از اين همه تكرار خسته شدهام
از اين همه تكرار خسته شدهام. كبوترهاي مهاجر كي رفتند با چشماني كه آيههاي اندوه بود و پر از آهنگ رفتن، و ناراحت از ثانيههاي جاماندن؟
راستي ياد بچههاي جبهه به خير، ياد خدا، ياد جبهه به خير، آن وقتها كه در امتداد نسيم، خستگي را احساس ميكرديم و زجر مثل برگ ياس نوازشمان ميكرد و درد مثل نيلوفر به دورمان ميپيچيد و آرامشمان ميداد. دلمان به ياد خدا بود و به فكر خوبي. غفلت با ما قهر كرده بود و با رفاه هم آشتي نداشتيم.
ياد موقعيتهايي به خير كه در آن به فكر موقعيت نبوديم. ياد دوكوهه به خير كه هزاران كوه ايستادگي تربيت كرد. ياد ايستگاه صلواتي به خير كه استراحتگاه ملائكه بود. ياد پلهايي به خير كه فاصلة دنيا و آخرت بود، ياد خودروهاي بهشتي به خير كه انبوهي دل را سوار ميكرد و از جادههاي صراط از ميان دوزخ آتش به مقصد ميرساند. ياد جادههايي به خير كه آدمي را از بيراهگي، انحراف و چند راهگي نجات ميداد. ياد تابلوهايي به خير كه راه جاودانگي را مشخص ميكرد. ياد سنگرها به خير كه مفصلترين ميهماني اشك و خلوص را بدون خرجهاي كلان ترتيب ميداد. ياد خاكريز به خير كه گودالهاي لغزش را صاف ميكرد. ياد حسينيه به خير كه شاهد قدوم اهل بيت(ع) بود.
ياد بستان به خير كه مزرعة عشق بود، سوسنگرد كه آن همه شقايق در دل كاشت، آباداني كه از ويرانيهاي دل جلوگيري ميكرد. خرمشهر كه شهرداران آسمان به زيبا سازياش پرداختند، اروندي كه هزاران دل در آن آبتني كردند، شلمچه كه كبوترهاي بينشان را در گوشه و كنارش منزل داد.
ياد حناي يكرنگي به خير، ياد فهميدهها به خير كه قبل از تكليف به تشييع رفتند. ياد بسيجي به خير كه ضريب اخلاص بود. ياد تخريبچي به خير كه حصارهاي دنيا را فرو ريخت. ياد پلاك به خير كه شمارة پرواز بود، ياد گروه خونهايي به خير كه همه مثل هم بودند. خاكريز نونيشكل كه روبهروي آن حرفي از نام و نان نبود. جزيرة مجنون كه شاهد جنون عشق بود. جزيرة سهيل كه ستارههاي زميني را به آسمان عروج فرستاد. امالقصر كه اهالي ويلا را هرگز به خود نديد. فاو كه وفا به تعهد بندگي را ميآموخت. ياد كميل و گردانش كه همه به علي(ع) پيوستند و گردان مالك كه از مال چيزي نداشتند. گردان روح الله كه به نياز جسم سرگرم نبودند. گردان حبيببنمظاهر كه همه دوست خدا بودند. گردان علياصغر، كه همه بزرگ بودند.
شما را به خدا يك بار ديگر سري بزنيد و شهدا را فراموش نكنيد.
سولماز عبدي آزاد