خدايا! ما بنده توييم و بنده را جز اطاعت نشايد. به ما الفباي بندگي بياموز.
خدايا! بينگاه لطف تو، هيچ کار به سامان نميرسد. نگاهت را از ما دريغ نکن.
خدايا! ميان دست کوتاه همت ما و خرماي نخل معرفت، نسبتي برقرار کن تا بيش از اين در تنگناي جهالت نمانيم.
خدايا! ما را مالک برترين ثروت، يعني همه نخواستنها قرار ده.
خدايا! ما اگر بد کنيم، تو را بندههاي خوب بسيار است. تو اگر مدارا نکني ما را خداي ديگري کجاست؟!
خدايا! خستهايم. دلگشاتر از تو کيست؟ درماندهايم، کريمتر از تو کجاست؟
خدايا! به دلهاي پروانهوش شمعي شايسته عنايت کن که در پاي هر کرم شبتابي فرو نيايند و پيش چشم هر کورسويي جان نسپارند.
خدايا! من از شراب چشم تو گر مست ميشدم
فارغ از اين جهان و هرچه در او هست ميشدم
سيدمهدي شجاعي
«اي كساني كه ايمان آوردهايد بسياري از دانشمندان و راهبان، اموال مردم را به باطل ميخورند و مردم را از راه خدا باز ميدارند. آن كسان كه زر و سيم را ذخيره ميكنند و آن را در راه خدا انفاق نميكنند، پس آنها را به عذابي دردناك بشارت ده.»1
رسول گرامي اسلام (ص) بعد از نزول اين آيه با تمام وجود و احساس خود ميفرمايد «مرگ بر طلا و نقره» ياران رسول خدا (ص) گفتند: يا رسولالله، پس چه چيزي ذخيره كنيم؟
فرمود «دلي كه به ياد خدا آرامش يابد، زباني كه شكر خدا را گويد و همسري كه صالحه باشد.»
بلي پول و ماديات حلال در جاي خود ضرورت دارد اما…
سخن صائب تبريزي است:
نه زر و سيم و نه لعل و گهر خواهد ماند
در بساط تو همين گرد سفر خواهد ماند
همه در حال دويدن هستيم. در اين ميان عدهاي در يك نوع مسابقه دو شركت كردهاند كه مورد غضب و قهر آفريدگار توانا هستند، داور اين مسابقه، خداي يگانه است و به برندة اين مسابقه آتش دوزخ وعده داده شده است.
اين مسابقه، گرانفروشي است…
متأسفانه در امر ازدواج نيز، گاهي وضعي بهتر از اين نداريم، هم مشكلات مالي خودنمايي ميكند و هم مشكلات ديگر. در مورد انتخاب همسر، مثلاً دختر خانم ـ پناه بر خدا ـ با كالاي تجاري، عوضي گرفته ميشود؛ مهريه بيشتر دليل مرغوبيت و شأن و منزلت او به حساب ميآيد! و خودنمايي خانوادة داماد، دليل تشخص آنها.
چرا از تعليمات زيبا و سعادتبخش اسلام عزيزمان فاصله گرفتهايم؟
1. توبه، 34.
نشریه خانه خوبان - ش15
مرحوم آيتالله مجتهدي:
راه غلبه بر نفس محاسبه است. بعضي اولياء خدا يك دفتري همراه خود داشتند و هر كاري كه ميكردند مينوشتند، در آخر روز هم نشسته و حساب كارهاي خود را ميكردند كه ما در اين روز، چه كرديم، چه مقدار، اطاعت خداوند متعال را نموديم، چه مقدار سرپيچي و نافرماني كرديم.
بازاريها هر شب به حساب دفترشان ميرسند. سود و ضرر و طلبكاري و بدهكاري را مينويسند. اگر هر شب حساب و كتاب نكنند يك دفعه ميبينند مقدار قابل توجهي ضرر كردهاند و حواسشان نبوده است گاهي هم بر اثر نداشتن حساب و كتاب ورشكست ميشوند. انسان هم بايد هر روز به حساب نفسش برسد تا خداينكرده يك دفعه ضرر نكند و يا ورشكست و عاقبت به شر نشود.
شب، موقع خواب بنشين و ببين چه كار كردهاي، چشمت كجاها نگاه كرده، زبانت چهها گفته، كجاها رفتهاي، چه كار كردهاي. اگر كار بدي كرده بودي، خودت را سرزنش كن، به خودت بگو «الم يأن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله»1 و تصميم بگير آن كار را نكني، صبحها با خودت شرط بگذار كه اگر آن كار را كردي نفست را يك جريمهاي بكني و در طول روز مراقب باش كه آن كار را انجام ندهي.
استاد اخلاق ما حاجآقا حسين فاطمي(ره) به ما ميفرمودند «پوزه به خاك بماليد (كنايه از سجده كردن است) و التماس كنيد» ميگويند عالمي، هوس كلهپاچه كرد، براي اينكه با نفسش مبارزه كند به شهر ديگري رفت و لباس روحانيت را درآورد، و رفت و شاگرد يك طباخي شد و مدت شش ماه تمام، شاگردي كرد، ولي لب به كلهپاچه نزد. روزي به استاد گفت: من ديگر ميخواهم به شهرم برگردم، ميخواهم خودت برايم مقداري كلهپاچه بريزي تا بخورم و بروم، استاد برايش كلهپاچهاي آورد ولي او همچنان نگاهي به كلهپاچه كرد و نخورد و به شهرش بازگشت.
1. حديد، آيه 16.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
لو يعلم العبد ما فى رمضان لود ان يكون رمضان السنة؛
اگر بنده «خدا» مىدانست كه در ماه رمضان چيست [چه بركتى وجود دارد] دوست مىداشت كه تمام سال، رمضان باشد.
(بحار الانوار، ج 93، ص 346)
امام رضا (عليه السلام) فرمود:
من قرا فى شهر رمضان اية من كتاب الله كان كمن ختم القران فى غيره من الشهور؛
هر كس ماه رمضان يك آيه از كتاب خدا را قرائت كند مثل اينست كه درماههاى ديگر تمام قرآن را بخواند.
(بحار الانوار ج 93، ص 346)
استاد سيدعلياکبر حسيني
اگر بخواهيم به قدرت خود اتکا کنيم ناتوانيم و بايد نگران باشيم؛ چون توانايي هدايت فرزندان را نداريم، توانايي تربيت آنان را نداريم. بايد از خداي متعال مدد بخواهيم که او هادي است، او مرشد است، او هدايتگر است.
من يادم هست وقتي مادر مرحومهام ميخواست ما را به خاطر کار خطايي که کرده بوديم، دعوا کند، ميگفت: مادر، خدا هدايتت کند. به جاي اينکه نفرين کند، به جاي اينکه دشنام دهد، به جاي اينکه سرزنش کند، دعا ميکرد آن هم يک چنين دعاي خوبي. ما بايد وظيفه خودمان را انجام دهيم خدا هم لطفش را شامل حال ما خواهد کرد. چهبسا بچههايي يتيم بودند و تربيت شدند و به مقامهاي بالا رسيدند، پدر هم نداشتند. مگر حضرت امام در يتيمي بزرگ نشدند، مگر حضرت علامه طباطبايي صاحب تفسر گرانقدر الميزان در يتيمي بزرگ نشدند!
جواني با يقين به من ميگفت که من ميدانم هيچگاه منحرف نخواهم شد. گفتم چرا؟ گفت براي اينکه نيمهشب من وقتي که بيدار ميشوم مادربزرگم را ميبينم که گوشه اتاق ايستاده با چادر سفيد دست به قنوت برداشته و من برق اشکش را در آن تاريکي اتاق مشاهده ميکنم که ما را دعا ميکند، ميگويد: خدايا بچههايم را نگه دار، بچههايم را از انحراف محفوظ بدار. دعاي مادر و مخصوصاً دعاي نيمهشبي دفع صد بلا بکند. اگر خانه محل صدق باشد، محل محبت باشد، خيلي نبايد در تربيت بچهها دلواپس بود و سختگيري کرد. همان خدايي که دست من و شما را گرفته دست بچههاي ما را هم خواهد گرفت و آنها را در طريق خير کمک خواهد کرد. ما بايد وظيفهمان را انجام دهيم و اگر وظيفهمان را انجام داديم ديگر کار قبل از اين و بعد از اين با خداست.
عنوان تحقیق : تساهل و تسامح در سیره پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
استاد راهنما : حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای محمد رضا بهروز
استاد ناظر : حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای مهدی زندیه
استاد داور : حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای گرجیان
محقق : فاطمه بهروز مدرسه علمیه معصومیه علیها السلام
چکیده:
تساهل و تسامح از مباحثی است که مورد توجه اندیشمندان غربی است ، آن ها سعی دارند که اسلام را دینی خشن و غیر قابل انعطاف معرفی کنند . پس به جا است که به بررسی تساهل و تسامح در سیره پیامبراعظم صلی الله علیه و آله پرداخته شود تا بتوان چهره ای واقعی از اسلام ارائه داد .
تحقیق حاضر در 83 صفحه و چهار فصل تنظیم شده است که در آن ابتدا به بررسی معنا ، عرصه ها و خاستگاه های تساهل و تسامح پرداخته شده است ، وقسمت اصلی این تحقیق به این بحث اختصاص دارد که آیا پیامبر صلی الله علیه و آله قائل به تساهل و تسامح بودند ؟ و در چه مواردی تساهل و تسامح را جایز نمی دانستند وچه مواردی جایز می دانستند ؟
پس از آوردن مطالب این نتیجه به دست می آید که پیامبر صلی الله علیه و آله قائل به تساهل و تسامح به صورت مطلق نبودند بلکه در مواردی مانند انتخاب دین ، گفتگو و مناظره و اخلاق فردی تساهل و تسامح داشتند و در مواردی مانند اجرای حدود الهی ، برخورد با اخلال گران امنیت اجتماعی و برنامه های دین تساهل و تسامح را جایز نمی دانستند .
آيةاللَّه طيّب درباره استاد خود مرحوم آيةاللَّه سيد محمدباقر دُرچهاى گفته است: مسئله نظم در امور و تقسيم ساعات شبانهروز براى كارهاى مختلف و برنامهريزى ايشان زبانْزد بود. در مدت يازده سال كه خدمت ايشان بودم حتى يك جلسه درس را غيبت نكردند و در اين مدت، هيچگاه به دليل غيبت ايشان يا من، درس از من فوت نگرديد و در تمام مدت، درس در ساعات مشخص خود برگزار مىگرديد و به گونهاى برنامهريزى شده ادامه داشت. اين انضباط و نظم مسلّماً در شاگردان بىتأثير نبود. برخى از آقايان طلبه در مدرسه مىگفتند كه ما ساعتهاى خود را با رفت و آمد استاد منظم مىكرديم!
كاروان علم و عرفان، ج اول، ص 204
آيةاللَّه العظمى محمدعلى اراكى فرمودهاند: آيةاللَّه حاج سيد احمد خوانسارى در دوران زندگى، خيلى سختى كشيده بود. مدتها دل درد داشت. داغ چند فرزند ديده بود. در يكجا نيز سكونت نداشت. مدتى در خوانسار، مدتى در نجف، نُه ماه در دزفول و چند سال و چند ماه در اراك و سپس در قم و بعد هم در تهران زندگى مىكرد. با اين همه، خدا به ايشان توفيق بزرگى داد كه توانست يك دوره فقه استدلالى (جامع المدارك) كه خلاصه كتاب جواهر الكلام است و حرفهاى ديگر نيز در آن آمده، تأليف نمايد.
موقع مرگشان هم شنيدهايد كه صورت ملائكه را مشاهده كرده، فرمودند: «من صورت عزرائيل را ديدم و از او نترسيدم و با خود مىگفتم چرا مردم از او مىترسند؟ حضرت عزرائيل را ديدم كه رو به من مىآيد و بعد برگشت و هفت قدم برداشت فهميدم كه تا هفت روز ديگر بيشتر زنده نيستم!».
شرح احوال حضرت آيةاللَّه العظمى اراكى، رضا استادى، ص 80
علامه حسن حسنزاده آملى مىنويسد: آخوند ملا حسينقلى همدانى (درگذشته) بعد از بيست و دو سال سير و سلوك نتيجه گرفت و به مقصود رسيد. خود آن جناب گفت: «در عدم وصول به مراد، سخت گرفته بودم تا روزى در نجف در جايى نشسته بودم. كبوترى بر زمين نشست و پاره نانى بسيار خشكيده را به منقار گرفت و هرچه نُك مىزد خرد نمىشد. پرواز كرد و برفت و نان را ترك گفت. پس از چندى بازگشت و به سراغ آن تكه نان آمد. باز چند بار آن را نُك زد و شكسته نشد. باز برگشت و بعد از چندى آمد و سرانجام آن تكهنان را با منقارش خُرد كرد و بخورد. از اين عمل كبوتر و مُلهم شدم كه اراده و همت مىباید».
هزار و يك نكته، ج اوّل، ص 427