آياتى كه از آنها به عنوان مثل بهره مىگيرند
مثلهاى زيباى قرآن
آيةالله جعفر سبحانى
مثلهاى قرآن به قدرى جالب و زيبا است كه فصحاى عرب، با الهام از آنها مثلهايى را به بيان خود پديد آورده و رواج دادهاند.
آمارى از امثال قرآن
در گذشته يادآور شديم كه حقيقت مثل اين است كه سخنى در رابطه با پديدهاى گفته شود و به مرور زمان در موارد مشابه، از آن بهرهگيرى گردد. و اين نوع بهرهگيرى به قدرى مستمر باشد كه سخن حالت «ضربالمثل» به خود بگيرد.
گروهى از آيات كه حامل پيامهاى حكيمانه يا بيانگر سنتهاى الهى مىباشند، در طول زمان از آنها در كلمات خطيبان و نويسندگان به عنوان شاهد بهرهگيرى شده و به تدريجحالت مثل به خود گرفتهاند. تا آنجا كه جامعه اسلامى اين نوع آيات را به عنوان مثل در موارد مشابه به كار مىبرد.
جعفر بن محمد شمس معروف به «افضلى»(متوفاى 622) در كتاب خود به نام «الآداب» براى اين نوع از آيات بابى گشوده و آياتى را در اين زمينه يادآور شده است، و عبدالرحمان سيوطى(848 - 911) در كتاب «الاتقان» (1) نمونههاى سهگانهاى از اين كتاب نقل كرده هر چند در كتاب خود مؤلف، شصت و نه آيه مطرح شده است.
� محمد بن احمد (790 - 850) مؤلف كتاب «المستطرف فى كل فن مستظرف» بيشترين آياتى را كه در كتاب الآداب» وارد شده، آورده است (2) . وى از آيات يادشده در زير به عنوان مثلهاى جارى در لسان مردم يادآور مىشود:
1 . «لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون».
2 . «الآن حصحص الحق».
3 . «قضي الامر الذي فيه تستفتيان».
على اصغر حكمت (1310 - 1396) مؤلف كتاب «امثال قرآن» با تتبع شايان تقدير از 245 آيه ياد مىكند كه به مرور زمان در ميان مردم حالت مثلى به خود گرفته است (3) . دكتر محمد حسين صغير با تتبع فراوان توانسته استبر 495 آيه دستيابد كه به مرور زمان در ميان مردم عنوان مثل به خود گرفته و همگان از آن بهره مىبرند (4) .
امثال قرآنى بر محور تشبيه و استعاره
همانطورى كه در گذشته يادآور شديم، هدف ما در اين مقاله پىگيرى ايننوع آيات نيست كه به خاطر اتقان مضمون و بلاغت فزون از حد، حالت مثل به خود گرفته است و پيوسته گويندگان و نويسندگان بر اين آيات، مانند ديگر مثلها تكيه مىكنند، بلكه بحث ما در اين مقالات مثلهايى است كه بر محور تشبيه و استعاره مىچرخد و مسائل غير محسوس را در قالب محسوس مىريزد. و از اين طريق به مقاصد خود از بهترين راه دست مىيابد، ولى براى اين كه مقاله حاضر خالى از نمونههاى قسم نخست نباشد، به برخى از آياتى كه در طول زمان به خاطر كثرت استعمال حالت مثلى به خود گرفته است، اشاره مىكنيم. و براى احاطه بر اين آيات به دو كتاب يادشده در فوق مراجعه فرماييد:
1. «…كلوا و اشربوا و لاتسرفوا….» (5) . «بخوريد و بياشاميد ولى اسراف نكنيد».
2. «…هذا فراق بينى و بينك…» (6) . «اين لحظه جدايى ميان من و توست».
3. «…نور على نور…» (7) «نورى استبر فراز نور».
4. «…و ما على الرسول الا البلاغ…» (8) . «بر پيامبر وظيفهاى جز ابلاغ پيام نيست».
5. «يخرج الحي من الميت و يخرج الميت من الحي…» (9) . «زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون مىآورد».
6. «…هل يستوي الذين يعلمون و الذين لايعلمون…» (10) . «آيا عالمان و غير عالمان برابر مىباشند؟».
7. «…يد الله فوق ايديهم…» (11) . «دستخدا بالاى دست آنها است».
8. «هل جزاء الاحسان الا الاحسان» (12) . «پاداش نيكى جز نيكى نيست».
9. «…لم تقولون ما لا تفعلون» (13) . «چرا آنچه را مىگوييد به آن عمل نمىكنيد؟».
10. «لكم دينكم و لي دين» (14) . «آيين شما براى خودتان و آيين من براى خودم».
اين آيات دهگانه نمودار آيات زيادى است كه به خاطر عمق و محتوا در كلمات خطيبان و دانشمندان حالت مثل به خود گرفته و در مناسبتهاى مختلف از اين آيات به عنوان ضربالمثل بهره مىگيرند.
مثلهاى معادل امثال قرآنى
شيخ بهاءالدين عاملى (953 - 1030) در كتاب «مخلاة» در فصلى آياتى را آورده كه قبلا در زبان عرب براى آنها معادل بوده است ولى از تقابل آيههاى قرآنى با آن كلمات، عظمت قرآن از نظر بلاغت و لطافت مطلب روشن مىگردد ما در اين مورد به دو نمونه بسنده مىكنيم:
1. عرب آنگاه كه حقيقت آشكار شود و پرده ابهام بالا مىرود به عنوان مثل مىگويد:
«قد وضح الصبح لذي عينين» «صبح براى انسان دو چشمى آشكار گشت».
ولى قرآن در اين زمينه مىفرمايد:
«الآن حصحص الحق». «اكنون حق آشكار گشت».
2. عرب به هنگام بيان تاثير مجازات چنين مىگويد:
«القتل انفى للقتل» «قتل مانع از قتلهاى ديگر است».
ولى قرآن در اين مورد مىفرمايد:
«و لكم في القصاص حياة يا اولي الالباب».
«براى شما در قصاص حيات و زندگى است اى صاحبان خرد».
مثلهاى برگرفته از قرآن
همچنين بهاء الدين عاملى در همان كتاب از مثلهايى ياد مىكند كه برگرفته از قرآن و در حقيقت قرآن الهامبخش اين نوع مثلها بوده است، اينك در اين مورد نيز آياتى را يادآور مىشويم:
قرآن مىگويد:
«…من يعمل سوء يجز به…» (15) . «هركس عمل بدى انجام دهد، در برابر آن كيفر داده مىشود».
در زبان عرب مىگويند:
«ما تزرع تحسد». «هرچه كشت كيند، آن را درو مىكنيد».
2. «…و فيكم سماعون لهم…» (16) . «در ميان شما جاسوسانى براى آنها است».
در زبان عرب مىگويند:
«للحيطان آذان»; «ديوارها گوش دارد».
3. «…و ما نقموا الا ان اغناهم الله و رسوله من فضله…» (17) . «عيبى نجستهاند جز اين كه خدا و پيامبرش از فضل خود، آنها را بىنياز كرده است».
در زبان عرب مىگويند:
«احذر شر من احسنت اليه»; «از بدى كسى كه به او نيكى كردى، بپرهيز».
4 . «…و لايلدوا الا فاجرا كفارا» (18) . «جز نسلى گنهكار و ناسپاس به وجود نمىآورند».
در زبان عرب مىگويند: «لا تلد الحية الا الحية» «مار جز مار نمىزايد».
آنچه اين محققان درباره اين آيات مىگويند، جاى شگفت نيست چه، قرآن پيام الهى است كه براى خود ساحل ندارد، همچنان كه پيامبر آن را با اين جمله توصيف مىكند: «لا تحصى عجائبه و لا تبلى غرائبه» (19) .«شگفتيهاى قرآن پايانپذير نيست».
امثال نبوى
يادآور شديم تشبيه معقول به محسوس يكى از ابزار بلاغت و وسيله تعليم و تربيت است و قرآن مجيد نيز در تعقيب همين هدف امثالى را به كار گرفته و حقايقى را در لباس محسوسات بيان كرده است.
پيامبر گرامىصلى الله عليه وآله كه معلم و مبلغ قرآن مىباشد، در سخنان خود به هنگام تعليم و تربيت از مثلهايى بهره گرفته است و تشبيهات بليغ و استعارههاى زيبا در كلام او فراوان است.
ولى متاسفانه در گذشته عالمان اسلامى كه عنايتى به گردآورى امثال نبوى از خود نشان نداده جز محدث ترمذى در كتاب حديثى خود بابى تحت عنوان «ابواب الامثال عن رسولاللهصلى الله عليه وآله» گشوده و در آن 14 مثل «يعنى تشبيه» نقل كرده است. و اگر راهى را كه ترمذى گشوده ديگران تعقيب مىكردند، گنجينه بزرگى در اختيار امت اسلامى قرار مىدادند.
پس از ترمذى تنها كسى كه اين راه را تعقيب كرده، جلالالدين سيوطى است كه در حدود چهل و دو مثل از امثال نبوى را در كتاب خود «الجامعالصغير» جاى داده است. درحالى كه پيامبر بليغى كه پيوسته در حال خطابه و سخنرانى بوده است، بايد بيش از اين در سخنان او مثل وجود داشته باشد.
خوشبختانه اخيرا محقق معاصر جناب آقاى محمد غروى به اهميت موضوع پى برده و با تتبع شايانتقدير امثال نبوى را در دو جزء طبق حروف ابجد گرد آورده و به نام «الامثال النبوية» منتشر ساخته است.
ما در اينجا نمونهاى از مثلهاى نبوى را يادآور مىشويم كه مىتواند پايه بلاغت رسول خداصلى الله عليه وآله را روشن سازد:
1. «مثل الصلوات الخمس كمثل نهر جار عذب على باب احدكم، يغتسل فيه كل يوم خمس مرات، فما يبقى ذلك من الدنس».
«نمازهاى پنجگانه بسان نهر آب شيرين است كه از در خانه انسان مىگذرد و هر روز در آن پنجبار خود را شستشو مىدهد در اين حالت آلودگى در آن باقى نمىماند».
2. «مثل العالم الذي يعلم الناس الخير و ينسي نفسه، كمثل السراج يضي للناس و يحرق نفسه».
«مثل دانشمندى كه نيكى را به مردم مىآموزد اما خود را فراموش مىكند، بسان چراغى است كه اطراف خود را روشن مىكند ولى خود را مىسوزاند».
3. «مثل اهل بيتى كمثل سفينة نوح، من ركبها نجى و من تخلف عنها غرق».
«مثل خاندان من بسان كشتى نوح است، هركه بر آن سوار شد، نجات يافت و آن كس كه از آن عقب ماند، هلاك گشت».
4. «مثل المؤمن كمثل السنبلة، تميل احيانا و تقوم احيانا».
«مثل مؤمن بسان سنبلى است كه در مقابل باد شديد متمايل مىشود، سپس برمىخيزد».
امثال علوى
تاريخ بشر، سخنوران فصيح و بليغ فراوانى به خود ديده است، اما به تصديق همگان سخنان اميرمؤمنان و كلمات او براى خود حساب جداگانهاى دارد.
در عظمت زيبايى و حلاوت كلام او همين بس كه مىگويند: «دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوق». «پايين تر از زيبايى قرآن و بالاتر از سخنان ديگران است».
به خاطر عظمتى كه در كلام امام نهفته است، گروهى از محققان به گردآورى سخنان او پرداختهاند حتى عبدالواحد آمدى(متوفاى 505) در كتاب «غرر الحكم و درر الكلم» قريب به دوازده هزار كلمات قصار براى آن حضرت گرد آورده است.
در كلمات اميرمؤمنانعليه السلام تمثيل و تشبيه به فراوانى ديده مىشود و خوشبختانه محقق معاصر جناب آقاى شيخ محمد غروى در اين باره نيز پيشقدم شده و اثر جاودانهاى از خود به يادگار گذاشته است و ما براى اختصار حتى از آوردن نمونه پوزش مىطلبيم.
تا اينجا بحثهاى مقدماتى ما به پايان رسيد و از مقاله آينده به تمثيلهاى قرآن به ترتيب سور، مىپردازيم و نخستين تمثيل آن مربوط به منافقان است كه در سوره بقره آيههاى 14 و 18 وارد شده است.
پىنوشتها:
1) الاتقان: ج2، ص 1042، نوع 66.
2) المستطرف فى كل فن مستظرف: ج1، ص 27.
3) امثال قرآن.
4) الصورة الفنية فى المثل القرآنى: 387 - 402.
5) اعراف: 31.
6) كهف: 78.
7) نور: 35.
8) نور: 54.
9) روم: 19.
10) زمر:9.
11) فتح: 10.
12) رحمان: 60.
13) صف: 2.
14) كافرون: 6.
15) نساء: 123.
16) توبه: 47.
17) توبه: 74.
18) نوح: 27.
19) كافى: ج2، ص 599، كتاب فضل القرآن، حديث 2.
فصلنامه مكتب اسلام