نباید نفستان آیتالله شود!
مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی :
* «در دوران طلبگی برخی اوقات برای چند روز پیدرپی غذا و آذوقهای برای خوردن نداشتم. بعضی وقتها نان خشکی پیدا میکردم و آنرا در آب ریخته و میخوردم، اما هیچگاه از فقر و کمبود امکانات شکایت نکردم و نزد هیچکس اظهار حاجت نمیبردم.» میگفت زیربنای زندگی را باید بر عزت نفس و سادگی گذاشت.
* معتقد بود:«درس بدون استاد اخلاق خطرناک است و اگر کسی بدون استاد اخلاق، آیتالله هم بشود نفس او هم آیتالله میشود، آنوقت بیچاره میگردد.»
* «همانطور که پیش دکتر میروی و دستور رژیم غذایی میگیری باید پیش استاد اخلاق بروی و از او دستور اخلاقی بگیری؛ استادی که باد کبر و غرور تو را خالی کند.»
* «رمز موفقیت من، مجالس توسل و روضهخوانی و سینهزنی در کنار درسهای طلبگی است. از زمانی که طلبه بودم پنجشنبهها در منزلمان روضه برقرار میکردم.»
* اولینکاری که بعد از دیدن یک جوان میکرد، سلام و احوالپرسی گرم با او بود، انگار سالهاست او را میشناسد، بعد هم بدون این که خود جوان بخواهد، شروع میکرد به موعظه؛ با همان زبان ساده و کوچهبازاری خودش. حرفهایش طوری بود که به دل همه مینشست. اصلا خودش هم میگفت که نمیخواهد یک روحانی منبری باشد که با حرفهای طولانی، حوصله همه را سر ببرد. صحبتهایش کوتاه بود و درعینحال همهفهم و همراه با ظرایف اخلاقی. همیشه هم تنوع و خنده را همراه صحبتهایش میکرد.
* وقتی حرفی میزد، خودش هم به آن عمل میکرد. هیچکس یادش نمیآید که حتی به یک مورد از توصیههای مذهبی و اخلاقیاش عمل نکند.
* خودش وصیت کرده بود که توی همان حوزه علمیه کوچک در کوچهپسکوچههای تنگ و باریک خیابان ری دفنش کنند.
نشریه خانه خوبان - شماره 4