حتّی ثانیههایم
نقّاره خانة دل، به صلايي دوباره ايستاده است، كه طلوعي ديگر در راه است. سقّاخانة عشق، بر بام طلايي خود، هزاران كبوتر تشنه را مأوا داده است تا عطش اشتياقشان را پاسخي زلال دهد.
پنجره فولاد چشم ها روزنه اي شده اند به سوي ضريح معرفتش.
صحن قلب ها با مخمل سرخ انتظار فرش شده است، در پيشواز قدومش.
و او مي آيد تا ضامن دل هاي شكسته و دست هاي خسته باشد.
مي آيد تا گنبد آسماني حرمش، شفاي همة دل تنگي ها و دنيازدگي هاي ما شود.
مي آيد تا به گلستان بي همتاي محمّدي(ص) گلبني ديگر بيفزايد و از عطر دلكش مودّت اهلبيت(ع) شميمي ديگر در مشام گيتي بپراكند.
رواق در رواق از حرمت مي گذرم. در هر گذري پر مي شوم از عشق، پر مي شوم از شور؛ پر مي شوم از نور. رواق در رواق پر مي شوم.
و اكنون، بايد اين عشق و شور و نور لبريز را جویباری کنم و در تمام لحظههای زندگیام جاری سازم. میخواهم حتّی ثانیههایم از تو پر باشند. میخواهم در هر گوشة زندگیام یک تکّه از آینهکاریهای حرمت، یک پیاله از زلال سقاخانهات را بگذارم تا اگر در شلوغی کفشداری، پای آمدنم نماند، حضور حرمت را در گذر از خیابانهای پر رفت و آمد زندگی گم نکنم.
نظیفه سادات موذن- سطح 3