شهيد محمد وحيدي
تاريخ شهادت: 28/8/1359
سلام بر محرم ؛ سلام بر حسين؛ سلام بر عاشورا ؛ باز سلام بر محرم ؛ ماه پيروزي خون بر شمشير ؛ سلام بر تو اي حسين ؛ اي وارث آدم و اي آموزگار شهادت ، لحظه اي به ما نگاه كن و بنگر كه ملت قهرمان ايران ؛ كربلاي تو و عاشوراي تو را چگونه با خون خود ، جوان و تازه مي كنند. اي آموزگار شهادت ، اي كه مرگ سرخ را برگزيدي تا با هر قطره ي خونت ، ملتي را حيات بخشي و تاريخ را به تپش بياوري و كالبد مرده ي عصري را گرم كني ؛ بدان جوشش و خروش زندگي و عشق و اميد دهي.
ايمان ما ملت ها ؛ تاريخ فرداي ما؛ كالبد زمان ما ، به تو و خون تو محتاج است اي حسين عزيز.
(حماسه ي عاشورا در كلام شهدا، ص210)
شهيد اسماعيل دقايقي
براي شما آرزوي صبر و استقامت و پيگيري اهداف اسلامي را دارم ؛ ان شاء الله بتوانيد با كار و فعاليت ؛ خود را پيش از پيش وقف راه خدا و اسلام كنيد . پيش بردن اسلام در جهان ، جهاني كه پر از فسق و فجور و خيانت ابرقدرت ها است ، تلاش و ايثار مي خواهد ؛ در راه امام حسين (ع) رفتن ؛ حسيني شدن را مي خواهد.
(حماسه ي عاشورا در كلام شهدا؛ ص 244)
شهيد خداويردي معيت
تاريخ شهادت: 28/4/1365
محل شهادت: سومار
ما بايد امام خود را در ميدان تنها نگذاريم و بايد خود را در صف ياران اباعبدالله الحسين (ع) قرار دهيم و بر عليه يزيديان بجنگيم و بايد مثل سرور و مولايمان حسين (ع) فرياد بزنيم كه اگر قرار باشد دين محمد(ص) جز با كشته شدن ما پا بر جا نماند ؛ پس ا ي شمشيرها و خمپاره ها ، توپ ها و سفير گلوله ها مرا در برگيريد و بدنم را سوراخ سوراخ گنيد و خونم را بريزيد و مرا تكه تكه ام سازيد.
پدر و مادرم! بگذاريد ما بسوزيم و مفقود شويم تا آيين سعادت بخش اسلام پابرجا بماند و چهارده قرن است كه ما سينه مي زنيم و حسين حسين مي گوييم و شعار مي دهيم كه اي حسين زهرا ! اي كاش ما هم در كربلا بوديم و تو را ياري مي كرديم و تو را مثل كوفيان تنها نمي گذاشتيم.
امروز بايد عمل كرد ؛ بايد امام حسين را عملا ياري كنيم و از جان و دل به نداي او لبيك بگوييم.
(حماسه ي عاشورا در كلام شهدا ؛ ص 218)
شهيد محمد حسين نووروزي آيين
تاريخ شهادت: 30/10/1365
محل شهادت: عمليات كربلا
تا آخرين قطره ي خون با جمهوري اسلامي باشيد همانطوري كه امام حسين (ع)شب عاشورا در كربلا فرمود هركه مي خواهد برود ، برود ما فردا همه كشته و شهيد خواهيم شد ؛ بچه ها آواره و يتيم مي شوند ؛ ما راه را بر كسي نمي بنديم. همه رفتند الّا، 72 تن ؛ الان هم امام امت حجت را بر ملت تمام كرده است؛ آن كسي كه حسين (ع) را شب عاشورا تنها گذاشت الان هم حسين زمان را تنها مي گذارد. پس رزمندگان اسلام از امر ولي فقيه تا آخرين قطره خونشان اطاعت خواهند كرد.
مگر به غير از اين بدن و چهار قطره خون چيز ديگري داريم ؛پس اين را بايد در راه خدا بريزيم.
در پايان از شما مي خواهم كه نماز جماعت را در مسجد بخوانيد ؛ پشتيباني از اسلام و انقلاب را فراموش نكنيد و جبهه و شهدا را هميشه ياد نماييد.
(چشمان بيدار ؛ص16)
پیوند: http://www.aviny.com
سید شهیدان اهل قلم
راوی
روز بالا آمده بود كه جنگ آغاز شد و ملائك به تماشاگه ساحتِ مردانگی و وفای بنی آدم آمدند. مردانگی و وفا را كجا می توان آزمود، جز در میدان جنگ، آنجا كه راه همچون صراط از بطن هاویه آتش می گذرد؟ … دیندار آن است كه دركشاكش بلا دیندار بماند، وگر نه، درهنگام راحت و فراغت و صلح و سلم ، چه بسیارند اهل دین، آنجا كه شرط دینداری جز نمازی غراب وار و روزی چند تشنگی و گرسنگی و طوافی چند برگرد خانه ای سنگی نباشد.
رودر رویی ، نخست تن به تن بود و اولین شهیدی كه بر خاك افتاد مسلم بن عوسجه بود، صحابی پیر كوفی. در زیارت الشهدای ناحیه مقدسه خطاب به او آمده است: « تو نخستین شهید از شهیدانی هستی كه جانشان را بر سر ادای پیمان نهادند و به خدای كعبه قسم رستگار شدی . خداوند حق شكر بر استقامت و مواسات تو را در راه امامت ادا كند؛ او كه بر بالین تو آمد آنگاه كه به خاك افتاده بودی و گفت: فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.»
حبیب بن مظاهر كه همراه امام بر بالین مسلم بود گفت :« چه دشوار است بر من به خاك افتادن تو، اگر چه بشارت بهشت آن را سهل می كند. اگر نمی دانستم كه لختی دیگر به تو ملحق خواهم شد، دوست می داشتم كه مرا وصی خود بگیری…» و مسلم جواب گفت : « با این همه ، وصیتی دارم » و با دو دست به حسین (ع) اشاره كرد، و فرشتگان به صبر و وفای او سلام گفتند: سلام علیكم بما صبرتم.
دومین شهیدی كه برخاك افتاد «عبدالله بن عمیر كلبی» بوده است؛ آن جوان بلند بالای گندم گون و فراخ سینه ای كه همراه مادر و همسرش از بئرالجعد همدان خود را به كربلا رسانده بود… همسر او نیز مرد میدان بود و تنها زنی است كه در صحرای كربلا به اصحاب عاشورایی امام عشق الحاق یافته است.
شهيد ناصر چهار لنگ
تاريخ شهادت :18/11/1363
مكان شهادت : تنگه چزابه
اگر جنازه ي شهيدتان سر در بدن ندارد ؛ناراحت نشويد و مگوييد كه سر جوان ما كجاست ؛ زيرا سر مرا همراه كاروان سرهاي شهداي كربلا بر سر نيزه كرده و در شهرها مي گردانند تا نشاني بر مظلوميت شهيدان راه حق باشد ؛ اگر مدتي جنازه ام بي دست وپا در بيابان بماند بايد به ياد علمدار شهيدان كربلا باشيد كه پيكر پاكش بدون دست و پا در بيابان افتاده بود ؛ آيا شما دوست نداريد كه من وجه شباهتي با عباس شهيد داشته باشم .( حماسه ي عاشورا در كلام شهدا ص 257)
وقتي براي
استراحت پيدا مي شود
يادمان سرداران شهيد لشكر 8 زرهي نجف اشرف در عمليات كربلاي 5
نمي دانم از كجا شروع كنم ولي مي دانم كه قصد دارم تا دل را در سرزمين خوبيها به گردش در آورم و از ياراني بگويم كه حكايت آنان , روايت ماندن ما نيز هست آناني كه حماسه هايشان در هويزه , بستان , فكه , شاخ شميران , سومار , مهران و… ماندگار شد.
آنچه پیش روی شماست دل نوشته ای از لحظه وداع دختر ی با پدرش در آخرین دیدار :
راستی آن روز یادت هست؟ آخرین روزی که از کنارم می رفتی؟ روزی که توان جدا شدن از همدیگر را نداشتیم؟ گویی نیرویی قلبهامان را به هم گره زده بود. نمی دانم آن روز حال عجیبی داشتم گرچه کوچک بودم اما هنوز آن بی قراری ها یادم هست. هنوز هم اشک های ملتمسانه و کودکانه ام را به یاد دارم، هنوز هم غربت رفتنت به خاطرم مانده است.
چه سخت بود آن لحظات، و چه سنگین می گذشت آن دقایق آخر.
براستی مرا توان جدا شدن از آغوشت نبود، گویی کسی برای همیشه گرمای آغوشت را از من گرفت و تا ابد شنیدن صدای قلب تو را از من دریغ می کند.
شهيد قاسم علي ويسي
تاريخ شهادت :9/2/1365
مكان شهادت:فاو
… عزيزانم ؛ خود ، زمان و موقعيت حساس خويش را بشناسيد . بدانيد ما وارث دستاورد سرخ انقلاب مقدس كربلا و حركت آزادي بخش و حيات آفرين عاشوراييم . ما اكنون اسلام و تشيعي را در دست داريم كه بر پايه شجره طيبه آن ، خون هاي مقدس و پاك نثار شده و از 72 جانباز عاشوراي حسيني تا 72 يار وفادار خميني همه و همه براي استواري و پايداري آن جانها باخته اند .
اي حسين عزيز،اي سوخته ي شعله هاي آتش عشق و اي منادي بر حق پيام نوراني خداوند كه حتي سر بريده ات نيز قرآن ، كلام خدا را بازگو كرده ، شاهد باش به ياريت آمدم و پاي در راه كربلاي خونينت نهادم و اگر در اين مسير دست هايم را ببرند و پاهايم را بشكنند با سينه به پابوست خواهم شتافت و اگر جان باختم با تمام توان به سوي وجود پر نورت پر خواهم كشيد و در جوارت ، عطش ديدار را فرو خواهم نشاند.
(حماسه ي عاشورا در كلام شهدا ، ص22)
مسلم سلامت مي كند ؛ يا حسين
جمعه 15 مرداد سال 1366؛ تبريز ؛پايگاه دوم شكاري ، عيد قربان
سرهنگ بختياري در جاده فرعي ، كنار باند ايستاده و چشمانش به آسمان خيره مانده بود. هواپيما كه از نگاهش ناپديد شد ؛ با صداي گرفته اي زير لب گفت : موفق باشيد .
لحظه اي مكث كرد .سپس ناخود آگاه با صداي بلندي فرياد كشيد :تا برگردي همين جا مي مانم.
آنگاه بي اختيار چند قطره اشك بر گونه هايش لغزيد .تيمسار پس از آنكه نشانه ها و هدف هاي مورد نظر را با سرهنگ نادري يادآوري كرد ، چند لحظه ساكت شد ؛ سپس صداي او از راديوي داخلي هواپيما به گوش مي رسيد كه زيرر لب مي گفت : پرواز كن ،پرواز كن ، امروز روز امتحان بزرگ اسماعيل است !
جنگنده دل آسمان را مي شكافت . صداي سرهنگ نادري در راديوي تيمسار پيچيد كه گفت : كليه كليدهاي مهمات روشن و آماده شليك هستيم .