خلبان شهيد بابايي و مديريت شهوت
يکي از دوستان شهيد بابايي مي گويد: در دوران تحصيل در آمريکا روزي در بولتن خبري پايگاه « ريس» که هر هفته منتشر مي شد، مطلبي نوشته شده بود که توجه همه را به خود جلب کرد . مطلب اين بود : « دانشجو بابايي ساعت 2 نيمه شب مي دود تا شيطان را از خود دور کند.» من و بابايي هم اتاق بوديم . ماجراي خبر بولتن را از او پرسيدم .
او گفت: - چند شب پيش بي خوابي به سرم زده بود .رفتم ميدان چمن و شروع کردم به دويدن. از قضا کلنل باکستر فرمانده پايگاه با همسرش مرا ديدند و شگفت زده شدند . کلنل ماشين را نگه داشت ومرا صدا زد. نزد او رفتم . او گفت در اين وقت شب براي چه مي دوي؟ گفتم : خوابم نمي آمد خواستم کمي ورزش کنم تا خسته شوم .گويا توضيح من براي کلنل قابل قبول نبود او اصرار کرد تا واقعيت را برايش بگويم . به او گفتم مسائلي در اطراف من مي گذرد که گاهي موجب مي شود شيطان با وسوسه هايش مرا به گناه بکشاند ودر دين ما توصيه شده که در چنين مواقعي بدويم يا دوش آب سرد بگيريم. آن دو با شنيدن حرفهاي من تا دقايقي مي خنديدند ، زيرا با ذهنيتي که نسبت به مسائل جنسي داشتند نمي توانستند رفتار مرا درک کنند. [1]
آقاي قرائتي شهيد بابايي را الگوي جوانان اين دوره معرفي مي کنند و تشويق مي کنند خاطرات اين شهيد را بخوانند وي مي گويد: خدا شهيد بابايى را رحمت كند. ايشان دانشجو بود و در آمريكا درس مىخواند. سياست آمريكا اين بود كه يك بچهى ايرانى را با يك بچه آمريكايى در يك اتاق بكنند. مىگفتند: براى اينكه زبان انگليسى را خوب ياد بگيرند، اين كار را مىكنيم. اما هدفشان اين بود كه فرهنگ ايرانى پيروز نشود.
يك روز يكى از دوستان شهيد بابايى مىگفت: در اتاق شهيد بابايى رفتم و ديدم كه ايشان يك طناب بسته است و يك پارچه روى آن انداخته است. گفتم: چرا طناب بستهاى؟ گفت: اين آمريكايى به ديوار عكسهاى سكسى مىزند و شراب هم مىخورد. من هم نمىخواهم آن عكسها را ببينم. ممكن است ديدن اين عكسها در روح من تأثير بگذارد. من به خاطر همين با پارچه بين خودم و او را جدا كردهام. [2]
زندگي اگر در بستر جهان بيني توحيدي (عقل و شرع) نباشد پوچ است. علف هاي هرز پوچي و بدبنيني و افسردگي در مرداب بي هدفي و پوچ انگاري مي رويد. امروزه باشگاه هاي خنده زيادي در سراسر جهان براي رفع افسردگي و ايجاد نشاط تأسيس مي کنند اين مراکز اگر منهاي جهان بيني توحيدي باشد از مواد مخدر مخرب تر است.
بسياري از بازي گران طنز و کمدين هاU باطني ناآرام و آشفته دارند بسياري از افرادي که احساس تنهايي شديد مي کند، يا اضطرابي و وسواسي هستند با افراط در شوخي و جوک هاي جنسي تلاش مي کنند، خود را آرام کنند.
گويند مردي نزد روانپزشک رفت و از غم بزرگي که در دل داشت براي دكتر تعريف كرد. دکتر گفت به فلان سيرک برو. آنجا دلقکي هست، اينقدر مي خنداندت تا غمت يادت برود. مرد لبخند تلخي زد و گفت من همان دلقکم!
A man went to his doctor, complaining about a big sorrow deep in his heart. “go to that circus! There’s a funny clown there, he’ll cheer you up and you’ll forget all about it!” the doctor advised. The man smiled bitterly and said: “I am that clown!”
…………………………..
1 . پرواز تا بي نهايت، صفحه 36.
2. نرم افزار مجموعه آثار حاج آقاي قرائتي، مرکز تحقيقات نور، برنامه درس هايى از قرآن سال 73.