ـ ای آفتاب، ای گل زیبای سرسبد، تو از کدام آیینه ها می شوی رصد.
ـ می گن خدا ابر را به گریه درمی آره تا گل بخنده، پس هر وقت بارون اومد یادت نره بخندی.
ـ رنگین کمان پاداش کسانی است که تا آخرین قطره باران صبر می کنند.
ـ بچه ها شوخی شوخی به گنجشکها سنگ می زنند و آنان جدی جدی می میرند؛ آدم ها شوخی شوخی زخم زبان می زنند و قلب ها جدی جدی می شکنند…
ـ هر وقت خواستی خدا را بخندانی نقشه هایی را که برای آینده ات کشیده ای، بگو.
ـ همیشه با کسی دوست شو که قلبش آنقدر بزرگ باشه، تا هر وقت خواستی خودت را توی قلبش جاکنی، نیازی به کوچیک کردن خودت نباشه.
ـ برای کشف اقیانوسها، باید شهامت ترک ساحل آرام خود را داشته باشیم.
مَثَل اهل دنيا، در مشغولي ايشان به كار دنيا و فراموش كردن آخرت، چون مثل قوميست كه در كشتي بودند و به جزيرهاي رسيدند؛ براي قضاي حاجت و طهارت بيرون آمدند و كشتيبان منادي كرد كه: “هيچ كس مباد كه روزگار بسيار برد و جز به طهارت مشغول شود كه كشتي به تعجيل خواهد رفت".
پس ايشان در آن جزيره پراكنده شدند. گروهي كه عاقلتر بودند، سبك طهارت كردند و باز آمدند؛ كشتي فارغ يافتند؛ جايي كه خوشتر و موافقتر بود، بگرفتند.
گروهي ديگر در عجايب آن جزيره عجب بماندند و به نظاره باز ايستادند و در آن شكوفهها و مرغان خوشآواز و سنگريزههاي منقّش و ملوّن نگريستند. چون باز آمدند، در كشتي هيچ جاي فراخ نيافتند. جاي تنگ و تاريك بنشستند و رنج آن ميكشيدند.
گروهي ديگر نظاره اختصار نكردند؛ بلكه آن سنگريزههاي غريب و نيكوتر چيدند و با خود بياوردند و در كشتي جاي آن نيافتند. جاي تنگ بنشستند و بارهاي آن سنگريزهها بر گردن نهادند و چون يك دو روز برآمد، آن رنگهاي نيكو، بگرديد و تاريك شد و بويهاي ناخوش از آن آمدن گرفت. جاي نيافتند كه بيندازند؛ پشيماني خوردند و بار و رنج آن بر گردن ميكشيدند.
و گروهي ديگر در عجايب آن جزيره متحيّر شدند تا از كشتي دور افتادند و كشتي برفت و منادي كشتيبان نشنيدند و در جزيره ميبودند، تا بعضي هلاك شدند از گرسنگي و بعضي را سباع هلاك كرد.
آن گروه اول مَثَل مؤمنان پرهيزگار است و گروه بازپسين مَثَل كافران كه خود و خداي را ـ عزّوجل ـ و آخرت را فراموش كردند و همگي خود را به دنيا دادند كه )اسْتَحَبّوا الْحَياةَ الدّنْيا عَلَي اْلآخِرَةِ([1] و آن دو گروه ميانين مثل عاصيان است كه اصل ايمان نگاه داشتند، وليكن دست از دنيا بنداشتند. گروهي با درويشي تمتّع كردند و گروهي با تمتّع نعمت بسيار جمع كردند تا گران بار شدند.[2]
بسم الله الرحمن الرحیم
ما در این مدت مصیبت ها دیده ایم، مصیبت های بسیار بزرگ و بعضی پیروزها حاصل شد که البته آن هم بزرگ بوده، مصیبت های زن های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل های پدر از دست داده. من وقتی چشمم به بعضی از اینها که اولاد خودشان را از دست داده اند می افتد، سنگینی در دوشم پیدا می شود که نمی توانم تاب بیاورم. من نمی توانم از عهده این خسارات که بر ملت ما وارد شده است برآیم، من نمی توانم تشکر از این ملت بکنم که همه چیز خودش را در راه خدا داد، خدای تبارک و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید. من به مادرهای فرزند از دست داده تسلیت عرض می کنم و در غم آنها شریک هستم.
من به پدرهای جوان داده، من به آنها تسلیت عرض می کنم. من به جوان هائی که پدرانشان را در این مدت از دست داده اند تسلیت عرض می کنم. خوب، ما حساب بکنیم که این مصیبت ها برای چه به این ملت وارد شد، مگر این ملت چه می گفت و چه می گوید که از آنوقتی که صدای ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اینها ادامه دارد.
چند روز قبل از بازدید محمد رضا شاه از پایگاه یکم شکاری مهر آباد ؛ فرمانده وقت پایگاه با هواپیما از نواحی جنوبی ایران گلدان های پر از گل سرخ آورده و در چله زمستان که برف سنگینی هم در تهران باریده بود ؛این گل ها را با گلدان در زیر خاک کرده بود ! محمد رضا نه تنها سوال نکرد که در زیر این برف و یخ بندان سنگین چطور این همه گل سرخ به گل نشسته است . بلکه فرمانده پایگاه را به سبب توجه به گل کاری تحسین و تقدیر کرد .
نشریه دیدار،شماره 12
امام جان خوش آمدی !
سالها گذشت
در هواپیمایی که ممکن بود هیچ وقت به زمین ننشیند،
خبرنگاری با شور از او پرسید: حضرت ایت الله ! اکنون چه احساسی دارید؟
و او با آرامش، مثل همان اوایل طلبگی گفت: هیچ!
فانوس، برای کوری راه کم است!
دیگر فانوس نمی خواهم.فانوس برای کوری راه کم است.
بوی ریحان بر ثانیه های بی قرار می وزد و بغض نابهنگام آسمان،باغچه را خیس می کند. بوی ریحان مرا دلتنگ تر می کند وقتی یادم می آید که مادر بزرگ سبدش را به نذر آمدنت پر از نان و پنیر و ریحان می کند وبه بچه ها میدهد تا برای آمدنت دعا کنند.
زمین به حدیث تنهایی خو گرفته و من که بی فاصله با خود نشسته ام و جمعه ها را یکی یکی می شمارم. دست باد بالاتر از دستان من می وزد و برایت هر روز جمعه دست تکان می دهدو نامه های خط خورده ی مان را به پرواز در می آورد.
واژگان، پریشانی ام را برایت می نویسند و خبر دلواپسیم را هر جمعه به تو می رسانند.زمین بی وزن تر از همیشه ما را در خود می فشارد و ما هر نفس تو را فریاد می زنیم.
ای موعود! کی می آیی؟ از نزدیک ترین مسیر، خود را به جهان برباد رفته ی ما برسان.
آفا جان! سرنوشت جمعه ها را تا به کی غمگین ببینیم؟
باآمدنت دل را چراغانی خواهیم کرد و نبض زمان دوباره زاده خواهد شد.
اللهم عجل لولیک الفرج
شمیم یاس/زهرا یعقوبی
جنگ نرم از دیدگاه مقام معظم رهبری مدظله العالی
تعریف جنگ نرم :
جنگ نرم ؛یک تهاجم فرهنگی ؛بلکه یک شبیخون ؛ غارت و قتل عام فرهنگی است. ( 22 تیر 1371)
جنگ اراده ها و عزم ها ؛سیاست ها و تدبیر هاست. ( 23اسفند 1378)
جنگ نرم یعنی ایجاد تردید در دل ها و ذهن های مردم. ( 4 آذر 1388)
جنگ نرم یعنی جنگ به وسیله ابزارهای فرهنگی و پیشرفته امروزی. (4 آذر 1388 )
جنگ نرم یعنی جنگ به وسیله نفوذ ؛ دروغ و شایعه پراکنی .( 4 آذر 1388)
جنگ نرم یعنی تهاجم به مرزهای ایمانی ؛عقیدتی و فرهنگی .( 22 اردیبهشت 1388)
(جنگ نرم ) جنگی است برای ناامید ساختن مردم از مبارزه .( 15 اردیبهشت 1372)
پیامبر اعظم(ص)
“من مات و میراثه الدفاتر و المحابر وجبت له الجنه”
هر که از دنیا رود و میراثش دفترها و دواتها باشد، بهشت ارزانی اش باد.
’ ارشاد القلوب، ص 176′
… و عالم آغوش گشود. و آفرينش يك بار ديگر آغاز شد. قلب زمين از ضربان باز مانده بود، دل آسمان از تپيدن.
سميّه دانه هاي اعتقادش را كنار باغچة تحمّل مي گذاشت تا آماده باشد براي كاشتن؛ سلمان كولهبار جست و جويش را بر زمين مي گذاشت تا نفسي تازه كند؛ ابوذر كلام برنده اش را از غلاف بيرون مي كشيد و براندازش مي كرد؛ بلال بام كعبه را مي نگريست و حنجرة مردانة سكوتزده اش را وعدة فرياد مي داد.
و آمنه بر تخت مقام بي بديلش جلوس مي¬كرد، دانه هاي اشك خود را به پاي گلدان تنهايي اش ميچكاند و منتظر مینشست تا غنچه اي كه جهان را به عطر دلاويز عشق معطّر مي كرد، از باغچة هزاران سال رنج بشر سربرآورد.
عامالفيل بود. سالي كه خدا لشكر ابابيل را به جنگ لشكر فيل فرستاد تا خانة كعبه بر پا بماند. و انگار كعبه امروز دارد دل سنگي اش را آماده مي كند و وعده مي دهد كه از لوث وجود لات و عزّي و نوچه ها شان پاك خواهد شد.
هفدهم ربيع الاوّل است. بشريّت به شادباش تكامل خويش ايستاده است و طاق كسري و آتشكدة فارس و درياچة ساوه به شهادت عظمت يك ميلاد، نابودي خويش را به نظاره نشستهاند.
محمّد (ص) مي آيد؛ با مكتب عدالت و محبّت و سخاوت؛ با شعار برادري و برابري و صلح. مي آيد تا انسان خسته از جهل و تعصّب و نابرابري را در بهشت حكومتي مهمان كند كه سياه و سفيد، زن و مرد، فقير و غني را یکی میداند.
مي آيد تا به بشريّت مهر بورزد، علم ببخشد؛ اوج ببخشد؛ و دستش را به آسمان برساند.
مي آيد تا شراب خرما و انگور را با شراباً طهورا، جنگ هاي قبيله اي را با جهاد في سبيل الله، قتل و مرگ را با شهادت، معاوضه كند.
مي آيد تا بشريّت طعم اوج را بچشد.
و هفدهم ربيع الاوّل روز تكامل است. روزي كه مصطفاي خدا طلوع كرد تا دين خدا را بياورد و صادق آل محمّد (ع) طلوع كرد تا دانشگاهي بنا كند به وسعت چندين قرن و دين خدا را در دانشگاه جعفري تدريس كند و تعليم دهد و گسترش بخشد. چندين هزار شاگرد در مسجد پيش رويش زانو بزنند و بپرسند و بشنوند، و نور علم او را به كتابت درآورند و قرن ها منتشر سازند.
هفدهم ربيع الاوّل روز تكامل است. روز اوج است. روز دانش¬هاي آسماني است. روز علمهاي لدنّي است. من هم از اين زلال، سهمي مي خواهم.
يارسول الله! يابن رسول الله! اين كاسه هاي گدايي، دستان خالي ماست. ما را از آستان لطفتان نصيبي نيست؟
نظیفه سادات موذن-طلبه سطح3
زمان شاه بود. داشتیم توی خیابان قدم می زدیم.
خانم بی حجابی جلوی ما راه می رفت. فاطمه رفت جلو و بی مقدمه ازش پرسید: ببخشید خانم اسم شما چیه؟
خانم با تعجب گفت: زهرا،چطور مگه ؟
فاطمه خندید و گفت: هم اسمیم…
بعد گفت: می دونی چرا روی ماشینا چادر می کشند؟
خانم که هاج و واج مانده بود گفت: لابد چون صاحبشون می خواد از سرما و گرما و گرد و غبار و اینجور چیزا به ماشینشون آسیب نزنه.
فاطمه گفت: آفرین! من و تو هم بنده های خدا هستیم و خدا بخاطر علاقه اش به ما، پوششی بهمون داده تا با اون از نگاه های نکبت بار بعضیا،حفظ شویم و آسیبی نبینیم. خصوصا هم نام حضرت فاطمه سلام الله علیها هم هستیم…
بعدها اون خانم را دیدم که محجبه شده بود.
شهیده فاطمه جعفریان
برگرفته از کتاب"کفش های به جا مانده در ساحل،ص17“