امشب کوفه
كوچه های كوفه در تب و تاب و تشویش، خوف و رجای رفتن و ماندن علی (ع) را مویه میكنند.
كوفه حال و هوای «إذا الشّمس كوّرت» به خود گرفته است و رخساره¬های نورانی و غمزدة فرزندان علی (ع) تفسیر «إذا النّجوم انكدرت» شده¬اند. «مِنَ النّاس مَن یَشری نفسَه إبتغآء مرضاتِ الله» آخرین قطرههای ناب اقیانوس جانش را به پیشگاه دوست تقدیم می¬کند.
كاسههای شیر، دستنخورده و دل¬های یتیمان، دردمند و شكسته باز می¬گردند و تاریخ در سوگ مردی می¬نشیند كه دیگر هرگز همانندی برایش نخواهد بود.
هستی گویی تمام هستی خود را از دست میدهد.
آفرینش گویی معنای خود را گم کرده است که این گونه سراسیمه است.
کوفه بغضی سنگینتر از سالها گریة یعقوب در گلو دارد.
کوفه به سوگ کسی مینشیند که تا دنیا دنیاست، از او و فرزندانش شرمگین خواهد بود.
آه مولا! میشنوی صدای فریادهای ادّعایمان را؟ هر روز بلندتر از دیروز است که: «ما اهل کوفه نیستیم!» تو را به لحظههای تنهاییات قسم، اگر این ادّعایمان دروغ است، حنجرههایمان را به صولت حیدریات خاموش کن. مگذار نامههای کوفی ما مهدی (عج) را به کوفة دنیا بکشاند! دیگر بس است! این همه ننگ برای ما آدمها بس است!
آه مولا! هنوز در و دیوار مسجد کوفه، صدای دلنشین قرائت نماز تو را پژواک میکنند. هنوز هر شیعهای که پا به حریم مسجدت میگذارد، آهِ حسرتی ناگفتنی از دلش برمیآید: خوشا به حال آنان که به امامت تو نماز گزاردهاند!
و همین مصلّای نورانی، یک روز شاهد آخرین پرواز تو بود؛ آخرین و بلندترین پرواز!
ای امیر من! امشب از انبان نان و خرمایت، به دل بیقرار من هم نصیبی برسان! امشب مرا هم در انبوه یتیمانی که پناهشان میدهی بپذیر! امشب صدای ضجّة مرا هم در میان نالة التماس کائنات بشنو:
علی جان! امشب مسجد نرو!!
نظیفه سادات موذن - طلبه سطح 3