غريبگي با معشوق
فاطمه حيدري
چندبار اين جمله را ديده بودم اما برايم معنايي نداشت. هروقت كه عميق در موردش فكر ميكردم آخر كار ميگفتم اين جمله براي من معنايي ندارد حداقل در مورد من يكي كه صدق نميكند. آخر ميشود كه ما با كسي كه دوستش ميداريم غريبه باشيم و قهر كنيم. خوب دلمان براي او تنگ ميشود چطور طاقت بياوريم. اصلاً مگر ممكن است بيتاب آمدن يك غريبه باشيم؟ تا اينكه يك روز معناي غريبه شدن را با تمام وجودم لمس كردم انگار لغتنامه وجودم تازه ورق خورده و از حرف عين روي كلمه غريبه ايستاد و بعد مكثي كرد تا من معناي غريبه شدن را بفهمم و بدانم كه من الان هم با خيليها غريبهام فقط فكر ميكنم كه آشنايم … .
خيلي برايم سخت بود آخر پدرم را بسيار دوست ميدارم با همين ديدارهاي كوتاه اين زندگي ماشيني، باز هم او را از جان دوست ميدارم اما امروز ديوار كاذب آشنايي من و پدرم شكست و شيشه كلفت غريبگي نمايان شد؛ پدرم حرفي زد كه فهميدم چقدر دورم از آنچه او دوست ميدارد. انگار يادم رفته بود يك معناي غريبه بودن شايد اين باشد كه ما ندانيم او چه دوست دارد و ما را چگونه ميپسندد؟
ديدم بعد از اين همه سال آشنايي، هنوز هم با پدر غريبهام … پدري كه در عين غريبگي برايم دعا ميكند و مرا دوست ميدارد و من فقط فكر ميكنم او را دوست دارم او را ميشناسم و با او دوستم!
آخر ادعايم ميشد كه من با پدر اول دوستيم، بعد پدر و فرزند … .
حالا كه در ذهنم اين جمله را مرور ميكنم ميبينم صدها برابر نياز دارم به اينكه با او آشتي كنم
حالا ميفهمم كه ما با امام عصرمان غريبه شدهايم با او قهريم و بايد آشتي كنيم يعني چه؟
داستان غريبگي هر كس با امام زمانش خود حكايتي است مفصل … .
هر روز صبح با يك دنيا اميد براي كسب روزي كركره مغازه را بالا ميدهي موقع حساب كردن سود و منفعت حتي حساب چَك و چانههاي مردم را نيز ميكني كه 500 تومان باشد برايمان استفاده و 200 تومان براي چك و چانه.
خيلي تلاش ميكني كه اينطور نشود اما انگار حجم كارت كه اضافه ميشود انگار هرچه خورشيد بيشتر در خانهاش فرو ميرود اخلاقت بيحوصلهتر ميشود و تندتر غر ميزند. حوصلهات از دست تو حوصلهاش سر مي رود و بهانه ميگيرد و تو ميماني و يك اخلاق بيحوصله، خستگي، اعصابي كه هر لحظه ممكن است خط خطي شود و يك عالمه مشتري پر انرژي.
بعضي روزها كه استفاده و خريد كم است؛ شيطان شُكرت را نشانه ميگيرد و در بيحوصلگي قدري ناله ميكني و بي صبري خرج ميكني. اما هر چه فكر ميكنم يادم نميآيد روزهاي پردرآمد شُكرت چگونه است.
اذان ميگويند حّيَّ علي الصلاة … اي بابا مغازه تازه پر شده از مشتري خدا كه نگفته حتماً نماز را اول وقت بخوانيد وگرنه تا غروب فرصت نميداد الان مشتري واجبتر است آخر مشتري مثل پرنده است به اشارهاي ميپرد … اي بابا يادت رفته اين پرنده هم خدايي دارد كه پرواز و ماندن را به او آموخته است … هو الرزاق … .
شيطان عجيب خودش را نخود آشِ انتخابهاي تو ميكند.
راستي نفهميدي همسايه آن طرفي كه لَنگ پول جهاز دخترش بود و با همسر مريضش پول دارو هم نداشت، توانست پولي به دست آورد يا نه؟
آقا رضاي محله پاييني كه كسي را ندارد حالش چطور است؟
اگر يك موقع خواستي خمس بدهي … هيچ!! فراموش كن حرفم را … .
راستي آخر كشف نكردي چرا پسرت پسته پارسال را با پسته امسال مخلوط ميكرد؟
نميدانم اكبر آقا مثل اينكه رئيس اداره تعيين قيمتهاست. آخر، هر صبح كه از خواب بيدار ميشود بنا به جنگ عراق و سرماي كردستان و گرماي جنوب قيمتها را افزايش ميدهد … عجب شريك با نفوذي … راستي …
حالا بگو غريبهاي با معشوقت يا آشنايي …
كارت خيلي سخت است. خدا قوت در اين شهر شلوغ با كمبود بنزين و صف طولاني گاز با اين تاكسي كه هر روز يك بازي درميآورد واقعاً سخت است … اجرش هم بيشتر است … .
خدا به كسب و كارت بركت بدهد. اخلاق خوشت را همه دوست دارند
به كدام سرچشمه متصلي كه هر چه هوا گرمتر ميشود يا سردتر حوصلهات با آرامش تو را نگاه ميكند.
اگر مسافري در را نه به عمد كه از روي عجله محكم كوبيد دهانت جز به دعا و استغفار و پذيرش پوزش او گشوده نميشود.
«خدا خيرت دهد». اين دعاي آن مسافري بود كه غريب بود و تو به بهانه غريبه بودنش و بيخبرياَش از كرايهها، چند برابر از او پول نگرفتي … خوب هواي زائران اين شهر را داري … .
برف و بوران پارسال يادت هست آخر شب خسته و سرمازده سر راهت آن بنده خدا را هم رساندي وضع مالياش خوب نبود.
چه دعايي كرد برايت به جاي پول … .
اين را نشنيده بودم مسافر جا به جا كني به نيت فَرَج … عجيب عاشق شدهاي … عجيب معشوق هم به سويت نظر دارد … .
موقع اذان جلوي مسجد ميايستي و نماز ميخواني نگاه كن مردم موقع نماز عجله دارند براي چه؟ نميدانم اما وقت خوبي است براي مسافر كشي … نه انگار اين حرفهاي شيطان را هم نميشنوي … .
معلوم است حسابي دوستش داري
شب قدر تو بودي كه روي تاكسيات زده بودي صلواتي؟!
خوش به حالت؛ دينمان تو را مژده داده به عاقبت به خيري …
غريبه آشنا، خدا قوت