروغ بگويد، نميتوانست چيزي را پنهان كند، و من از چشمهايت خواندم ناگفتههايي را كه نگفتي؛ شكنجه، درد، توهين، گرسنگي، تشنگي، سرما، گرما، انفرادي، … و تو اين همه را به شوق ديدار دوبارة وطن به جان خريده بودي؛ وطن، خانه، و پير جماران. هنوز يادم هستم كه چطور قلبت ايستاد و پاهايت لرزيد وقتي خواستي مقابلش بايستي، مقابل آن ضريحِ آرامِ نقرهاياش.
هنوز هق هقِ دلتنگيات را از جماران ميشنوم و هنوز ميبينمت كه چگونه در اعماقِ چشمهاي جانشينِ خلفش به دنبال ردّ مهربانيِ نگاهِ اويي. او هم دلتنگ تو بود.
چقدر دعا كرد برگردي، چقدر از خدايت برايت طلبِ صبر كرد، چقدر… چقدر… نگاه كن، اين كلام اوست كه براي تو به يادگار گذاشته است: «اگر روزي اسرا برگشتند و من نبودم، سلام مرا به آنها برسانيد و بگوييد خميني در فكرتان بود.»* آري، خميني در فكرتان بود، همه در فكرتان بوديم. مگر ميشد نبود، به خداكه نه. به خدا كه همة اين سالها او خواست كه تاب آورديم. او نگذاشت كه سر به صحرا بگذاريم، او خواست، تنها او.
پرسش:
آیا نظر شهید مطهری(ره) این بود که نقش ولی فقیه در کشور اسلامی، نقش یک ایدئولوژیک است نه اینکه در راس دولت قرار گیرد و عملا حکومت کند؟
پاسخ:
برای درک و دریافت نظر یک اندیشمند درباره یک موضوع خاص، باید کل آثار او را مورد مطالعه قرار داد و در عین حال جغرافیای زمان و مکان را نیز در نظر گرفت که یک نظریه در چه شرایط زمانی و مکانی مطرح شده است.
پرسش:
پاسخ اسلام به نظریه داروین چیست؟
پاسخ:
اولاً آنچه داروین گفته است که اصل انسان از میمون است تنها در حد یک فرضیه بود که از نظر علم مردود شناخته شده است.
و علوم در این جهت سیر کرده است که تغییرات اساسی در جانداران به صورت جهشی بوده است پس دیگر مسئله تغییرات بسیار کند و تدریجی مطرح نیست، و اگر آنچه که در کتب مذهبی آمده است بر این نکته صراحت هم داشته باشد که آدمِ اول، مستقیماً از خاک خلق شده است، باز به شکلی بیان شده است که ملازم با نوعی فعل و انفعال در طبیعت بوده است.
ثانیاً فرض کنیم که فرضیة داروین، از فرضیه بودن خارج و از نظر علوم قطعی شود باز هم هیچ گونه منافاتی با آنچه در کتب مذهبی و مخصوصاً قرآن آمده است، نخواهد داشت. زیرا قرآن مجید در مورد چگونگی خلقت حضرت آدم (ع) تصریحی ندارد بلکه در بیان داستان خلقت آنچه مطرح است توجه دادن به مقام معنوی انسان، امتناع ابلیس از کرنش و داستان خروج از بهشت و کلاً قضایای بعد از خلقت است.
برای یک نفر معتقد به خدا و قرآن کاملاً ممکن است که ایمان خود به خدا را حفظ کند و در عین حال داستان کیفیت خلقت آدم را به نحوی توجیه نماید. پس بنابراین فرضیة داروین بر فرض اینکه روزی قطعی هم بشود باز هم هیچ منافاتی با عقیده به خدا و ایمان مذهبی ندارد. [1]
[1] کتاب علل گرایش به مادیگری استاد شهید مطهری.
پایگاه حوزه1560-3، 1560
پیوند: http://mortezamotahari.com
پرسش:
آرا و اندیشه های دکتر علی شریعتی مخصوصاً در آثار مذهبی و تاریخ اسلام چقدر قابل اعتماد است؟
نظر استاد مطهری در این مورد چیست؟
پاسخ:
مرحوم دکتر علی شریعتی از چهره های شناخته شده قبل از انقلاب اسلامی ایران است که در آگاهی دادن قشر جوان بر ضد حکومت ستم شاهی نقش ارزنده ای داشت. از مرحوم شریعتی آثار بسیاری در مورد مسائل اسلامی، عقیدتی و تاریخی بر جای مانده است. با توجه به این که رشته تخصصی و تحقیقی او در مسایل جامعه شناسی بوده، طبعاً آثاری که در مورد مسایل دینی و تاریخ اسلامی نگاشته است، قابل نقد و بررسی بوده و خالی از اشتباه نیست.
در مورد آثار شریعتی برخی راه افراط را پیموده اند و همه نوشته های ایشان را درست و صحیح دانسته اند. برخی بر عکس راه تفریط را طی کرده اند و همه آنها را نادرست و مردود دانسته اند.
پرسش:
اگر جامعه ی بشری در مسیر خودش به تکامل می رسد پس نیاز به مهدی علیه السلام برای چیست؟
پاسخ:
اشتباهی است که در جامعه ی ما رخ داده و آن این است که اغلب تصور می کنند که ظهور حضرت حجّت صرفاً ماهیت انفجاری دارد. این تصور بر اساس یک بدبینی خاص است، یعنی آنها هم در میان اخبار و روایات آن جنبه های بدبینی اش را نگاه کرده و این طور فکر کرده اند که وقتی بشریت به آخرین حد ظلمت می رسد که از اهل حق و حقیقت هیچ خبر و اثری نیست یکمرتبه منفجر می شود و منجر به ظهور حضرت حجّت می گردد. در حالی که این طور نیست، بلکه ایشان آخرین حلقه ی مبارزات انسان است و من شواهد این مطلب را از آیات قرآن و روایات [در کتاب قیام و انقلاب مهدی علیه السلام ] آورده ام. بنابراین ایشان نه به عنوان اینکه چون دیگر انسان کاری نمی کند، به عنوان یک مافوق انسان به جای او عمل می کنند، بلکه به عنوان کمک انسان این کار را می کنند. [1]
[1] - تکامل اجتماعی انسان در تاریخ (نبرد حق و باطل)
پیوند: http://www.aviny.com/
چگونه كتب استاد را مطالعه كنيم كه تا انتهاي مسير ثابت قدم و استوار بمانيم ؟)
آن چه در پي ميآيد ، نكاتي چند دربارهي مطالعهي آثار شهيد مطهري است . اميد است كه براي خوانندگان گرامي كارگر افتاده و آنها را در پيمودن هر چه صحيحتر اين راه ياري كند . البته از خوانندگان عزيز تقاضا دارم ، همهي اين نكات را به دقت خوانده و به كار بندند ، هم چنين از انتخاب روشهاي سليقهاي هم به شدت پرهيز كنند .
1 . براي پيمودن هر راهي در ابتدا بايد انگيزهي رهرو ، براي پيمودن آن راه به حد بالايي برسد تا اگر موانعي ايجاد شد ، هيچ ترديد و تزلزلي در او پديد نيايد .
بسياري از كساني كه كتب استاد را براي مطالعه انتخاب كرده و خواندن آنها را هم آغاز نمودهاند ، به دليل نداشتن انگيزهي بالا ، در همان ابتدا به قول خودمان بريدهاند . دانستن اهميت مطالعهي كتب شهيد مطهري ، بزرگترين عاملي است كه ميتواند ما را با انگيزهي بالايي به طرف اين كتب ارزشمند سوق دهد . وظيفهي مقالهي قبلي ، همين ايجاد انگيزه بود .
2 . يكي از عوامل ايست مطالعاتي اين است كه خواننده ، روشهاي مطالعه را به صورت مختلط دربارهي هر كتابي استفاده ميكند . هر كتابي را بايد با روشي متناسب با هدف آن خواند . گاهي هدف حفظ كردن ، گاهي هم فهميدن عميق و دقيق ، در بعضي موارد اطلاع سطحي و در مواردي هم گرفتن ديدگاه ، يا تغيير و تكميل يك ديدگاه قبلي است .