عجب! اين كه مثل خودمونه!
08 بهمن 1390
در يكى از مسافرتهاى او به جنوب كشور، عدّه زيادى از مردم با شور و شعف به استقبال نخستوزير آمده بودند و براى ورود او و هيئت همراهش شعارهاى مختلف مىدادند. پيرمردى در صف جمعيت استقبال كننده، گرم شعار دادن بود و مىگفت: «رجايى! رجايى! تو نور چشم مايى» و از شيفتگى ديدار نخست وزير، سر از پا نمىشناخت ؛ اما نتوانست رجايى را در بين آن جمع، تشخيص دهد. پس مشتاقانه خود را به يكى از همراهان رسانيد و پرسيد: «آقا به من بگوييد كدام يك از اينها نخستوزير است؟». آن شخص هم برادر رجايى را نشان داد و پيرمرد با نگاه كنجكاو و متعجّب و در كمال ناباورى گفت: «عجب! اين كه مثل خودمونه!».
حديث جاودانگى، حسن عسكرىراد، ص 39