امانت دار
روز اوّل هستی بود. روز آفرینش. خدا میخواست هر اسمش را در گوشهای از جهان به ودیعه بگذارد. هستی به انتظار مانده بود. بخش بخش میشد و متجلّی میگشت. آفرینش شکل میگرفت. آسمان، دریا، کهکشان، کوه، درخت و… انسان. خدا میخواست از نور خود، در وجود خلیفة خود یادگاری بگذارد. آسمان و دریا و کهکشان و کوه و درخت منتظر بودند. راستی، انسان قرار بود کدام اسم خدا را امانتدار باشد؟
خدا تمام اسماء و صفاتش را به انسان بخشید و گفت: باید به تعالی برسی تا این اسماء و صفات در تو تجلّی یابند و انسان کامل گردی.
آنگاه در وجود یک انسان، گوهری را نشاند که تابناکتر از همه بود و گفت: تو امانتدارِ هستی میشوی. از این پس، هستی از درون وجود تو منتشر میشود. تو «مادر»ی!
«مادر» گفت: و من، این قصیدة بلند و شیوا که ابیاتم تمام تاریخ بشر را خواهد سرود، آیا «شاه بیت»ی ندارم؟
خدا گفت: شاه بیت مادری، شاه بیت آفرینش است.
همان که «فاطمه» است!
نظیفه سادات موذن- طلبه سطح3